ابزار وبمستر

متــــرجـــــم عـــربی - دکتر مهدي شاهرخ | تیر ۱۳۸۹

عربی اول عمومی ، دوم عمومی و انسانی ، سوم عمومی وانسانی دبیرستان

ترجمه دروس عربی سال اول دبیرستان

درس اول

پروردگارا ، اعضای بیرونی بدن مرا برای خدمت به خودت قوی کن واعضای درونی بدن مرا برای برخورداری از عزمی راسخ ،استوار بدار (یاری کن) .

پرودگارا چهره ام را به سوی تو قرار دادم و ای پروردگار ، دستم را به سوی تو دراز کرده ام .

ای کسی که فراخیِ نعمت را به کمال داده است و ای بر طرف کننده ی  بلا ها . بر محمّد و خاندان محمّد درود بفرست و برای من آنچه را که تو شایسته آن هستی انجام بده .

درس دوم

خدایا مدتی است که مسلمان شده ام ولی دوستم را ندیده ام با مادرم در این باره صحبت کردم او اجازه نمی دهد و پیر است نیازمند پرستاری و مراقبت است .

ولی ...

چه کنم ؟ آیا مرا کمک می کنی ؟!

شبی

مادر جان صبرم تمام شده ! من مشتاق دیدار پیامبر (ص) هستم.

چگونه بر دوری تو صبر کنم! ... نه ... نه ... من پیر هستم ... نمی توانم ... !

ولی قبل از غروب خورشید باز خواهم گشت به تو قول می دهم!

ولی ... عیبی ندارد ... بسیار خوب . من قبل از غروب خورشید منتظرت هستم .

حتماً ... حتماً ... خیلی متشکرم ای مادر!

در راه

چگونه این نعمت را شکر کنم؟!

بعد از چند ساعت من در خدمت دوستم هستم!

آیا ممکن است ...؟ ای اویس ! آیا باور می کنی؟

اویس به شهر پیامبر(ص) نزدیک شد. چه سعادتی ! چه سعادتی!

و در شهر

آقا!آقا ... خانه پیامبر(ص) کجاست ؟ کجاست ...

آنجا ،آنجا

آه ... رسیدم .... پایان جدایی ... !

به در خانه زد .

ببخشید، دوست من! می خواهم دوستم رسول خدا(ص) را دیدار کنم.

خوش آمدید.

نه ... نه ... کجاست ... کجاست؟

او به جایی نزدیک سفر کرده است ،

انشاءالله بعد از مدت کمی برمی گردد.

این مسافت دور را برای دیدار دوستم پیمودم.

مادرم؟!

با ناراحتی بر روی زمین نشست ... به آسمان نگاه کرد به دنبال جای خورشید

 می گشت ...

وفای به عهد؟!

اویس با ناراحتی از جایش بر خاست وبه یارپیامبر گفت: بیشتر از این نمی توانم! مادرم منتظرم است .

... سلامم را به دوستم برسان وشهر را ترک کرد .

پیامبر (ص) از سفرش بازگشت ...

به راستی که من نفس خدای رحمان را از جانب یمن می یابم ! بوی بهشت از سمت "قرن" پخش می شود!

وبعد از سالها ... اویس در حالی که از محبوب محبوبش دفاع می کرد در جنگ صفّین جهاد کرد پس شهید بر روی زمین افتاد. شهادت بر تو گوارا باد ای اویس .

درس سوم

دانش آموز نمونه

ارزان است ... ارزان است ... !

لباس های زیبا ... کفش های شیک ... ! همه چیز ارزان است ... بشتابید... بشتابید .

این بسیار زیباست ... بهای (قیمت) آن گران است!

ای پسرم انتخاب کن . به بها (قیمت)فکر نکن .

مادر ! چرا این دانش آموز مشغول روزنامه فروشی است؟

آیا درس ندارد؟!

بله ولی اینان از خواندن درسها فرار می کنند. آنان تنبلی می کنند ... حتماً ... هیچ شکّی نیست.

ولی  تو را چه می شود که درنگ می کنی(می اندیشی) ... ؟!

خورشید سوزان است ... فردا جشن است .

مادر!جشنی در مدرسه بر گزار می شود.

چیز زیبایی است ! به چه مناسبتی؟

برای تعیین دانش آموز نمونه.

او کیست؟

نمی دانم ... حتماً آن پسر  . نمی دانم  . نمی دانم .

به هر حال ... آیا با هم می رویم ای مادر؟

ای پسرکم! تو می دانی که فردا وقت تحویل قالیچه به صاحبش است. نمی توانم، متأسفم .

عیبی ندارد.

قبل از طلوع صبح بیدار شد و وضو گرفت و بعد از نماز ، خودش را برای رفتن آماده کرد ... پس به تنهایی رفت .

فـﻰ الْمدرسةِ

در مدرسه :

خوش آمدید ... خوش آمدید ... بفرمایید ... بفرمایید ...

خیلی متشکّرم

و بعد از چند دقیقه مراسم شروع شد و بعد از اجرای نمایشنامه ای و سرودی ...

ما اینجا برای بزرگداشت دانش آموز ی نمونه جمع شده ایم ... او برای همه الگوست ... در اخلاق ... در درس ... وکار. این وی است "سعید" .

خدایا ! چه می بینم ؟ او همان فروشنده است .

پسرکم ... پسرکم ... اشتباه کرده ام ... نه ... نه .... او موفّق است .

در حقیقت ما تنبلی و سستی می کنیم .

سعید جلو آمد و مدیر به گرمی از او استقبال کرد و بعد از دست دادن با او مدال تلاش و فعّالّیت را به گردن او آویخت و جایزه ای به او بخشید.

درس چهارم

عبرت

ای مردم کاروان اعلاحضرت قارون بزرگ در راه است. دور شوید. دور شوید.

خدایا ما را از شرّ این طاغوت خلاص کن .

به راستی او بدترین آفریده است .

نگاه کن ... قارون با شکوه خارج شد.

ای کاش ثروت قارون از آنِ ما بود ... !

برادر من!  فایده ثروتی که پشت آن لعنت مردم است چیست؟    او نسبت به نعمت خدا کافر است.

برما لازم است به سوی قارون برویم.

آیا نصیحت قبول می کند؟

نه ... نه ... معلوم است ... او مرد خود بزرگ بینی است .

برما لازم است کار واجب را به جا بیاوریم ما مژده دهنده و بیم دهنده هستم .

در قصر قارون :

چه می خواهید ؟

امر به معروف و نهی از منکر را(دستور دادن به کار نیک و باز داشتن از کار زشت)

ای قارون

ای قارون به فقیران و بیچارگان و ستمدیدگان نیکی کن .

شما مـﺆمن به دین موسی هستید ...!

ای نگهبان !

دیناری از طلا (یک دینار طلا) به آنان بپرداز ... آنان فقیرند ...

نه ... نه ... پول نمی خواهیم.

وکسانی که طلا و نقره جمع می کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند آنان را به عذاب دردناکی بشارت بده .

این حرفها چیست؟

خارج شوید ... قصرم را ترک کنید ...

شما فساد کننده هستید .

به راستی که تو سزای کارت را مشاهده خواهی کرد .

چند ماه بعد:

شنیده ام که موسی (ع) قارون را به راه حق دعوت کرده است .

آری ... ولی ... او به دین پیامبران کافر است .

فرار ... فرار ...

این عاقبت تکذیب کنندگان است .

چه اتفاقی افتاده است؟

خدا بر قارون عذاب نازل کرده ... عذاب ...

کمک ... کمک!

اموالم رابه زودی انفاق خواهم کرد ...

به زودی به فقیران کمک خواهم کرد ...

هنگام گریز نیست.

و این چنین ، زمین او را بلعید و زینت و کاروان و قصرها از بین رفت و قارون عبرتی برای نسلها شد .

درس پنجم

صحنه هایی از زندگی ساده

بازار پارچه فروشان :

امام علی "سلام بر او باد" همراه خدمتگزار جوانش به سوی بازار رفت .

لباسها ... لباسها ... از بهترین انواع ...

آیا پیراهنی برای خودم و پیراهنی برای خدمتگزارم داری؟

بله ... بله ... ای امیر مـﺆمنان . بفرما . من در خدمت تو هستم ...

وقتی امیر مـﺆمنان دانست که فروشنده او را شناخته است ،آنجا را ترک کرد وبه دکّان دیگری رفت . 

جامه ای برا ی خودم و جامه ای برای خدمتگزارم می خواهم.

بفرما ... بفرما ... من در خدمت تو هستم؟

امام پیراهنی به سه درهم و پیراهنی ارزان تر انتخاب کرد .

این از آنِ تو و ارزان تر از آنِ من .

نه ... نه ... تو به آن سزاوارتری ... تو امیر مـﺆمنانی ... !

نه ... تو جوان هستی و تمایلات جوانان را داری .

بعد از مدّتی امام "بر او سلام باد" برای بر پا کردن نماز جمعه حاضر شد.

در هنگام خطبه :

ای پدرم! نگاه ... نگاه کن ... !                  امیر مـﺆمنان احساس گرمای شدید می کند او خودش را با آستینش باد می زند.

نه ... نه ... ای پسرم! او خودش را باد نمی زند ... بلکه پیراهنش را خشک می کند. او آن را        قبل از حضورش برای نماز شسته است.

عجیب است ... ! عجیب است ... ! آیا پیراهن دیگری ندارد؟!

تعجّب نکن! داستانی را بعد از مغرب برایت توضیح خواهم داد.

بعد از نماز مغرب، پدر صحنه پیش آمده را برایش ترسیم کرد .

در روزی از روزها:

یکی از یاران : رسول خدا غمگین است ... او ... چه کنیم؟

سلمان: من می دانم چه کنم ؟! او از دیدار دخترش فاطمه شاد می شود. پس سلمان به خانه فاطمه (س) رفت و به او خبر داد.

در راه :

وقتی سلمان لباسهای فاطمه (س) را دید; شروع به گریه کرد ...

چه اندوهی! دختران سزار وخسرو در پارچه های ابریشم و حریرند و لباس دختر محمّد این چنین است.

بعد از چند دقیقه نزد پیامبر(ص)

فاطمه(س): ای رسول خدا سلمان از لباسهایم تعجّب کرد ...

رسول خدا(ص):ای سلمان! به راستی که دخترم در"گروه پیشتازان" است .

درس ششم

تجربه

مادر: خدای من! ... دخترم! چه کنم؟

او به شدّت مریض است ... به کجا مراجعه کنم؟

خواهر_ هیچ فایدهای ندارد ... هیچ فایده ای ندارد ...

ای خواهرم! بی تابی نکن نه ...

چرا ، نمی توانم . دختر عزیزم بیمار است .

این بیماری در این شهر شیوع دارد . . . هیچ چاره ای نیست . . .

در شهر:

مصیبتی بزرگ! چرا پزشکان نمی توانند این بیماران را معالجه کنند؟

تعداد بیماران بسیار است ... و بیمارستان مناسبی در شهر نیست.

مجلس مشورتی:

ای وزیر ! اخبار چه داری؟

اخبار تأسّف بار ... مردم در مصیبت بزرگی افتاده اند. بیماری ها شایع شده است.

چرا راهی برای حلّ این بیماری جست وجو نمی کنید؟

دانشمندان کشور را برای جست و جو پیرامون این امر دعوت می کنیم.(می خواهیم)

خوب است ، خوب است .

آفرین! دانشمند مشهوری در شهر ری وجود دارد. او پزشک ماهری است .

منظور تو محمّد بن زکریّای رازی کاشف الکل است؟!

خوب است، خوب است! او را با شکوه و احترام دعوت کنید.(بخواهید)

نزد رازی :

ای دانشمند شکوهمند! شهر ما در مشکل بزرگی قرار دارد ... بیماریها شایع است وبیمارستان مناسبی نداریم.

چرا اقدام به ساختن بیمارستان نمی کنید؟

مشکل ما به دست آوردن جای مناسبی برای بیمارستان است.

اختلاف بسیاری میان پزشکان در مورد تعیین جای مناسب وجود دارد .

بسیارخوب ،بسیار خوب من در مورد این امر فکر می کنم.

تا کی؟

تا آخر هفته!

در خانه :

خدایا در قلبم نور و فهم و علم قرار بده.

خدایا! فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو یاری می جوییم .

وبعد از چند روز ، هان ...  یافتم ...

گوسفندی را ذبح کنید وگوشتش را به پنج قسمت تقسیم کنید.

وبا این قسمت ها چه کار کنیم؟

شما هر قسمتی را در ناحیه ای از شهر آویزان کنید و من به زودی نتیجه را به شما خبر خواهم داد.

وبعد از چند روز رازی بهترین مکان را برای ساختن بیماستان تعیین کرد .

در مجلس مشورتی:

ای دانشمند با شکوه! ما را از راز آویزان کردن گوشت خبر دار کن .

هر روز به نواحی شهر می رفتم و تغییرات پیش آمده را برای تکّه های گوشت مشاهده می کردم و به این نتیجه رسیدم که هر ناحیه ای که گوشت در آن دیرتر فاسد شود بهترین جا برای ساختن بیمارستان است .

درس هفتم

هجرت

خدای یکتا ، خدای یکتا ... .

نه ... نه ... هبل ... هبل ...

خدای یکتا ، خدای یکتا ... .

او را بزن ... او را به شدّت بزن!

خدای یکتا ، خدای یکتا

در شبی:

اوضاع خطرناک است ... مسلمانان در عذابند .

کافران سمیّه را بعد از شکنجه کردن کشتند .

وهمسرش یاسر را نیز همچنین .

وبلال زیر شدیدترین شکنجه است. ... وعمّار ...

ما به جای امنی برای نشر اسلام نیازمندیم.

ای رسول خدا! دنبال راهی برای حلّ این مشکل بگرد.

پروردگارا ، ما به آنچه از خیر بر ما نازل می کنی نیازمندیم.

پس خداوند به مردان و زنان مسلمان دستور داد هجرت کنند .

همانا زمین من وسیع است پس تنها مرا بپرستید.

در حبشه حکمران دادگر و یکتا پرستی وجود دارد .

رﺋیسان قریش: شما ساکتید! ... این عجیب است!

کسانی که به حبشه مهاجرت کرده اند برایمان مشکلات خواهند آفرید.

قسم به لات و عزّی هر کسی را که مهاجرت کرده است به زودی بر خواهیم گردانید و او را شکنجه می کنیم .

فرستاده ای را همراه هدیه هایی به سوی حاکم حبشه می فرستیم  و از آنان می خواهیم کسانی را که به آنجا رفته اند به ما تحویل دهند .

خوب است ... خوب است ... به طمع انداختن ، عادت ماست.

نزد حاکم حبشه :

آقای من! عدّه ای از جوانان ما از دینشان خارج شده اند.

و آنچه را از تو می خواهیم این است که آنان را به ما تحویل دهی.

مهاجران نزد حاکم هستند.

سلام بر شما.

خوش آمدید.

نگاه کنید ... اینان برای حاکم سجده نمی کنند ... اهانت ...

دین ما به ما اجازه نمی دهد که جز در برابر خدایی که ما را آفریده است، سجده کنیم.

دین شما چیست؟

خدا پیامبری را به سوی ما فرستاد که ما را به راستگویی و ادای امانت و وفای به عهد فرمان می دهد و ما را از ارتکاب گناهان منع می کند و ما را به برپا داشتن نماز و ادای زکات فرمان می دهد.

قسم به پروردگارم، این دین یکتا پرستان است ...

ای رسول قریش! برگرد! کسانی که وارد سر زمین من شده اند در امنیّت و آسایش هستند.

درس هشتم

روزی روباه در جامه نصیحتگران ظاهر شد.

در حالی که در زمین نصیحت می کرد راه می رفت وبه حیله گران دشنام می داد.

و می گفت خدا را شکر خدای جهانیان.

ای بندگان خدا توبه کنید زیرا او پناهگاه توبه کنندگان است.

و خروس را دعوت کنید (بخواهید) تا برای نماز صبح در میان ما اذان بگوید.

پس به سوی خروس رفتند و او گفت:

به روباه از جانب من ابلاغ  کنید . از جانب نیاکان درستکارم.

از تاجداران از کسانی که وارد شکم لعنتی شده اند.

آنان گفته اند و بهترین سخن، سخن دانایان است .

خطا کار است کسی که روزی گمان کند که روباه دین دارد .

احمد شوقی (با تصرّف)

درس نهم

حُسن عاقبت

سعید: الله اکبر

امام: الله اکبر ! چرا "الله اکبر" می گویی ای سعید؟

سعید : این شهر کوفه از دور نمایان است.

حر: هان این منم حرّ ریاحی !

امام: آیا علیه مایی یا با ماهستی؟

سعید: چگونه در رکاب ستمگران راه می روی؟ چگونه نور حق و راه آشکار را نمی بینی؟

امام: همه شما می دانید که من خواهان اصلاح امّتی هستم که طاغوت آن را فاسد کرده و تجاوز کار بر آن حکومت کرده است .

حر: ما تشنه ایم ای فرزند دختر مصطفی!

امام: آب را به صورت مساوی بر ما و بر آنان تقسیم کنید و فردا پیروزی (گشایش) می آید.

امام: الآن وقت نماز فرا رسید . آیا همراه مردانت نماز می خوانی؟

حر: البته همه ما پشت سر تو نماز می خوانیم ای نوه دختری پیامبر.

ای حسین یا بیعت می کنی یا تسلیم می شوی.

امام(ع): آیا شما نامه هایی برایم نفرستادید و از ستمگریها فریاد نزدید؟!

بریر: لعنت خدا بر هر که خاندان پیامبر را ترسانده است.

امام(ع): پروردگارا شاهد باش : ... ما را خوار کردند! ما را تکذیب کردند!

به تو توکّل کرده ایم، پروردگارا شاهد باش به ظلم کردند!

وقتی حر سخن امام(ع) راشنید به طرف قوم روی آورد.

حر: آیا تو با این مرد می جنگی؟

ابن سعد: بله ... جنگ، به زودی انداختنِ سرها را در آن خواهی دید.

حر به امام نزدیک می شود در حالی که می لرزد.

ای حر چرا می لرزی؟! تو از شجاع ترین مردم کوفه هستی!

حر: من خودم را میان آتش و بهشت دیدم.

سپس حر با پشیمانی به سوی امام(ع) آمد:

ای خدای من، به راستی که من فرزندان پیامبر را ترساندم.

پس من از تو آمرزش می خواهم و معذرت می خواهم.

او نوه پیامبر است. او مانند علی است.

آیا ای خدای من برایم توبه ای می بینی؟!

امام(ع) صدای او را شنید وگفت:

به خدا قسم که جوان آزرده ی ما حر آزاده برگشت.

درس دهم

... درآن برای مردم شفا هست!

خدا قرآن را برای خوشبختی بشر نازل کرد.

ودر قرآن آنچه سلامت روح او و جسم او را ضمانت کند وجود دارد.

امّت اسلامی جز با ملّتی سالم ودور از بیماریهای فکری و روانی و جسمی پیشرفت نمی کند.

و قرآن راه روشنی برای خوشبختی انسان وعقیده ای برای زندگی است.

در بعضی آیه هایش، قرآن مردم رابه استفاده از چیزهای پاک و خوشمزه ای تشویق می کندکه سلامتی بدن را تضمین می کندوسبب فعّالیّت امّت وپیشرفت آن می شود.

و باغهایی از انواع انگور

انگور از غنی ترین (سرشارترین) عناصر موادّ قندی است و مادّه اصلی برای ایجاد نیرو در بدن است.

قسم به انجیر

ارزش غذایی این میوه خیلی بالاست و در آن موادّ مختلفی وجود دارد مانند موادّ معدنی از جمله فسفر و آهن و کلسیم .

در آن دو ،میوه و انار هست.

انار سرشار از عنصر آهن است . و برای پیدایش گلبولهای قرمز ضروری است.

خرمای چیده شده

آن یکی از شاه میوه های سه گانه است: انگور و انجیر و خرما

خرما همراه کاسه ای شیر غذایی کامل است.

درخت مبارک زیتون

هر چه در درخت زیتون هست. - از برگ و میوه و روغن- به مردم سود می رساند .

و پیاز آن

پزشکان پیاز را در معالمجه بعضی بیماری ها به کار می برند و آن برای ضدّ عفونی کردن دهان از میکروبها مفید است .

شیر خالص

شیر غذای کاملی است و دانشمندان تغذیه آن را بهترین موادّ غذایی به شمار می آورند .

  ... وعدس آن ...

آن غذایی آسانْ هضم و سرشار از پروتـﺌین است.

... وسیر آن ...

پزشکان چهل فایده پزشکی برای سیر ذکر کرده اند.

... در آن برای مردم شفا وجود دارد .

در عسل هفتاد مادّه مفید وجود دارد و آن نابود کننده میکروبهاست .

... گوشت تازه

ماهی از غذاهای مفید برای بیماریهای قلب است .

و در آن عنصر فسفر وجود دارد و در آن سودهایی برای مردم هست .
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹و ساعت 10:5|

ترجمه دروس عربی دوم عمومی

درس اول  

پروردگارا، سینه ام را برایم فراخ کن  (بگشای ) و کارم را برایم آسان گردان

 و گره از زبانم باز کن تا سخنم را بفهمند.

خدایا مرا از تاریکی های پندار خارج کن و مرا با نور فهم گرامی بدار.

خدایا درهای رحمتت را برما بگشای.

و گنجینه های دانش هایت را برما باز کن.

پروردگارا.... پروردگارا  آسان بگیر و سخت نگیر.

خدایا قلبم را شاد کن.

خدایا راه آسانی را به سوی محبتت به من نشان بده.

خدایا برای شیطان راهی بر عقل من قرار نده.

و راهنمایی برای باطل بر کار من قرار نده.

خدایا بندگی ات را به ما الهام کن و گناه به درگاهت را از ما دور کن.

[ امید ما] به رحمتت است ای مهربان ترین مهربانان.

درس  دوم

در خدمت فقیران

هوا گرم است و مردم در خانه هایشان هستند علی (ع) به سوی بازار خارج شد.

اکنون خارج نشو. خورشید سوزان است.

نه .... شاید نیازمندی کمک بخواهد.

و در  راه: سنگین است .... سنگین است. ولی چاره ای نیست ...کودکان ... گرسنگی... تشنگی .... چه کار کنم؟!

علی (ع) به او نگاه کرد! سپس آمد و مشک را از او گرفت و به خانه اش برد... و از حال او پرسید:

علی بن ابی طالب همسرم را به مرزها فرستاد ... و بعد از چند روز خبر وفات  او را شنیدیم.

و کودکان یتیمی دارم و چیزی ندارم.

و نیاز مرا به خدمت مردم واداشته است.

علـی (ع) غمگین به دار الحکومه رفت و زنبیلـی را که در آن غذا بود برداشت.

پس برگشت و در زد.

چه کسی در می زند؟

من همان بنده ای هستم که مشک را همراه تو برداشت ... در را باز کن.... برای بچّه ها چیزی همراهم است.

خدا از تو راضی باشد و میان من و علی بن ابی طالب داوری کند.

پس علی (ع) وارد شد و گفت:

من به دست آوردن ثواب را دوست دارم. پس یکی از این دو کار را انتخاب کن: تهیه کردن نان یا بازی کردن با بچّه ها را.

من از تو در تهیه نان تواناتر هستم. پس تو با بچه ها بازی کن.

پس علی (ع) از میان آنان به سوی دو کودک کوچک رفت و نان در دهان آن دو گذاشت در حالی که به هر یک از آن دو می گفت:

ای پسرکم! علی ابن ابی طالب را در آنچه بر شما گذشت حلال کن.

و بعد از ساعتی.

 برادرم تنور را روشن کن .

خدایا خیر و ثوابت را بر این مرد فرو بریز ... ولی ... علی بن ابی طالب ...چگونه ... ؟! او به حال محرومان نگاه نمی کند ... ما محروم هستیم ولی او ... !

پس علی (ع) اقدام به روشن کردن آن نمود.

سپس وقتی آن را روشن کرد:

ای علی بچش. این سزای کسی است که درماندگان ویتیمان رافراموش کرده است

در این هنگام زنی آمد و خلیفه ی مسلمانان را دید و تعجب کرد.

وای بر تو ... آیا می دانی او کیست؟ او امیر المؤمنین است.

وای بر من . چه کار کنم؟‌پس به سوی او رفت در حالی که معذرت می خواست.

شرمم باد ... شرمم باد ... ببخشید ... معذرت ... ای امیر المؤمنین ... ببخشید ...

نه ... نه .... بلکه من از تو شرمم باد به خاطر اینکه در کار تو کوتاهی کرده ام .

درس سوم

کتاب زندگی

علم و دین دو بال برای انسان هستند که جز با آن دو نمی تواند پرواز کند و امّت اسلامی امّتی حرکت کننده به سوی کمال و رشد است و به این دو بال نیازمند است.

و اسلام از هنگام ظهورش مسلمانان را به فکر کردن ویادگیری تشویق کرده است.

و اینک بعضی از این آیه ها :‌

1- اصل جهان:

 که آسمان ها و زمین بسته بودند و آن دو را باز کردیم.

اصل جهان راز پیچیده ای است و این آیه به جهانیان درباره حقیقت این امر در خلال سخنانی مختصر و مفید خبر می دهد: " آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند سپس خداوند آن دو را از هم جدا کرد."

محقّقان در علم اختر شناسی در قرن بیستم به نظریّه ای رسیده اند که خلاصه اش این است که مادّه ی نخستینِ جهان جامد بود. سپس انفجار شدیدی روی داد و اجزای آن مادّه جدا شد  و آسمان ها و زمین تشکیل شد.

2-  خورشید و ماه 

و ماه را در‌آن ها (در آسمان ها ) نور و خورشید را چراغ قرار داد.

کلمه ی " چراغ" چیزی را بیان می کند که دارای نور است و از خودش گرما دارد و کلمه ی "نور"

نور محض را بیان  می کند که گرمایی در آن نیست.

و آیه می گوید: ماه نوری را می فرستد که گرمایی ندارد و از منبعی غیر خودش است. امّا خورشید خود به خود فروزان است و منبع نور و گرماست.

و انسان حقیقت ماه را نشناخت جز در قرن بیستم و بعد از فرود آمدن اولین انسان بر سطح آن و کشف اینکه آن تنها سیّاره ای سرد و خاموش است که هیچ اثری از آب و زندگی در آن نیست و نور خورشید را منعکس می کند.

3- چرخش زمین

و کوهها را می بینی. آن ها را جامد می پنداری در حالی که همچون ابر حرکت

می کنند.

اگر به کوهها نگاه کنی آن ها ثابت می پنداری ولی حقیقت غیر این است. کوه ها همان طور که ابر حرکت می کند در برابر تو در حرکتندو علّت آن چرخش و حرکت زمینی است.

حرکت زمین در عصر ما بر کسی مخفی نیست ولی تا قرن های اخیر بر انسان نا معلوم بود و داستان گالیله در این زمینه مشهور است.

این پاره ای اشاره های علمی در قرآن کریم بود که علم تا به حال حقیقت آن را کشف کرده است.

و می دانیم که اشاره های علمی در آیه ها ی قرآن کریم فـی نفسه هدف نیست بلکه آیه هایی است که راست بودنِ ادّعای نازل شدنِ قرآن را از جانب خداوند تبارک و تعالی ( نام او پر برکت و بلند بادا) برای ما ثابت می کند.

به راستی که در آن آیه هایی وجود دارد برای قومی که می اندیشند.

درس چهارم

از ذکر ترانه های بی معنی و مفهوم و لهو و لعب دوری کن.

و سخن حق را بازگو و از بیهوده گویان دوری کن.

و تقوای خدا پیشه کن زیرا تقوای خدا به قلب انسانی نزدیک نشد مگر اینکه به  آن برسد.

کسی که راهزنی می کند  قهرمان نیست،قهرمان کسی است که تقوای خدا پیشه کند.

کجایند نمرود و کنعان و آنکه مالک زمین شد و مقام داد و برکنار کرد؟

علم را طلب کن و تنبلی نکن زیرا چه دور است خیر و برکت بر تنبل ها !

و خواب را ترک کن و [علم را ] به دست آور زیرا کسی که خواسته را بشناسد، آنچه را بخشش کند خوار و کوچک شمارد.

در افزایش علم، به خاک افکندنِ دشمنان وجود دارد و زیباییِ علم، اصلاح عمل است.

هرگز نگو: اصل و نسب من . اصل جوانمرد چیزی است که خودش آن را به دست آورده است.

ارزش انسان به چیزی است که آن را به نیکی انجام داده . خواه آن را زیاد انجام داده باشد یا کم.

آرزوها را در دنیا کم کن تا رستگار شوی. زیرا که نشانه ی عقل، کوتاه کردنِ آرزوست.

درس پنجم

آهو و ماه

من شکارچی هستم. برای شکار حیوانات کمیاب به مناطق مختلف سفر می کنم. در یکی از این سفرها هفته ی کاملـی را در یکی از جزایر استوایی گذراندم. آثار آهویی دارای شاخ های زیبا را جست و جو کردم که در این منطقه زندگی می کرد.

در این شکار یکی از ساکنان جزیره به من کمک کرد او به راه های جنگل هایش آگاه بود. وقتی خورشید غروب کرد زیر درختی مشرف به تپّه ای شنی نشستیم. اشعه ی نقره ای ماه ظاهر شد و منظره ی زیبایی شد که قلب ها را شیفته می کرد. (می فریفت)

در این هنگام آهویی را دیدم که به آرامی روی شن راه می رفت تا اینکه به قلّه ی یکی از تپّه ها رسید و نشست.

نگاه کن .... نگاه کن .... این همان آهویی است که در طول روز دنبال آن گشتم. به شاخ های زیبای گرانبهایش نگاه کن که مانند نقره ی برّاق در نورماه ظاهر شد.

آهو به  وجود ما پی نبُرد. پس در نقطه ای ایستاد در حالـی که با شگفتی به ماه می نگریست پس سلاحم را درآوردم ولی دستم قبول نکرد .

چگونه آهویی را می کشی که به زیبایی عشق می ورزد همان طور که تو به آن عشق می ورزی؟!

[آهو]محلّ امن خود را در میان درختان برای دیدن ماه  و مناجات با او ترک کرده است.

سلاح را بر زمین نهادم و به دوستم گفتم:‌نه  این آهو را نمی کشم نظرت چیست؟!

آفرین حق با توست این حیوانی با احساس است که به زیبایی عشق می ورزد.

درس ششم

حقوق مردم

ای عقیل! برخیز ... هیچ چیزی در خانه نیست.

برادرت خلیفه ی مسلمانان و رئیس حکومت است. به  سوی او برو تا چیزی از مال به دست بیاوری.

عقیل برخاست و به سوی دار الحکومه رفت.

در راه:

برادرم امیر کشور است به زودی مال و مقام به دست خواهم آورد پس جز با کیسه های پُر باز نخواهم گشت حتماً هیچ شکّی در آن نیست.

در دار الحکومه

سلام بر تو ای برادرم ای امیر مؤمنان .

و سلام و رحمت خداوند بر تو باد.

ای علی! سوی تو آمدم تا پیرامون مشکلاتم در زندگی صحبت کنم.

ای پسرکم! ای حسن! لباس به عمویت بپوشان.

پس حسن (ع) از لباس خودش به او پوشانید.

وقت شام رسید .

وقتی بر سر سفره نشستند تا شام بخورند،‌عقیل چیزی جز نان و نمک نیافت.

پس خیلی تعجّب کرد.

ای علی! آیا این سفره ی امیر کشور است؟! آیا این چنین به ما غذا می دهی؟!

آیا این از نعمت های خداوند نیست؟!

بله! ولی!

پس ستایش و شکر خدا را !

ای علی ! من بدهکارم و خانواده ام نیاز به کمک دارد. آنان مرا به سوی تو فرستادند تا با خبرهای شاد کننده به سوی آنان برگردم.

بیت المال دردست توست وتو از حقوقت صحبت می کنی...!حقوقت چقدر است؟!

هیچ فرقی میان من و دیگران در بیت المال نیست.

گویا تو قبول نمی کنی عیبی ندارد پس به بازار برو و قفل های صندوق ها را بشکن!

در صندوق ها چیست؟

اموال تجّار

آیا به من فرمان می دهی که صندوق های قومی رابشکنم که به خداتوکّل کرده اند  و اموال خودشان رادرآن قرار داده اند؟! آیا به من دستور می دهی که دزدی کنم؟!

پس چگونه تو به من دستور می دهی که بیت  المال مسلمانان را باز کنم و از اموال آنان به تو بپردازم در حالی که آنان به خدا توکّل کرده اند؟!

آیا سرقت از یک نفر بهتر از این نیست که از همه ی مسلمانان سرقت کنی؟!

عقیل خجالت کشید و از خواسته خود پشیمان شد..... !

درس هفتم

علیه ستم قیام کن

ای قدس ای دژ پایداران                            علیه ظلم قیام کن،‌علیه ظالمان

به سوی سپیده دم حرکت کن که به زودی       از جانب خدا یاری آشکار برایت  می آید.

پرندگان ابابیل از هر جهت                         بر  غاصبان سنگ می ریزند.

پس بر مسیر مرگ حرکت کن خم نشو          زیرا تو آن سختی هستی که نرم نمی شود.

جنگجویانی هستند که اگر گُل[کنایه از کودکان] را بکُشند        هرگز رؤیا را در گل یاسمن نخواهند کُشت

طغیانگرانی هستند که اگرچه استخوان ما را بشکنند  در هر زمان از مرگ به دنیا می آییم

مانند درختان زیتونمان در الجلیل         مطمئن بر زمینمان می میریم.

درس هشتم

جوان قهرمان

نمایشنامه

شخصیّت ها: حنظله،‌ابو عامر (پدر حنظله) عبدالله بن اُبَی (بزرگ منافقان) و جمعی از صحابه

صحنه ی اوّل

ابو عامر: قدرت ما سلب شده ... ! چه کار کنیم... ؟!

ای پسرم! این مخالفت (دشمنی ) تا کی؟ سخن محمّد تأیید نمی شود...!

این یتیم پیروز نمی شود.... ! دین پدرانت را ترک نکن!

حنظله: ای پدرم! از من چه می خواهی ؟!

آیا عبادت بت ها و سکوت در برابر ظلم ظالمان و فخر ورزی بر فقیران و خوردن مال حرام را می خواهی؟! نه ..... نه .....  این کاری است که پذیرفته نمی شود.

به راستی که تو فرزندی لعنت شده (نفرین شده، طرد شده) هستی.

ای پدرم! هیچ بندگی (طاعتی) برای مخلوق درگناه کردن به درگاه خدا وجود ندارد. 

خداوند تبارک و تعالی فرموده است:‌و اگر با تو در آویختند تا با من شرکی بورزی که بدان آگاهی نداری،  پس از ایشان اطاعت نکن.

در زده می شود (در می زنند).

در را  باز کن ای حنظله چون  من با عبدالله بن اُبی قرار دارم.

عبدالله: ابو عامر سلام! امروز حالت چطور است؟ نشانه های خشم بر تو ظاهر است! چرا؟!

با این جوانان چه کنیم؟ عقلهای ایشان شسته شده! (شست و شوی مغزی داده شده اند) می ترسم که محمّد به وسیله این جوانان هر چه در دست داریم بگیرد!

اجازه نمی دهیم ... آنان گروه اندکی هستند....

ولی .... اینان......

سخت نگیر:.... به زودی حکومت و مقامان را حفظ خواهیم کرد ... نقشه ای دارم که کسی حتّی شیطان آن را

نمی فهمد.

آن [نقشه]چیست؟

با محمّد به جنگ می رویم و او را در موقع بحرانی ترک می کنیم.... !

فکر جالبی است ... به راستی که تو استاد شیطان ها هستی.

بله.... بله.... به امید دیدار!

کُلُّ هذا هَیِّنٌ مادامَ رسولُ اللّه حیّاً. 

 صحنه دوم پس از جنگ (احد)                                       

ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم .... ! عدّه ای از بهترین صحابه ی رسول خدا شهید شده اند. بله .... و در رأس آنان سیّد الشهدا حمزه است.

همه این[ها] آسان است تا وقتی رسول خدا زنده است.

از مؤمنان مردانی (کسانی ) هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند راستگو ماندند و از میان آنان کسی هست که به عهد خود وفا کرد(رخت از دنیا بر کشید) و کسی که منتظر است.

نگاه کن ... او کیست؟

او بهترین جوانان مدینه است. افسوس بر نبودنِ او در میان جوانان!

اوحنظله است!‌حنظله ؟! این باور کردنی نیست...شب گذشته جشن عروسی او بود

 صحیح است ...  ولی وقتی صدای منادی را شنید که دعوت به جهاد می کرد، از خانه اش خارج شد و به سوی میدان جنگ رفت و شهید شد....‌!

پس سلام بر او روزی که به دنیا آمد و روزی که می میرد و روز ی که زنده بر انگیخته می شود.

درس نهم

انسان چیزی ندارد مگر آنچه با سعی بدست آورده است.

مردم در مسیرشان به طرف اهداف خود در جست و جوی الگوهای برتر هستند تا آن ها را الگویی برای خودشان قرار دهند.

زندگی بزرگان مشعلی برای هدایت نسل هاست و هر کس آن را وسیله ای برای هدایت خودش قرار ندهد. گمراه می شود. " کسی که دانشمندی ندارد که او را راهنمایی کند، هلاک می شود."

ولی چگونه اینان پیشوایان دیگران شده  اند و چگونه نام های آنان در تاریخ جاویدان شده است؟

و اینک پاره ای اشاره ها به ویژگی های این بزرگان :‌

تلاش و پایداری

آسایش جز بعد از رنج و خستگی نیست و نعمت ها از آسمان آماده فرود نمی آیند بلکه ثمره ی رنج و تحمّل سختی هستند.

به اندازه ی رنج بلندی ها به دست می آید.      و هر کس بلندی بخواهد، شب ها بیدار می ماند.

پزشک مسلمان زکریّای رازی تحصیلات پزشکی اش را در چهل سالگی شروع کرده بود ولی به اهداف خود رسید.زیرا  او در کارهایش با  استقامت و پرکار بود.

میکل آنژ می گفت: اگر مردم آنچه را از مشکلات و زحمت  در زندگی تحمّل کرده ام می دانستند؛ از کارهای هنرمندانه ام تعجّب نمی کردند.

فقر

اگر به تاریخ زندگی بزرگان بنگریم در می یابیم که اینان سختی ها  را تحمّل کرده اند و دردهای بسیاری در زندگیشان تحمّل کرده اند . (نوشیده اند: سرکشیده اند.)

فارابی ، ‌از بهترین دانشمندان عصر خود، شب برای مطالعه بیدار می ماند و در خانه اش چراغ نبود، پس به بیرون خانه می رفت  تا در نور چراغ نگهبانان مطالعه کند.

ژان ژاک روسو در خانه های ثروتمندان خدمتگزار بود و همیشه می گفت:‌در مدارس متعدّد چیزهایی یاد گرفتم ولی مدرسه ای که بزرگ ترین چیزهای سودمند را در آن به دست آوردم؛ مدرسه ی بینوایی و فقر  بود!

بله ! این قانون زندگی است. کار و زحمت و   فرسوده شدن و رنج که به دنبال آن نعمت و رفاه و راحتی و گوارایی می آید.

اخلاق:

موفّقیّت در زندگی مترتّب است بر آراسته شدن به اخلاق خوب. این امیر مؤمنان علی (ع) است که می گوید:

هر کسی خودش را پیشوای مردم قرار دهد ،پس باید پیش از آموزش دیگری خودش را آموزش دهد.

قد جاء فـى ترجَمةِ الْعالِمِ الْجلیلِ و الْفیلسوفِ الْکبیـرِ " مُلا صَدرا " أنّه ما کان یَقْبَلُ تِلمیذاً إلا بِأربعةِ شُروطٍ:

در شرح حال دانشمند باشکوه و فیلسوف بزرگ ملّا صدرا آمده است که او شاگردی را نمی پذیرفت مگر به چهار شرط:

1- اینکه مرتکب گناهان نشود.

2- اینکه علم را برای مقام دنیایی طلب نکند. (نخواهد)

3- اینکه مال را جز به قدر کفایت طلب نکند. (نخواهد)

4- اینکه از دیگران تقلید نکند و به خودش اعتماد کند.

پاک  و منزّه است خداوند بهترین آفرینندگان.

خداوند انسان را آفرید و برایش زیبایی و زینت در طبیعت قرار داد و به او دستور داد که از  آن بهره بگیرد.

این زمین و آنچه از گیاهان از آن خارج می شود و این رودها و آنچه از آب ها حمل می کند و این آسمان و آنچه در آن است از سیّارات، همه ی آن ها رزقی برای بندگان است تا از آن برای پیدایش  جامعه ی خوشبختی بر اساس حقّ و عدالت بهره ببرند.

پس امّت اسلامی محروم از چیزهای خوب و پاک نیست بلکه تکلیف دارد که از آن بهره ببرد و از آن لذّت ببرد.

بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش خارج ساخت حرام کرده؟!  زیرا آن سلامت جامعه و خوشبختی او را تضمین می کند.

و اینک بعضی از این نعمت ها را که خدا در جهان به امانت نهاده است:

به راستی که ما آسمان جهان را با زینت ستارگان آراستیم.

گویا خورشید و ماه و ستارگان چراغ های آسمانند که جهان را از تاریکی ها به سوی نور خارج می کنند و گمراه را به راهش راهنمایی می کنند. و آنان از ستاره راهنمایی می گیرند.

علاوه بر این آیا زیبایی طلوع و غروب خورشید و حرکت های ماه شب چهارده را میان ستارگان و داخل ابرها و بیرون آن ندیده  ای؟

آیا برای آفریدگار این زیبایی سجده نکرده ای؟!

.... که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد پس زمین به کمک  آن سر سبز می گردد.

زمین با لباس سبز زینت می یابد و چشم ها وقتی به آن می نگرند از آن بهره مند می شوند و شاد می گردند.

انسان باید بداند که همه موجودات فرمانبردار او هستند و برای خدمت به او و برآوردن نیازهایش آفریده شده اند.

و اما درباره  نعمت پروردگار سخن بگو.

از آسمان آبی را برای شما فرو فرستاد و باغ ها ی زیبایی را با آن رویاندیم.

آیا پیرامون علّت آفرینشِ این زیبایی در طبیعت فکر کرده اید؟ خداوند پاک و منزّه و بلند مرتبه فرموده است:

همانا ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنان را امتحان کنیم که کدام یک از آنان دارای عمل بهتری است؟

از هر جفت زیبا رویانید .

گیاهان فایده های   بسیاری دارند. علاوه بر زیبایی شان غذای انسان و حیوان را آماده می  کنند و به پاکیزه کردن هوا  کمک می کنند.

ای کاش انسان راز این زیبایی را درک کند! امید است او آفریدگارش را با همه ی موجودات به  پاکی یاد کند:

همه، نیایش و به پاکی یاد کردنِ او را دانسته اند.

و [ کاش] از صمیم قلب خود تکرار کند.

پاک و منزّه است خداوند بهترین آفرینندگان.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹و ساعت 10:0|

ترجمه دروس عربی دوم ادبیات وعلوم انسانی

درس اول

پروردگارا ..

پروردگارا در دنیا و آخرت  به ما نیکی بده.

پروردگارا ما و برادرانمان را که پیش از ما ایمان آوردند بیامرز و کینه کسانی را که ایمان آورده اند در دل ما جای نده.پروردگارا براستی که تو دلسوز و مهربان هستی .

خدایا در دلم یقین و در دیدهام نور و در سینهام اندرز و بر زبانم شب و روز یادت را قرار ده و بینیازی مرا در خودم و میل مرا در آنچه نزد توست قرار ده، به مهربانیت ای مهربانترین مهربانان.

درس دوم

تو عطر یاسمنی

ای نور آشکار            از خدای جهانیان

و راه مستقیم             در درون صالحان

تو در دلهای عاشقان چراغ یقین هستی.

تو تپش دلهایی تو بوی خوش گل یاسمن هستی

ای فرزند پیامبران! هرگاه آه و ناله بخاطر تو فزونی یابد.

با نام شیرین تو فریاد برآوردیم           ای دوست  مؤمنان

دائماً بخاطر تو صبر کردهایم               و سالها  انتظار تو را کشیده ایم

زمین را پس از ستم ظالمان پر از عدل میسازی.

اشک خوشحالی

در مسجد

در روزی از روزها یکی از صحابه سخن رسول گرامی (ص) را شنید که مسلمانان را نصیحت میکرد و آنها را تشویق به صدقه میکرد.

در خانه

وقتی آن صحابی به خانه کوچک خود برگشت و حصیر کهنه و کوزه سفالی خود را دید بسیار اندوهگین شد از اینکه نمیتواند صدقه دهد.

پس از نماز

دستهایش را بطرف آسمان بلند کرد درحالی که اشک از دیدگانش جاری بود.

خداوندا تو میدانی که من چیزی ندارم که در راه تو صدقه دهم ولی پروردگارا من از هر کسی که  به من ناسزا گفته و بر من ستم روا داشته است راضی گشتم (درگذشتم) پس از تو میخواهم که رضایت مرا (گذشت) صدقه ای در  راه خود گردانی.

در صبح

پیامبر (ص) مسلمانان را خطاب کرد و فرمود:

جبرئیل به من خبر داده است که یکی از شما آبرویش را صدقه داده است و خداوند صدقه او را پذیرفته و به وی بهشت را بشارت داده است.

صحابی گفتار پیامبر (ص) را شنید و اشک از  چشمانش فرو ریخت  این بار آن اشک خوشحالی بود.

درس سوم

هیچ فرقی میان ثروتمند و فقیر نیست.

مردی فقیر به یکی از صحابه سلام کرد و صحابی سلام او را با سردی جواب داد.

بعد از مدتی مردی دارا به آن صحابی سلام کرد و صحابی از جای خود برخاست و سلام او را به گرمی جواب داد و با احترام به او دست داد و به او خوشآمد گفت ...

وقتی خبر به رسول خدا(ص) رسید افسوس خورد وگفت:

"هرکس فقیری مسلمان را، ببیند و بر او سلامی دهد که غیر از سلام وی بر ثروتمندان باشد خداوند عزّوجلّ را روز قیامت دیدار کند درحالی که او بر وی خشمگین است."

مرد نیکوکار

مردی نیکوکار مسجدی ساخت، بهلول از او درباره انگیزه ساخت مسجد سؤال کرد.

مرد گفت: آن را برای کسب ثواب ساختم.

بهلول خواست این مرد و مقدار اخلاص او را در کار امتحان کند. لذا شبی روی دیوار مسجد نوشت:

این مکان مقدس را مرد نیکوکار بهلول ساخته است.

صبح وقتی این خبر انتشار یافت مردم پیش بهلول رفتند تا به وی بخاطر کار خوبش تبریک گویند.

مرد نیکوکار این خبر را شنید و بسیار خشمگین شد و پیش بهلول رفت و به او دشنام داد و گفت: ای حیلهگر تو اموال من را تباه کردی و خودت را میان مردم معروف گردانیدی.

سپس به سرعت به سوی مسجد رفت و نام بهلول را حذف کرد واسم خود را بجای آن نوشت و در این هنگام احساس راحتی نمود!! وقتی بهلول این کار را دید لبخندی زد وگفت:

"خداوند فقط از پرهیزکاران قبول میکند"

درس چهارم

بهترین یاور

هر کس به پروردگارش نزدیک باشد.

و مهربانی در دلش جای گیرد.

ومال خود را با وجود دوست داشتن آن عطا کند.

خداوند در کسب او برکت نهد.

هر کس دوست بینوا باشد.

و فریاد رس برادران دینی گردد.

خداوند بهترین یاور اوست.

او را پاداش دهد و از گناهش بگذرد.

مؤمن دارای فضیلتهاست.

با دست راست و چپ می بخشد.

و مستمند را بیدرنگ پاسخ میدهد.

و از اندوه او کم می کند.

نیکوکاری دلیل شناخت است.

و زکات تو شرط ایمان است.

و خداوند صاحب احسان است.

و نیکوکار به نزدیک شدن به او نظر دارد(طمع دارد) .

معجزه پیامبران

از امام رضا(ع) پرسیدند:

چرا خداوند معجزه موسی(ع) را باطل کردن سِحْر ومعجزه عیسی(ع)را شفای بیماران و معجزه حضرت محمد(ص)را قرآن قرار داد؟

حضرت فرمود:

وقتی خداوند موسی(ع)را مبعوث کرد سِحْر پیش مردم جایگاه والایی داشت لذا سِحْر آنها را با این معجزه باطل ساخت.

و وقتی عیسی(ع) را مبعوث کرد به خاطر شایع شدن بیماریهای مختلف پزشکی نقش زیادی میان مردم داشت لذا با شفای بیماران و زنده کردن مردگان معجزه خود را آشکار کرد.

و حضرت محمّد(ص) را زمانی فرستاد که سخنوری و شیوایی دارای توجه زیادی میان مردم بود لذا خداوند قرآن را نازل کرد و ناتوانی آنها را از آوردن مانند آن آشکار ساخت.

درس پنجم

ای خدای من

ای خدای من ، ای خدای من ای برآورنده ی دعاها

امروز را مایه ی خوشبختی و پر خیر و برکت گردان

سینهام را فراخی بخش و دهانم را پر از لبخندها ساز.

خدایا تو یاری دهنده ی من در انجام تکالیف هستی.

خرد و قلبم را با دانش های سودمند نورانی کن.

و در زندگی موفقیت را بهره و نصیب من گردان.

ادیب متعهد

روزی متوکل عباسی به وزیرش گفت:

معلّمی ماهر برای تربیت و تعلیم فرزندانم میخواهم؛ نظرت چیست؟

بهتر و عالمتر از ابن سکیت نمیشناسم.

بسیار خوب، بسیار خوب، پس او را برای آموزش فرزندانم حاضر کن.

ابن سکیت برای تعلیم و تربیت پسران متوکل حاضر شد.

یک روز وقتی ابن سکیت نزد متوکل نشسته بود دو فرزندش پیش آنها آمدند.

آیا فرزندان من پیش تو محبوبتر هستند یا فرزندان علی؟

ابن سکیت از سخن متوکل به خشم آمد و با شجاعت گفت:

به خدا سوگند، قنبر غلام علی بنابیطالب پیش من از این دو و پدرشان محبوبتر است.

خلیفه بسیار خشمگین شد و به جلادها دستور داد زبان این عالم شجاع را بِبُرند و او توفیق دیدار پروردگارش را پیدا کرد.

درس ششم

میهمان

 مردی به خانه دوستش رفت و چند روز پی در پی پیش او ماند تا اینکه صاحب خانه از اقامت او به ستوه آمد و به فکر چارهای افتاد  تا از او خلاص شود.

پس به میهمانش پیشنهاد کرد که فردا مسابقه پرش دهند تا بدانند چه کسی برنده است؟

لذا به فرزندش گفت: وقتی میهمان به بیرون از خانه میپرد در را ببندد.

صبح فردا موقع مسابقه صاحب خانه دو ذرع به بیرون خانه پرید اما میهمان یک ذرع به درون خانه پرید!

صاحب خانه گفت: من برندهام، دوذرع در برابر یک ذرع ! میهمان گفت: یک ذرع به درون خانه بهتر از دو ذرع بیرون خانه است.

فرمانروای ستمگر و پیر دیوانه

روزی حجاج پسر یوسف بیرون رفت تا گردش کند،به پیرمردی برخورد کرد و از او پرسید:

ای پیرمرد! اهل کجا هستی؟

اهل این روستا.

نظرت درباره حجاج چیست؟

او ستمگر ترین فرمانروایان است.

خداوند روسیاهش کند و وارد آتش کند.

آیا میدانی من کیستم؟

من حجاج هستم.

من فدایت هستم و آیا میدانی من کیستم؟

من مردی از این قبیله هستم. هر روز یک بار در چنین ساعتی دیوانه می شوم.

درس هفتم

خداوند با مؤمنان است.

قومی از بنی اسرائیل گرد پیامبرشان جمع شدند و گفتند:

ای پیامبر خدا! دشمن ، ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کرده است. پادشاهی برای ما بفرست تا در راه خدا بجنگیم.

پیامبر گفت: من میدانم اگر خداوند پیکار را بر شما واجب کند، شما در راه او جنگ نمیکنید.

قوم: چرا با دشمنانمان نمیجنگیم،آنها ما را از سرزمین و خانه هایمان بیرون کردهاند.

پس وقتی خداوند پیکار را برای آنها واجب کرد بسیاری از آنها روی گرداندند و جنگ نکردند.

پیامبر گفت: خداوند طالوت را برای شما به عنوان پادشاه فرستاده است.

قوم: چگونه ممکن است طالوت پادشاهِ ما باشد درحالی که فقیر است و چیزی ندارد.

پس بسیار با هم گفتو گو کردند و جز اندکی از آنها از طالوت پیروی نکردند.

در میدان پیکار وقتی بسیاریِ دشمنان و کمی نفراتشان را دیدند از خداوند خواستند که گامهای آنها را استوار سازد و گفتند: ما را بر قوم کافر یاری ده.

و مؤمنان آنها گفتند: اگر صبر کنید بر آنها چیره می شوید. پس به شدت با آنها جنگ کردند و آنها را شکست دادند.

چنانچه خداوند پاک و بلند مرتبه فرمود: چه بسا گروهی اندک به خواست خدا برگروهی بسیار چیره گردد.

راه دوستی

یکی از بزرگان فرزندش را نصیحت کرد و گفت:

فرزندم، قومت را دوست بدار تا ترا دوست بدارند و به آنها فروتنی کن تا تو را بالا ببرند و چهرهات را بر آنها گشاده کن تا ترا احترام کنند و کوچکترهای آنها را گرامی دار همانطوری که بزرگترانشان را گرامی میداری تا بزرگان آنها ترا گرامی دارند و افراد کوچک آنها با دوستی تو بزرگ شوند و ثروتت را بخشش کن و همسایهات را عزیز دار پس بدین وسیله سروَری تو پایدار میشود.

درس هشتم
بوصیری
امام شرفالدین محمد بوصیری در سال608 هجری بدنیا آمد. بوصیری در قدس،مکه، مدینه و مصر زندگی کرد و در مصر مکتب قرآن کریم را افتتاح نمود. بوصیری فقیه، نویسنده، ریاضیدان و شاعر بود ولی او در شعر به ویژه مدح پیامبر اکرم(ص) معروف شده است.

قصیدهای در180 بیت دارد که آن را هنگامی که فلج بود سرود و بوسیله آن از خداوند شفاعت خواست تا او را بهبودی دهد. او پیامبر(ص) را در خواب دید که با دست مبارک خود بر بدن او میکشد و سپس عبایی بر او میپوشاند و وقتی بیدار شد احساس کرد که از این بیماری بهبودی یافته است و خداوند را بخاطر آن ستود.
بوصیری در قاهره وفات یافت درحالی که عمر او هشتاد و شش سال بود.

واکنون برخی از ابیات قصیده ی « برده » او را فرا بگیر :

محمّد سرور دوگیتی وانس و جنّ و دو گروه عرب و غیر عرب است.

پیامبر ما امر کننده و نهی کننده است وکسی در گفتن"آری و نه" نیکوتر از او نیست.

او محبوبی است که در همه سختیهای هجوم آورنده امید شفاعت او میرود.

او به سوی خدا دعوت کرد و کسانی که به او متوسل شده اند به ریسمانی محکم و سخت چنگ زده اند.

در آفرینش و اخلاق بر تمامی پیامبران برتری یافت و آنان درعلم و بخشش به او نزدیک نشدند.

چه کسی سزاوارتر به بهشت است؟

روایت شده است که پیامبر(ص) به مسجد رفت تا نماز صبح بخواند. مردی را یافت که عبادت میکرد و نماز میخواند.

و وقتی پیامبر(ص) بار دیگر برگشت تا نماز ظهر را بخواند آن مرد را دید که همچنان عبادت می کرد و وقتی باز هم او را در مغرب دید که عبادت میکرد و نماز میخواند به او گفت: تو دائم در مسجد هستی! آیا کاری نداری؟

مرد گفت: من عبادت میکنم تا خداوند مرا وارد بهشت کند. پیامبر(ص) از او پرسید: چه کسی معاش خانواده تو را به عهده دارد؟ مرد گفت: برادرم! پیامبر(ص) فرمود: قطعاً برادرت از تو به بهشت سزاوارتر است.

درس نهم

کبوتر و شکارچی

کبوتری بالای درخت درامان و پنهان در لانهاش بود.

روزی یک شکارچی آمد و خوب بر گرد باغ چرخی زد.

سایه ی هیچ پرندهای را در آن نیافت و وقتی خسته شد تصمیم گرفت برگردد.

(کبوتر)نادان سر از لانهاش بیرون آورد،- نادانی دردی است که هیچ دوایی ندارد-.

در حالی که از روی نادانی نسبت به چیزی که رخ خواهد داد، می گفت: ای انسان! چه چیزی جست و جو میکنی؟

شکارچی به طرف صدا روی کرد و تیرمرگ را به سوی او نشانه رفت.

(کبوتر) از لانه استوار خود فرو افتاد و در پنجه چاقو افتاد.

درحالی که عالمانه و محقّقانه می گفت:"اگر جلوی زبانم را نگه می داشتم جانم را حفظ

می کردم."

درس دهم

آیا میدانی؟

نوعی از کانگورو قادر  است بیش از سه متر به طرف بالا و دوازده متر به طرف جلو بپرد و این کار در یک پرش است؟!

قلب انسان تا آخر عمر خود خونی معادل بار بیش از ده نفت کش بزرگ پمپاژ میکند که حجم هر یک از آنها یک میلیون بشکه است؟!

گربه در تاریکی هفت برابر بهتر از انسان میبیند، و علّت آن به بزرگ شدن مردمکها هنگام رسیدن نور و تأثیرپذیری سلولهای موجود در چشمان گربه بر میگردد، که مانند آیینهای عمل میکند که نورها را منعکس میسازد.

درس یازدهم

فداکاری مادر

مادرم مشغول دوختن لباس بود و آنها را برای فروش عرضه مینمود تا برای خریدن نیازهای خانه پول لازم به دست آورد وخودش را شبانه روزخسته میکرد

از مادرم پرسیدم:

مادرم! چرا خودت را با کار مستمر خسته می کنی؟

گفت:

کارچیزخوبی است ومن زیاد کار میکنم تا غذا ولباس ولوازم مدرسه رافراهم کنم.

همیشه از من میخواست که درسهایم را بنویسم و تکالیف مدرسه ام را انجام دهم و او خود آماده کردن غذا و اداره کردن خانه را انجام میداد، او خودش غذا را آماده می کردو خانه را اداره می نمود وشبها بیداری میکشید و بخاطر راحتی من کار میکرد.

ومن مقدار زحمتی را که او میکشید تا خوشبختی و زندگی شرافتمندانه برای من فراهم کند مشاهده میکردم.

چه مادر مهربانی!

از خداوند میخواهم که به من توفیق دهد تا در آینده به او خدمت کنم.

زبان

لقمان در خردسالی شاگرد یکی از طبیبان بود، استاد شاگردش را به بازار فرستاد و از او خواست که بهترین قسمت گوسفند سر بریده ای را برای او بخرد، او رفت و با زبان گوسفند برگشت.

او را به بازار فرستاد و از او خواست که بدترین قسمت گوسفند سر بریده ای را بخرد و او رفت و در حالی برگشت که باز زبان گوسفند به همراه داشت.

پس استاد از کار شاگردش تعجب کرد،

شاگرد گفت: در بدن گوسفند ذبح شده قطعهای بهتر و بدتر از زبان پیدا نکردم.

 زبان دروغگوی سخنچین مردم را میآزارد و خداوند را به خشم میآورد و زبان راستگوی اصلاحگر به مردم سود میرساند و خداوند را خشنود میسازد.

درس دوازدهم

فرمانروای فروتن

مردی از شام آمد درحالی که همراه او بار خرما و چیزهای دیگری بود.

در بازار

خدایا! این بار سنگین است. چه کسی به من کمک میکند؟

نگاهش به مردی افتاد که او را فقیر پنداشت.

آیا به من کمک میکنی و این بار را برای من حمل میکنی؟

مرد به او پاسخ داد: آری، با کمال میل.

بار را برداشت و باهم براه افتادند ... در راه گروهی از مردم را دیدند.

سلام ای امیر!

شامی تعجب کرد: خدای من! این کیست؟

مردم سوی او شتافتند تا بار را از او بگیرند.

وقتی شامی مردم را دید که بر گرد این مرد جمع شدند درباره او از آنان سؤال کرد. آنها به وی پاسخ دادند:

او فرماندار مدائن است، او سلمان فارسی است. مرد شرمگین شد و از وی پوزش طلبید و خواست تا بار را بگیرد. ولی سلمان نپذیرفت و به او گفت: آنرا به مقصد تو حمل خواهم کرد.

آنگاه شامی از فروتنی فرمانروا تعجب کرد.

اهل مدین

مدین شهری بزرگ بود. و اهالی آن در ابتدای امر درستکار و اهل تقوی بودند خدا را پرستش میکردند و چیزی را شریک او قرار نمیدادند و بازرگان بودند.

با گذشت روزگار حرص و طمع بر آنها چیره گشت و پیرو هواهای خود شدند و پرستش خدا را رها کردند و کم فروشی میکردند.

خداوند بلند مرتبه شعیب را برای هدایت آنان به سوی حق و بازداشتن از شرک به خدا فرستاد.

شعیب در بازارها مردم را خطاب میکرد و آنان را به عدالت فرا میخواند و از زشتی بازمیداشت.

در یکی از روزها مردی به اوگفت:

ای پیامبر خدا، این قوم به مردم ستم میکنند و من دراین سرزمین غریب هستم.

از آنها مقداری خرما خریدم ولی آنان از وزن کاستند و هنگامی که به این کار اعتراض کردم،مرا کتک زدند و تهدید نمودند.

شعیب با او به بازار آمد واز آنها داستان این مرد را پرسید ولی، آنها ماجرا را انکار نکردند و گفتند:

این روش پدران ماست و ما به آن عمل میکنیم.

بر این روش ماندند و شعیب به آنها از خشم خداوند هشدار داد. ولی آنان به او گوش ندادند و خداوند برایشان عذاب نازل کرد و در یک زلزله شدید و بادی سوزان بازارها و خانههایشان ویران گشت . . .

درس سیزدهم

دوست نصیحتگر

مردی فقیر دوستی داشت، روزی به او گفت:

چیزی نداریم که" فربه سازد و گرسنگی را برطرف کند" بیا برای کار به باغها و مزرعهها برویم، امید است که خداوند به ما روزی حلال بدهد.

پس بسوی باغها براه افتادند.

درحالی که میرفتند شیطان او را وسوسه کرد که از دیوار باغها بالا رود و مقداری میوه بدزدد.

به دوستش گفت: اینجا منتظر بمان و مراقب اطراف باش، و وقتی کسی نزدیک شد به من خبر بده دوستش برای مراقبت ایستاد و مرد شروع به چیدن میوهها کرد.

پس از اندکی

دوستش گفت: برادرم! یکی ما را میبیند،مرد ترسید و از دیوار پایین آمد و از او پرسید: کیست؟ کجاست؟

دوستش گفت: او خداوند است که همه کس را میبیند وهر چیزی را میداند. آنگاه مرد به خود لرزید وشرمنده شد.

کارگر

هر سال روز کارگر را جشن میگیریم چون کار مقدسترین چیز در زندگی انسان است و اسلام به کارگر احترام میگذارد بطوری که رسول اکرم (ص) افتخار نمود که دستان کارگر را میبوسد.

و امید است کارگر در جامعه ما از جایگاه والایی برخوردار شود، چرا که جوامع بشری به لطف دستان کارآمد متخصص پیشرفت میکند.

جبران خلیل جبران در باره مقام کارگر گفت:

از میان مردم کارگر را دوست دارم او را دوست دارم چون به ما غذا میدهد و خود را محروم میسازد، او را دوست دارم چون او پارچه میبافد(ریسندگی میکند) تا ما لباسهای نو بپوشیم با وجود اینکه همسر و فرزندانش لباسهای کهنه دارند. او را دوست دارم چون او خانههای بزرگ میسازد و خود در خانههای کوچک زندگی میکند، لبخند شیرین او را دوست دارم.

از میان مردم کارگر را دوست دارم چون او خود را خدمتگزار به شمار میآورد درحالی که او آقا و سرور است و او را دوست دارم چون او خجالتی است و وقتی مزد او را میدهی از تو تشکر میکند ،  پیش از آنکه تو از او تشکر کنی.

درس چهاردهم

شتر چقدر ارزان است اگر گربه نبود!

کشاورزی یک شتر داشت که او را بسیار دوست میداشت، و آن را در جا به جا شدن میان روستا و شهر به خدمت میگرفت.

در یکی از روزها به طرف بازار شهر رفت و شترش را در آنجا گم کرد، کشاورز از مردم خواست که شتررا جست وجو کنند.مردم هر جایی را گشتند.ولی بیفایده بود

بعد از جست وجوی طولانی و خستگی زیاد ... کشاورز مقابل مردم قسم یاد کرد که اگر شتر را بیابد آن را به یک دینار بفروشد.

مردم از این بهای ارزان تعجب کردند و او وقتی شب در بازار میگشت شتر را نزدیک درختی پیدا کرد.

خوشحال شد ولی سوگندش را به یاد آورد.  کشاورز لحظهای فکر کرد و بعد گربهای آورد و آن را روی شتر گذاشت و وسط بازار ایستاد و ندا داد:

چه کسی این شتر را به یک دینار و گربه را هزار دینار با هم میخرد.

مردم گرد او جمع شدند و دانستند که او قصد فروش شتر را ندارد پس رفتند در حالی که میگفتند: شتر چقدر ارزان است اگر گربه نبود!

زیرکی

پادشاهی سنگدل خدمتکاری داشت. یک روز وقتی خدمتکار غذا را برای پادشاه آورد، یک قطره از غذا روی پیراهن او افتاد.

پادشاه خشمگین شد و بی درنگ دستور قتل او را داد. خدمتکار همه غذا را روی سر پادشاه ریخت در حالی که میگفت:

خجالت میکشم که پادشاه بخاطر یک قطره قاتل من باشد. گناهم را بزرگ کردم تا او در کشتن من حق داشته باشد. آنگاه پادشاه لبخندی زد واز او گذشت کرد.

درس پانزدهم

سخن مسجد

من مکان پاکم.

من آنم که بر دوش هایم گلدسته ها (مناره ها) بر افراشته می شود.

من مدرسه پیامبر و اصحاب هستم.

من نشان اندیشه و ایمان و استواری بودم.

من گهواره جهاد حق و شهادت بودم.

و میهن نور و عبادت

نور و فروتنی مرا فرا میگیرد.

و در گسترهام سجود و رکوع برگ در می آورد.

ای دوستان کوچک و بزرگ.

به مسجد بشتابید زیرا مسجد در انتظار است.

شتر مرغ

شتر مرغ پرندهای بزرگ و از عظیمترین پرندگان است و صفات شتر و پرنده را باهم دارد.

دوبال بزرگ و گردنی دراز و منقاری پهن دارد.

شتر مرغ حیوانی است که در ترس به آن مَثَل زده میشود. چون وقتی احساس ترس میکند سر خود را زیر شنها میبرد، و در مثلها آمده است:

بر من شیر است و در جنگها شترمرغ.

درس شانزدهم

شاعر متعهد

سید حمیری از شاعران متعهد قرن دوم هجری بود، از حق دفاع میکرد و بر ستمگران میتاخت و به همین خاطر نزد امویان مورد نفرت واقع شد.

چون آنها تخم کینه و دشمنی را نسبت به خاندان علی(ع) در دلهای مردم میکاشتند و سیّد حمیری نقشه امویان را ناکام میکرد و اهل بیت(ع) را یاری مینمود و با شجاعت فضایل آنها را برای مردم روشن میساخت و میگفت" فضیلتی از علی و خاندان او را رها نکردم جز اینکه در مورد آن شعری سرودم"

و ما میدانیم که مدح اهلبیت(ع) در عصر امویان کار سادهای نبود بلکه در بیشتر مواقع قتل گوینده یا آوارگی و محروم شدن او را از حقوقش موجب میشد.

ذاتَ یومٍ جاءَ أحدُ أصحابِ الامامِ الصّادقِ (ع) إلیه و بَدَأ بالسِّعایَةِ و قَالَ للإمامِ (ع): إنّ السّیِّدَ یَرتَکِبُ بَعضَ الذُّنوبِ فلِماذَا تُدافِعُ عَنْه؟!

روزی یکی از اصحاب امام صادق(ع) نزد وی آمد و شروع به بدگویی کرد و به امام(ع) گفت: سیّد بعضی از گناهان را مرتکب میشود پس چرا از او دفاع میکنید؟!

امام(ع) قبول نکرد که سیّد حمیری را به خاطر گناهی طرد کند با علم به اینکه کارهای خوب سید چند برابر آن بود و به او پاسخ داد و فرمود: " اگر قدمی از وی بلغزد دیگری استوار می ماند".

زیبایی دانش و ادب

زیبایی جامههایی نیستند که ما را میآرایند، زیبایی به دانش و ادب است.

یتیم کسی نیست که پدرش مرده باشد بلکه یتیم،یتیم دانش و ادب است.

و گفته شده است:

از قسمت خداوند توانا که به ما داده خشنودیم که ما دانش داریم و نادانان ثروت

چون ثروت  به زودی از بین می رود ولی دانش نابودی ندارد.

و گفته شده است:

دانش در سینه چون خورشید در آسمان است و عقل برای انسان مانند تاج برای پادشاه است.

دستانت را بر ریسمان دانش محکمدار، زیرا دانش برای انسان مانند آب برای ماهی است.

درس هفدهم

منظومه شمسی

خورشید نزدیکترین ستاره به زمین است و نسبت به برخی از ستارگان دیگر خیلیکوچکتر ولی نسبت به زمین بسیار بزرگ است، و 150 میلیون کیلومتر از ما فاصله دارد و نور آن علیرغم این فاصله تنها طی8 دقیقه به ما میرسد. و تعداد زیادی از اجرام آسمانی در گرد خورشید وجود دارند که همه به منظومه شمسی معروف میباشند.

کاشف میکروب

امروزه انسان از نعمتهای گوناگونی برخوردار میباشد بطوری که نیروهای طبیعت را برای منافع خود تسخیر کرده است و زندگی او آسان و سختیهایش کم شده است.

همه اینها به لطف دانشمندانی است که از توان و هوش، بهرهمند شدند و زندگی خود را وقف راه خیر انسانیت نمودند.  یکی از این دانشمندان ، دانشمند فرانسوی" لویس پاستور" کاشف میکروب و کاهشدهنده دردهای انسان است.

از مهمترین خدمات او کشف میکروب ها است که انقلابی در دو علم جراحی و پزشکی ایجاد کرد و او را از مشهورترین دانشمندان قرن نوزدهم میلادی در جهان ساخت.

درس هجدهم

جرأت کودک

دشمنان بر شهری چیره شدند و تعدادی از اهالی آن را اسیر کردند، فرمانده آنها خواست که کودکان آنها را بیازماید تا هوشمندان آنها را برای خدمت افسران خود برگزیند.

پس به هر یک دستور داد که روی ورقهای به اختیار خود عبارتی را بنویسند یکی از آنها نوشت." چقدر خوشبخت هستند آنهایی که در میدان جنگ کشته شدند چون آنها خواری وطنشان را ندیدند" .

فرمانده این عبارت را خواند و از جرأت نویسنده آن تعجب کرد و دستور داد او را حاضر کنند، پسر سربلند پیش آمد و بدون ترس از مجازاتی که در انتظارش بود ایستاد.

فرمانده به او نگاه کرد و با او دست داد و گفت: هر کس برای وطن خود اخلاص ورزد همانطوری که تو اخلاص ورزیدی شایسته است که او آزاد باشد، برو که تو آزاد هستی.

روباهی گرسنگی شدیدی احساس کرد، و از سوراخ دیوار به باغ انگوری وارد شد تا در آن غذایی بیابد  و انگور رسیده ای یافت .

و با حرص شروع به خوردن آن کرد. تا اینکه شکمش باد کرد و وقتی خواست از سوراخ خارج شود نتوانست، پس چند روزی آنجا ماند درحالی که چیزی نمیخورد و نمینوشید تا این که شکم او لاغر شد سپس توانست از سوراخ خارج شود.

و وقتی از باغ خارج شد اندوهگین به آن نگاه کرد و گفت: ای باغ! گرسنه وارد تو شدم و گرسنه از تو خارج شدم. 

و شاعر چه زیبا گفته است:

دوراندیش ترین مردم کسی است که اگر از تشنگی بمیرد به آبشخور نزدیک نگردد تا راه بازگشت آن را بشناسد.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹و ساعت 9:55|

عربی سوم دبیرستان ( عمومی )

درس اول

خدایا خدایا فقیری به سوی تو آمده است

خدایا

از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار زیرا تو بسیاربخشنده هستی.

پروردگارا، آنچه را که به وسیله‌ی فرستادگانت به ما وعده داده‌ای، به ما عطا کن!

روزی که هر کسی، آنچه را از کار نیک به جای آورده، حاضر شده می‌یابد.

پروردگارا، در دلم نور و بینایی و فهم و دانش قرار بده.

پروردگارا، مرا با هدایت به سخن بیاور و به من پرهیزکاری الهام کن و مرا به روش الهی موفق کن.

الهی، اگر من سزاوار رحمت تو نیستم توخود سزاواری که با لطف بی‌کران خود، بر من بخشش روا داری.

و خداوند به شما وعده‌ی آمرزش و بخشش از جانب خود می‌دهد.

ای خدای من

دیدار تو میل و خواسته‌ی من و خشنودی تو آرزویم است .

پس دیدار و خشنودیت را به من عطا کن (برایم فراهم کن).

درس دوم

خورشید عدالت

پرده‌ی اوّل

شهر انبار

آیا شنیده‌اید که خلیفه‌ی مسلمانان به سوی شهر انبار می‌آید؟

آری ... و به گرمی از او استقبال خواهیم کرد.

نباید به فقیران و درماندگان اجازه دهیم که به پیشواز بیایند!

از او استقبال خواهیم کرد، همان‌طور که از پادشاهان ساسانی خودمان در گذشته استقبال می‌کردیم.

خوب است ... خوب است ...!

در روز مقرّر

ثروتمندان و توانگران به سوی دروازه‌ی شهر روانه شدند.

امیر آمد... امیر آمد...

در این هنگام سواران از مرکب‌های خود (اسب‌های خود) برای استقبال امیر مؤمنان پیاده شدند و برای بزرگداشت و احترام به او مطابق عادتشان در استقبال از پادشاهان، اقدام کردند.

امام علی (ع) از کار آن‌ها تعجّب نمود، پس فریاد زد:

منظورتان از این کاری که کردید، چیست؟

این عادت ماست، با آن حاکمان (پادشاهان) را گرامی می‌داریم.

با این کارها فرمانروایان چه نفع و سودی می‌برند؟ همانا شما بیهوده خودتان را به زحمت و مشقّت می‌افکنید.

ای امیر... ! برای تو و همراهانت غذایی و برای چارپایان شما علفی فراوان تهیّه کرده‌ایم.

همانا ما از خوردن چیزی از اموال شما خودداری می‌کنیم مگر با پرداختن مبلغ (بهای آن).

ای خلیفه! این‌ها هدیه‌هایی هستند ... از اموال و چارپایان و ... عادت کرده‌ایم که مثل آن‌ها را به پادشاهانمان تقدیم کنیم ... امیدواریم که آن‌ها را از ما قبول کنی ...!

اگر دوست دارید که آن‌ها را بگیریم، عیبی ندارد و آن‌ها را به عنوان مالیات و خراجتان حساب می‌کنم!

آیا مانع هدیه‌دادن ما می‌شوی؟! درحالی که ما عادت کرده‌ایم که از خشم پادشاهان با دادن هدیه‌ها، در امان باشیم!

نه ... نه ... اگر کسی شما را ناراحت کرد، مرا خبردار سازید.

پرده‌ی دوم

و بعد از گذشت مدّتی ...

روزها نزدیک عید قربان بود ... مردم در شادمانی و سرور بودند. دختر امیر مؤمنان نزد مسؤول بیت‌المال رفت و از او گردن‌بند مرواریدی به مدّت سه روز به امانت گرفت.

علی (ع) گردن‌بند را دید و آن را گرفت و نزد مسؤول بیت‌المال آمد و گفت:

این چیست؟ آیا به مسلمانان خیانت می‌کنی؟!

ای علی! عهد و پیمان و مسؤولیّت خود را فراموش نکرده‌ام. او گردن‌بند را به صورت امانتی قابل برگشت و تضمینی گرفته است.

اگر او آن را به صورت غیر امانت می‌گرفت، بی‌شک دستش را به خاطر دزدی قطع می‌کردم ... بپرهیز از این که بار دیگر به انجام دادن چنین کاری دست بزنی، در غیر این صورت مجازات من به تو می‌رسد!

دخترش دستور را شنید، پس گفت: ای پدرجان (پدرم) ...! من دختر خلیفه‌ی مسلمانان هستم ...!

پس پاسخ داد: ای دختر علی بن ابی‌طالب! آیا تمامی زنان مهاجر در این چنین عیدی با چیزی همانند این، خود را می‌آرایند؟!

درس سوم

به زودی نشانه‌های خود را به ایشان نشان خواهیم داد

خداوند قرآن را به تدریج برای هدایت انسان فرستاد (مسلّماً این قرآن به آیینی که استوارتر است هدایت می‌کند) قرآن تمام افراد بشر را با فرهنگ‌های متفاوتشان و در تمام زمان‌ها، مورد خطاب قرار می‌دهد.

به همین خاطر است که می‌بینیم شیوه‌های دعوتش با یک‌دیگر اختلافات فراوانی دارد. قرآن حجّت‌ها و دلایل گوناگونی را به کار گرفته است تا تمامی گروه‌های مختلف را در بر بگیرد. (و به راستی ما در این قرآن از هرگونه مثلی برای مردم آشکار و روشن ساخته ایم).

و آیات علمی در قرآن برخی از این استدلال‌ها هستند که انسانی را که دلش کاملاً آرام ومطمئن نمی‌شود مگر از راه دانش و تجربه، مخاطب قرار می‌دهند.

و اینک به بعضی از این آیات توجّه کن:

تاریکی‌های دریا

(یا مانند تاریکی‌هایی در دریایی ژرف است که موجی آن را می‌پوشاند  ]و[ روی آن موجی ]دیگر[ است... تاریکی‌هایی است که روی همدیگر قرار گرفته اند.)

قرآن درباره‌پدیده‌ی تاریکی دریا به گونه‌ی شگفت‌انگیزی به ما خبر داده است و این موضوعی است که کشف نشده مگر در قرن اخیر.

در حقیقت انسان در گذشته قادر نبود که بیشتر از بیست متر در دریا غواصی کند (به زیر آب برود) ... و در آنجا تاریکی نبود .

اما هم اینک او (انسان) در اعماق دریا به کمک تجهیزات جدید بیشتر از دویست متر به خوبی غوّاصی می‌کند و در آن جا تاریکی شدیدی می‌یابیم...

آیه شکلی دیگر از دریا را به ما می‌دهد (نشان می‌دهد) و آن طبقات مختلف از تاریکی است که هر از دیگری تاریک‌تر هستند.

اکتشافات جدید ثابت کرده‌اند که پرتو نور از هفت رنگ تشکیل می‌شود (به‌وجود می‌آید). و رنگ سرخ اوّلین رنگی است که در دریا مخفی و محو می‌شود، یعنی، اگر غوّاصی بشدّت مجروح گردد و خون از او جاری شود، خونش جز به رنگ سیاه مشاهده نمی‌شود .

پادمادّه

وهر رنگی که مخفی و پنهان می‌شود (محو می‌گردد) بخشی از تاریکی را به‌وجود می‌آورد و آخرین رنگ‌ها همان رنگ کبود (آبی) است که در عمق دویست‌متری پنهان می‌گردد و از آن جا ]به بعد[ تاریکی مطلق است.

 (و از هر چیزی دو گونه (نر و ماده) آفریدیم، امید است که متذکّر شوید)

خداوند انسان را آفرید و از او جفت نر و ماده قرار داد (همانا ما شما را از مرد و زنی آفریدیم) و این دستگاه ]آفرینش[ به انسان بسنده نکرد (محدود نشد) بلکه عالم گیاهان را در برگرفت (و از هر گونه میوه‌‌ای در آن، دو جُفت قرار داد)

علاوه بر آن در آیه‌ی بعدی شمول و گستردگی بیشتری می‌بینیم (و از هر چیزی جفت آفریدیم) و کلمه‌ی "شی‌ء" بر جامد نیز دلالت می‌کند! پس آیا در جمادات نیز زوج (نر و ماده) وجود دارد؟!

و در سالیان اخیر دانشمندان فیزیک کشف کرده‌اند که الکترون زمانی که پیرامون هسته‌ی ماده می‌چرخد، گویی آن جا جسم کوچک نا شناس دیگری هست که باری را حمل می‌کند که مخالف بار الکترون است و "پادِ ماده" نامیده شده (نامیده می‌شود) پس دانشمندان نتیجه گرفتند که هر جسمی ضدّی دارد.

همانا فیزیک‌دان مسلمان- محمّد عبد السَّلام- برنده‌ی جایزه نوبل در فیزیک و کسی که پژوهش‌های مهمّی در موضوع پادمادّه ها  انجام داده است، بعد از دستیابی‌اش به جایزه بیانات شگفت‌آوری را اظهار کرده‌است، در آن‌جا که به آیه‌ی قرآنی اشاره می‌کند (و از هر چیزی دو گونه "نر و ماده" آفریدیم ...) که این آیه همانند احساسی پنهانی و الهامی قوی برای او در خلال پژوهش‌هایش درباره‌ی پادِ مادّه‌ها بوده است.

در حقیقت ورود این حقایق بزرگ و دقیق بر زبان انسانی درس نخوانده که در محیطی بی‌فرهنگ زندگی کرده است، دلیلی است که او آن‌ها را از کسی که راز آسمان‌ها و زمین را می‌داند،‌فرا گرفته است (بگو کسی که راز آسمان‌ها و زمین را می‌داند،‌آن را فرو فرستاد . . . )

درس چهارم                           

مادر شهیدان 

دختر جوان شاعر در خانه‌ی سَروری و ریاست و دلاوری و سخنوری پرورش یافت.پدرش رئیس قبیله و دو برادرش از فرماندهان و سواران(دلاوران) آن بودند

اما ... چگونه [این ]طراوت و شادمانی برایش پایدار می‌ماند (می‌توانست پایدار بماند)، درحالی که او پدر و دو برادرش را در جنگ های قبیله‌ای از دست داده بود؟! دختر جوان مصیبت و اندوه شدید احساس می‌‌کرد.

تا این که

نور خورشیدی نوین بر شبه جزیره تابید ... "خنساء" نزد پیامبر (ص) آمد ... آیات را شنید ... احساس کرد که آرامش در دلش افتاده است... برخی از اشعارش را سرود (خواند) و پیامبر (ص) آن‌ها را شنید و از او خواست تا بیشتر شعر بسراید ...

و این چنین دختر گریان عرب متحوّل شد ... آیات ]مربوط به[ رستاخیز و قیامت و بهشت و دوزخ و نیکی و احسان زندگی تازه‌ای را به او چشانید.

پسران خود را با این ارزش‌ها پرورش‌داد (تربیت کرد) و بعد از چند سال هنگامی که جنگ‌ها شدّت گرفت و سپاهیان ایمان و نور برای رویارویی با کفر و تاریکی روانه شدند، خنساء چهار فرزندش را جمع کرد و گفت:

ای فرزندان من! با میل و رغبت مسلمان شدید و با اختیار هجرت کردید ... شما می‌دانید، خداوند چقدر پاداش فراوان برای مسلمانان در جنگ با کافران آماده کرده است. پس بدانید که سرای ماندنی بهتر از سرای فناپذیر است.

خداوند متعال فرمود (ای کسانی که ایمان آورده اید، صبور باشید و یک‌دیگر را به صبر و پایداری سفارش کنید و با آمادگی مراقب کار دشمن باشید و از خدا بترسید، امید است که رستگار شوید ...)

سپس برخاست و سلاح‌های آنان را حاضر کرد و لباس جنگ را یکی یکی بر آن‌ها پوشانید آنگاه آنان را به سوی میدان جنگ بدرقه کرد.

پسران با تکبیر و "لا اِله الاّالله" گویان رهسپار شدند درحالی که از خداوند می‌خواستند که دینش را به وسیله‌ی آن‌ها تقویت نماید و به آن‌ها شهادت در راهش را روزی دهد.

در میدان جنگ

هنگامی که اوّلین پسرش به شهادت رسید هر کسی که او را می‌شناخت برای او دلش سوخت ... چگونه مواجه خواهد شد با خبر شهادت فرزندش بعد از، از دست دادن پدر و دو برادرش؟!: ... آن‌ها نمی‌دانند آنچه بعداً به وقوع می‌پیوندد، عظمت بیشتری خواهد داشت!!

مسلمانان پیروز شدند ... شهدا شمرده می‌شوند ... چهار تن از آن‌ها فرزندان خنساء بودند ... وای ... چگونه این خبر را به او برسانیم؟ ... او می‌میرد ... وای ... وای...!

خنساء از مراجعت کنندگان از میدان جنگ استقبال می‌کند ... از کسی درباره‌ی فرزندانش سؤال نکرد و فقط سؤال او فقط درباره‌ی اخبار جنگ بود! هنگامی که به پیروزی مسلمانان پی‌برد،اشک‌های شادی برچهره‌اش جاری شد در حالی که "لا

ولی . . . خبر . . . چگونه به او گفته می شود . . . ؟!

ای مادر . . .

نه . . . نه. . . ممکن نیست . . . من گریستن او و زاری او را بر دو برادرش فراموش نمی کنم.

گویا خنساء خبر را از چشمان آورندی آن دانست، پس گفت: آیا خداوند مرا با به شهادت رسیدن آنان گرامی داشت؟

پس جواب داد: بـ... بـ ... بله ... آن‌گاه زیر لب زمزمه کرد: (هرگز کسانی را که در راه کشته شده‌اند، مردگان مپندار، بلکه زندگانند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند) سپس چشم به افق دوخت در حالی که می گفت:

سپاس ویژه‌ی آن خدایی است که با شهادت آن‌‌ها به من بزرگواری نمود و شرف داد و امیدوارم که مرا با ایشان در جایگاه رحمتش جمع کند، (محشور کند).

درس پنجم    

پیشگامان نور

در زنگ آخر بودیم. خانم معلّم به ساعتش نگاه کرد و گفت: درس کافی است! امّا هم‌اکنون می‌خواهم پیرامون جشنی بزرگ که در هفته‌ی آینده در مدرسه‌ی ما برگزار می‌شود، سخن بگویم.می‌خواهیم در این جشن شخصیتی را گرامی بداریم که مقامی بزرگ و ارزش والایی دارد. بنابراین از شما می‌خواهم که پدران و مادران خود را برای حضور در آن دعوت کنید. سر و صدا در کلاس زیاد شد.

دانش‌آموزان از همدیگر پرسیدند: چه کسی از نظر قدر و مرتبه بلندتر و از نظر مقام گرامی‌تر است ...؟! معلّم گفت: همه چیز معلوم خواهد شد.

زنگ به صدا در آمد و از کلاس خارج شدیم. در راهرو معلّمم مرا صدا زد و گفت: ای سمیره! فراموش نکن که همراه مادرت در مراسم حاضر شوی.

و هنگامی که به خانه رسیدم با پریشانی و ناراحتی وارد اتاق شدم و به مادرم سلام کردم و غمگینانه به او گفتم: این دعوتی برای پدران و مادران جهت شرکت در جشن گرامی‌داشت است . . .               

لبخند زد و گفت: چیزی زیباست ... با هم شرکت خواهیم کرد.

در گوشه‌ی اتاق نشستم و به تصویر پدرم نگاه کردم ...: "ای کاش پدرم زنده بود تا در جشن همراه ما شرکت کند... دانش‌آموزان همراه پدران ومادران خود می‌‌آیند.

مادرم با مهربانی به من گفت: ای سمیره، چه می‌گویی؟! پدرت معلّم بود، او درس و مدرسه را رها کرد تا از دین و کرامت و وطنمان دفاع کند. از نظر گفتار راست‌گوترین مردم و از نظر کردار نیکوکارترین آن‌ها بود ... در راه حق به شهادت رسید تا همشاگردی های تو بتوانند در امنیت و آسایش زندگی کنند ... و این عزّت و افتخاری برای تو است. تو دختر شهیدی و این امر بزرگی است ... .

سخن مادرم را نمی‌فهمیدم ... فکر می‌کردم که پدرم فراموش شده است و جز نامی از او باقی نمانده است. آن شب با یاد روزهایی که پدرم همراه ما بود، خوابیدم.

مدرسه شلوغ بود. در سالن مدرسه جایی برای نشستن نبود. من و مادرم در آخر سالن نشستیم. مدیر آمد و به ما اصرار کرد که در اوّل[سالن  ]بنیشینیم.

مراسم آغاز شد. هنگامی که پرده کنار زده شد ... زیر نورهای رنگارنگِ سرخ و زرد و سبز ... تصویر بزرگ پدرم دیدم ... بسیار شگفت‌زده شدم ... نمی‌توانستم باور کنم که این پدرم است

هان! این مراسم برای بزرگ‌داشت پدرم برپا شده است.

خانم مدیر مقابل جمع ایستاد و شروع به سخن گفتن کرد.

ما در این‌جا جمع شده‌ایم تا گرامی‌بداریم انسانی را که جان خود را فدا ساخت و از عقیده‌ی خود و بزرگواری ملّتِ خود دفاع کرد...شهیدان در یاد و خاطر ما هستند.

آن‌ها از نظر ایمان و عمل بهترین مردم‌اند ... هرگز آنان را فراموش نمی‌کنیم ... و بر ما واجب است آن‌ها را همانند چراغی بدانیم که ما را به‌راه حق هدایت می‌کند.

قلبم به شدّت شروع به تپیدن کرد. به تصویر پدرم می‌نگریستم. گویا به من لبخند می‌‌زد، زمانی که در اندیشه‌ها غرق بودم. مادرم مرا صدا زد: برخیز دخترم خانم مدیر تو را صدا می‌زند ...

پس شنیدم که می‌گفت: از دخترم سمیره می‌خواهم که بیاید و این هدیه را از طرف مدرسه بگیرد.

درحالی که حاضران صلوات می‌فرستادند با خوشحالی دست می‌زدند، به سوی تریبون رفتم.

درس ششم

غنیمت شمردن فرصت

1- در هنگام فرصت بشتاب وعجله کن،(فرصت را غنیمت بدان) و برحذر باش از فوت و از دست‌دادن آن / زیرا رسیدن به عزّت و بزرگواری در دستیابی به فرصت‌هاست.

2- روزگار کودکی (جوانی) عمرت را غنیمت بشمار / زیرا عمر اگر با پیری زیاد شود، کاهش می‌یابد.

3- دنیا تنها مانند خیالی زودگذر است / که چندان پایدار نیست و همچون اخباری است که روایت می‌شود.

4- تلاش خود را به کار بند و بشتاب، و بدان که هرکس / بامدادان به شکار اقدام کند، صید و شکار می‌یابد.

5- حرص و آز را رها کن تا در آسایش زندگی کنی / هر که حرص و طمع ورزد خیلی کم به آرزویش می‌رسد.

6- گاهی به چیزی که به سود و نفع آن امیدواری، ضرر و زیان می‌رساند / چه بسا تشنه‌ای که آب صاف در گلویش گیر کند.

7- این پند و حکمت مرد دانشمندی است / آن را غنیمت بدان، زیرا بهترین دستاورد است!( آنرا شکار کن زیرا نیکو شکاری است.)

محلّ تولّد بارودی در مصر است.او تلخ و شیرین روزگار را چشیده است و تجربه های با ارزشی را در زندگی اش جمع کرده است.

شاعر دراین قصیده جوانان را به استفاده از فرصت ها برای رسیدن به شرافت و بزرگی تشویق کرده است.

و معتقد است فقط کسانی که کوشش می کنند در زندگی موفق می شوند.

و معتقد است که مردم در جامعه او عمرشان را تباه می کنند مگر افرادی که اخلاقی خوب دارند و حقیقت زندگی را شناخته اند.

بارودی حس کرده است که کشورش از [ چیزی] جز تنبلی و سستی رنج نمی برد پس به سعی و تلاش و کار کردن فرا می خواند.

درس هفتم

به قرآن پناه ببرید

پیامبر اکرم (ص) فرمود: "وقتی که فتنه‌ها همچون پاره‌های شب تاریک بر شما پوشیده شد، پس به قرآن پناه ببرید."

قرآن نور و هدایت‌گری است که جامعه‌ی بشری را از مرگ به سوی زندگی و از ناامیدی به امیدواری و از تنبلی به سوی فعّالیّت و از سکون به سوی حرکت، در می‌آورد و به مردم اجازه نمی‌دهد که دنیا را به بهانه‌ی دستیابی به آخرت، رها کنند، بلکه دنیا را وسیله‌ای برای رسیدن به آخرت،‌قرار می‌دهد.

و هم‌اینک به برخی آیات درباره‌ی این موضوع، توجّه کن:

همانا قرآن کریم بخشش‌های طبیعی و نعمت‌های الهی را به عنوان روزی برای انسان و وسیله‌ای برای بقا و دوام زندگی‌اش و عاملی برای حرکتش به سوی کمال و رشد، شمرده است.

 (و از آسمان، آبی پربرکت فرود آوردیم، پس بدان[ وسیله  ]باغ‌هایی رویانیدیم ... برای روزی بندگان) بنابراین انسان را از محروم کردن این نعمت‌ها بر خودش، بازداشته است (ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چیزهای پاکیزه‌ای را که خدا برای شما حلال کرده، حرام مشمارید)

و این فراخوانی، یک پیام عمومی برای تمامی فرزندان بشر است، و ویژه‌ی ثروتمندان نیست (بگو: زیوری را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزی‌های پاکیزه را، چه کسی حرام گردانیده؟ بگو: این ]نعمت‌ها[ در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند).

باید که انسان برای استفاده و بهره از این نعمت‌ها در راه حرکتش به سوی کمال و رشد، تلاش کند و مسؤولیّت خویش را در برابر آفریده‌اش فراموش نکند.

امام علی (ع) فرمود: "مسّلماً خداوند دوست می‌دارد که تأثیر نعمت را بر روی بنده‌اش، ببیند" پس هر که نعمت‌ها را با استفاده اش در مسیر ناحق تباه کند، نسبت به آن‌ها کفر ورزیده است.

در حقیقت قرآن تأکید می‌کند که این جهان دارای سنّت‌ها و قوانین غیر قابل تغییر است (و هرگز برای سنّت خدا دگرگونی نخواهی یافت) و هر که از این سنّت‌ها استفاده کند به هدفش می‌رسد، و هیچ فرقی در آن میان وجود ندارد که انسان به خدا ایمان داشته باشد یا نداشته باشد، مسلمان یا غیر مسلمان باشد، زیرا اسم‌ها و لقب‌ها و عنوان‌ها تا زمانی که به عمل نزدیک نشوند (همراه عمل نباشند)، هیچ ارزشی ندارد .

وقتی که رسول خدا (ص) مکّه را فتح کرد، بر روی "صفا" ایستاد و گفت: "ای فرزندان هاشم،‌ای فرزندان عبدالمطّلب، ... نگویید که محمّد از ماست،‌قسم به خدا دوستان من از شما و غیر شما جز پرهیزگاران نیستند ... مسّلماً عمل من برای من و عمل شما برای شماست."

و این انسان ناامید نمی‌شود، اگرچه ببیند نیروهای کفر بر جهان مسلّط شده‌اند، زیرا او ایمان آورده است به این که (زمین را بندگان شایسته  به ارث می‌برند) و می‌داند که فقط حق ماندگار است و[ می‌داند ]که (باطل نابودشدنی است).

(و می‌خواهیم که منّت نهیم بر کسانی که در زمین ضعیف نگاه داشته شده‌اند و آنان را پیشوایان گردانیم، و ایشان را وارث[ زمین ]کنیم).

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹و ساعت 9:50|

 ((ترجمه دروس عربی سوم ادبیات وعلوم انسانی ))

درس اول

و یاد کن در کتاب،  ابراهیم را که بسیار راستگو و پیامبر بود.

هنگامی که به پدر خود گفت: ای پدرم! چرا آن چیزی را عبادت می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند وتو را از چیزی بی نیاز نمی کند.

ای پدرم! برای من از علم آن مقدارآمده است که برای تو نیامده است. پس، از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.

ای پدر!شیطان رانپرست که شیطان نسبت به خدای بخشنده نافرمان است.

ای پدرم!بیم آن دارم که ازخدای بخشنده به توعذاب رسد ودوستدار شیطان شوی.

گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی گردان هستی؟ چنانچه به (آن سخنان)پایان ندهی، تو را سنگسار کنم، اکنون زمانی دراز از من دور شو.

[ابراهیم ]گفت: سلام برتواز خدا برای تو، آمرزش می‌طلبم که خدا در حق من مهربان است.

درس دوم

شجاعت در گفتن حق

سَوده دختر عُماره از زنان با ایمان و با اخلاص در دوستی امیر مؤمنان (ع) بود و در جنگ "صفین" شرکت نموده و قهرمانان را به جنگ با معاویه تحریک نمود و بعد از این که علی (ع) به شهادت رسید، نزد معاویه آمد تا از ستمی که به او روا شده شکایت کند. معاویه گفت:

آیا تو در روز (جنگ) صفّین گفته‌ای:

علی (ع) و حسین (ع) و گروهش را یاری کن و قصد هند و فرزندش کن با خوار کردن (آنان)

همانا امام (منظور حضرت علی (ع) است) برادر حضرت محمد (ص) است و او پرچم هدایت و گل‌دسته‌ی ایمان است.

گفت: بله! از کسانی نیستم که از حق‌روی‌گردان شود و به دروغ عذرخواهی کند.

گفت: چه چیزی تو را بر آن واداشت؟

گفت: دوستی علی (ع) و پیروی از حق.

(معاویه) گفت: نیازت را بگو.

(سوده) گفت: کارگزار تو "بُسر پسر أرطاة" از طرف تو به ما روی آورد (وارد شهر ما شد) و مردان ما را کشت و مال‌هایمان را از ما گرفت و از ما می‌خواهد که علی (ع) را ناسزا گوییم. پس تو یا او را برکنار می‌کنی که در این صورت از تو سپاسگزاری می‌کنیم و اگر این کار را انجام ندهی، در این صورت تو را معرّفی می کنیم .

معاویه گفت: آیا مرا با قوم خود تهدید می کنی؟!

پس گریه‌کنان سر را به زیر انداخت، سپس این‌گونه سرود:

درود خداوند بر روحی باد که قبری آن را در برگرفته، و عدل و داد درآن مدفون شده.

با حق (خداوند) پیمان بسته است که به‌جای او چیزی را نخواهد پس با حق (خداوند) و ایمان نزدیک و همنشین شد.

(معاویه) گفت: منظورت کیست؟

(سَوده) گفت: منظورم علی‌ابن‌ابی‌طالب است. خدای تعالی او را رحمت کند.

گفت: چه کاری انجام داد که نزد تو این چنین شد؟

گفت: روزی نزد او رفتم تا از یکی از کارگزارانش به او شکایت کنم، او را ایستاده در حال نماز دیدم. و بعد از این که نمازش را به پایان رساند، با مهربانی و لطف گفت: آیا خواسته ای داری؟ او را از شکایت خود باخبر ساختم. بسیار ناراحت شد و گریست، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت:

پروردگارا!  هر آینه تو شاهد بر من و آن‌ها هستی، که من آنان را به ظلم بر خلقت و ترک حق توفرمان نداده‌ام سپس از جیب خود قطعه‌ای پوست در‌آورد و بر روی آن نوشت:

به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان ... پیمانه و ترازو را کامل دهید و در فروش اجناس به مردم کم‌فروشی نکنید و در زمین فساد برپا نکنید ... زمانی که این نامه‌ی من به تو برسد، آنچه در دستت است، نگه‌دار تا کسی بیاید و آن را از تو بگیرد. والسّلام.

معاویه گفت: بنویسید که با او با انصاف و عدالت رفتار کنند.

گفت: آیا فقط برای من یا برای تمام مردم من؟

گفت: تو با دیگران چه کار داری؟!

گفت: چیزی را برای خود نمی‌خواهم ... اگر عدالتی فراگیر باشد، می‌پذیرم و گرنه، نمی‌پذیرم.

گفت: وای بر ما ...! پسر ابوطالب جرأت وشجاعت را به شما چشانیده است. برای او و مردمش بنویسید!

درس سوم

امثال و حکم (ضرب‌المثل‌ها و حکمت ها)

مثل بهترین وسیله است برای بیان آنچه درون دل است به صورت مختصر و مؤثر و به کارگیری ضرب‌المثل‌ها راه و روش قرآنی زیبایی است که در تعداد زیادی از آیات یا در خلال قصه‌هایی گوناگون آن را می‌یابیم.

ضرب‌المثل‌ها بخشی از فرهنگ ملت‌ها و تمدن آن‌ها را تشکیل می‌دهند و از زندگی جوامع بشری در طول تاریخ‌شان سرچشمه می‌گیرند.

ضرب‌المثل‌ها برای پرهیز از اطناب (طولانی کردن سخن) به کار گرفته می‌شوند. و آن‌ها موضوع‌ها را به شکلی آشکار اما به صورت اشاره و گذرا و کنایه بیان می‌کنند. عباراتی به نثر و نظم  وجود دارند که به خاطر کثرت استعمال در ادبیات عربی ضرب‌المثل و حکمت شده‌اند و به علت اشتراک فرهنگی بین دو زبان وارد ادبیات فارسی گردیده‌اند، به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

اول همسایه بعد خانه.

با مردم به اندازه ی عقل‌هایشان صحبت کن.

مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود.(نیش زده نمی شود)

کشور با کفر باقی می‌ماند و با ظلم پایدار نمی‌ماند.

سلام را بر کلام (سخن گفتن) مقدم بدار. (قبل از سخن گفتن، سلام لازم است.)

هر که برای خدا باشد، خدا برای اوست.

مردم بر دین پادشاهان خود هستند.

هر کس خودش را بشناسد خدایش  را می شناسد.

حرف، حرف می‌آورد. (می کشد)

بر فرستاده جز ابلاغ پیام نیست.

ز گهواره تا گور دانش‌بیاموزید.

نجات در راستی است.

از جایگاه های تهمت دوری کنید.

بدرستی که با هر سختی، آسانی است.

بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید.

و فروبرندگان خشم

خویشتن را با دستان خود به مهلکه نیندازید.

هر کس به خدا توکّل کند او برایش بس است.

خدا برای ما بس است (کافی است) و نیکو نماینده ای است .

جوانمرد وقتی وعده بدهد، وفا می‌کند.

مسؤول آزاد است تا وقتی وعده بدهد. (همین که وعده و قول بدهد باید پاسخ‌گو باشد.)

در بدی نمی افتد (واقع نمی شود) مگر انجام دهنده ی آن .

خود را موعظه کن قبل از این که روزگار تو را موعظه کند.

درس چهارم                    

به سوی روشنایی بامداد

 باوجود درد ورنج ووجود دشمنان مانندعقاب بالای قله‌ی کوه بلندزندگی خواهم کرد.

به خورشید درخشان خیره می شوم در حالی که ابرها و باران‌ها و تغییرات هوا را مسخره می‌کنم. (به بازیچه می‌گیرم)

و به سرنوشتی که از جنگ با آرزوهایم با تمام سختی و گرفتاری دست برنمی‌دارد (تسلیم نمی‌شود)، می‌گویم:

موج رنج و تند بادهای مصیبت‌ها در خون من زبانه‌ی آتش افروخته را خاموش نمی‌کند.

تا می‌توانی دلم را بشکن و نابود کن، زیرا آن همانند سنگ سخت خواهد بود.

مانند شخص قدرتمند زندگی می‌کنم و پیوسته به روشنایی بامداد، روشنایی زیبا و دور خیره می شوم.

روشنایی در دل و سر تا پای وجودم هست، پس برای چه از حرکت در تاریکی بترسم.

من آن نی هستم که نغمه هایش تا وقتی که در (میان) زندگان است،پایان نمی یابد .

درس پنجم

به روی زندگی لبخند بزن!

بدون شک دنیا بدون مشکلات نمی‌باشد (از مشکلات خالی نمی‌باشد). و انسان در زندگی خود همیشه با سختی‌ها روبرو می‌شود پس به شادی و خوشحالی نیازمند است تا به زندگی لبخند بزند و از آن (زندگی) دلتنگ نگردد.

(انسان) خندان به زندگی، تنها در زندگیش خوشبخت نیست، بلکه در کار کردن تواناتر و برای قبول مسؤولیت شایسته‌تر می‌باشد و آمادگی بیشتری برای رویارویی با سختی‌ها دارد. پس او اقدام به کارهایی بزرگ می‌کند که به او و دیگران سود می رساند.

اگر به انسان عاقل اختیار داده شود که بین مالی فراوان یا مقامی بلند و بین نفسی خشنود و خندان یکی را اختیار کند،‌بدون شک دومی را برمی‌گزیند. و لبخند ظاهری هیچ ارزشی ندارد مگرزمانی که از درونی خندان برانگیخته شود.

هر چیزی در طبیعت خندان است. گل خندان است و جنگل‌ها خندان‌اند و دریاها و رودها و آسمان و ستارگان و پرندگان همگی خندان هستند. انسان نیز در ذات خود خندان است.

بنابراین، کسی که ذاتی اخمو دارد، زیبایی را نمی‌بیند و کسی که دلش آلوده شود، زیبایی حقیقت را نمی‌بیند. هر انسانی دنیا را از میان عمل و فکرش می‌بیند؛ پس هرگاه عملکردش خوب و اندیشه‌اش پاکیزه باشد، عینکی که با آن به دنیا می‌نگرد، پاک و پاکیزه باشد و دنیا را همان‌طور که آفریده شده، زیبا می‌بیند واگر عینکش تیره گردد و هر چیزی را سیاه و تاریک می‌بیند.

هنگامی که خواستی به روی زندگی لبخند بزنی، با بدبینی و ناامیدی مبارزه کن. زیرا فرصت مناسب به تو و به مردم دست می‌دهد و درِ رستگاری به روی تو و مردم باز است.

درس ششم

عسل غذا و تندرستی است.

عسل غذایی سودمند و انرژی‌بخش است و تجربه‌ها و آزمایش‌های علمی ثابت کرده‌اند که هر 100 گرم عسل، 300 کالری می دهد. پس  (عسل) غذایی است با ارزشِ غذایی بالا با حجمی اندک. یک کیلو عسل خالص در ارزش غذایی معادل با پنج کیلو شیر یا شصت کیلو پرتقال است

علاوه بر آن مواد قندی موجود در عسل زود هضم است و به عضلات جسم نیرو و چالاکی سریع و قوی می‌دهد. و یقیناً ثابت شده است که [عسل] دارای عناصر با ارزش فراوانی است؛ مهم‌ترین آن‌ها مواد قندی است و تا کنون فقط پانزده نوع از آن‌ها کشف گردیده است؛ از جمله: پروتئین و آهن و مس و ویتامین "ب 1"، "ب 2"، "ب 5"، "ب 6" و ...

فایده‌های عسل

عسل چند خاصیّت دیگر دارد که آن را برترین (بهترین) انواع مواد قندی قرارداده است؛ از جمله:

1 - اعصاب را آرامش می‌دهد.

2 - سرفه‌ی آزار دهنده را تسکین می‌دهد.

3 - دردهای مفصل ها را تسکین می‌دهد.

4 - بر خلاف سایر مواد قندی دندان‌ها را فاسد نمی‌کند.

5 - [عسل  ] ضد عفونی کننده است و با گذشت زمان فاسد نمی‌شود و ارزش غذایی خود را کاملاً حفظ می‌کند.

درس هفتم

از نکته‌های لطیف حکمت      

                                                                   به حال تو می گریم

گفته شده است که روزی بهلول وارد کاخ هارون‌الرشید شد، و مشاهده کرد که تخت ویژه ی او خالی است و لحظه‌ای روی آن همانند پادشاهان نشست. خدمتکاران او را دیدند به شدت کتک زدند و از تخت‌هارون‌الرشید به پایین کشیدند در این حال هارون وارد کاخ شد و بهلول را دید که نشسته وگریه می‌کند!

از خدمتکاران علت آن را پرسید، گفتند: او را دیدیم که بر روی تخت تو (شما) نشسته، پس او را به خاطر این که ادب شود، زدیم. هارون‌الرشید دلش به حال بهلول سوخت و به او گفت:

دوست من گریه نکن! من خدمتکاران را عقوبت خواهم کرد!!

بهلول پاسخ داد: ای هارون! بی شک من به حال خودم گریه نمی‌کنم و اما به حال تو می‌گریم! من فقط یک لحظه روی تخت تو نشستم و با این کتک شدید عقوبت شدم در حالی که تو در طول عمرت در این‌جا نشسته‌ای، پس چگونه در آخرت مجازات خواهی شد؟!

"از سخن (سخنان) لقمان حکیم به فرزندش"

از حکمت پیامبران بسیار چیزها شنیدم، و هشت نمونه از آن‌ها را برای تو برگزیدم.از آن جمله:

اگر در حال نماز هستی، قلبت را حفظ کن.

و اگر در مجالس مردم هستی، زبانت را نگهدار.

و اگر در خانه‌های مردم هستی، چشمت را (از محارم) حفظ کن.

و اگر بر روی[سفره‌ی] غذا هستی، معده ی خود را نگهدار (به اندازه بخور).

دو چیز را هرگز به یاد میاور:

بدی مردم را به خودت و خوبی خودت را به مردم.

و دو چیز را هرگز فراموش نکن:

خداوند و سرای آخرت را!

درس هشتم

متنبی و سعدی

بعد از نزول قرآن به زبان عربی، این زبان از محدوده‌ی شبه جزیره‌ی عربستان خارج شد و به یک زبان جهانی تبدیل گردید که هر کس مسلمان شده و به خدا ایمان آورده به آن منسوب می‌شود.

و به همین خاطر است که می بینیم ایرانیان بعد از گرویدن به اسلام برای تدوین قواعد زبان عربی و فصل‌بندی آن تلاش و کوشش فراوانی کردند و کتاب‌های زیادی را در نحو و صرف و بلاغت و دانش لغت‌شناسی نوشتند، چنانکه آنان (ایرانیان) فرهنگ‌های لغت مهمی برای این زبان تألیف کردند.

 از جمله آنان: "سِیْبَوَیْه، کسائی، جُرجانی، تفتازانی، زمخشری و فیروزآبادی و ..." می‌باشند.

آنان (ایرانیان) عقیده دارند که این زبان برایشان بیگانه نیست بلکه زبانی است که خداوند آن را برای سخن گفتن با انسان انتخاب کرده است، پس آن را آموختند و آموزش دادند و آثار بزرگ علمی و ادبی خویش را به آن زبان تألیف کردند و زبان دین و فرهنگ آن‌ها شد.

و این چنین پیوندهای عمیقی بین دو زبان فارسی و عربی بوجود آمد، در این‌جا به اشاره‌ای در وجود مضمون‌ها و مفاهیم مشترک فراوان در اشعار شاعران این دو زبان بسنده می‌کنیم. یکی متنبیّ از بزرگ‌ترین ادیبان ادبیات عربی در قرن چهارم و آن دیگری شیخ بزرگوار، سعدی شیرازی، از بزرگوارترین ادیبان ایران در قرن هفتم. پس به برخی از این مضامین از این دو شاعر بزرگوار بنگریم:

متنبی: هر که قصد دریا کند جوی ها را کوچک می‌شمارد.

سعدی: هر که به مُعْظَمی رسد، ترک دهد مُحَقّری.

سعدی: هر که به چیز بزرگی برسد، چیز کوچک و خواری را ترک می‌کند.

به دست آوردن مقام‌های بزرگ را ارزان می‌خواهید حال آنکه برای رسیدن به عسل باید نیش زنبور را تحمل کرد.

سعدی! چو مُرادت أنگبین است    واجب بُوَد احتمال زنبور

(- ای سعدی! اگر می‌خواهی به عسل دست پیدا کنی تحمل نیش زنبور لازمه‌ی آن است.)

و اما معدن طلا، سنگ خاراست!

زَر، از سنگ خارا برون آورند.

من غرق شده هستم، پس چه ترسی از تر شدن دارم !

غرقه در نیل، چه اندیشه کند باران را!

اگر سکونت من در آن عیب و نقص باشد (جای نگرانی نیست) مروارید در داخل صدف ساکن نمی‌باشد.

در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر        کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست!

زخم، مرده را به درد نمی آورد.

 مُرده از نیشتر مترسانش!

این دغل دوستان که مى‏بینى                           مگسانند دور شیرینى

درس نهم

 ...روزی کاغذی یافت بر آنجا نوشته "بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم"، عطری خرید و آن کاغذ را معطر کرد و به تعظیم، آن کاغذ را در خانه نهاد.

بزرگی، آن شب به خواب دید که گفتند: بشر را بگویید:.

 "طَیَّبتَ اسْمَنا فَطَیَّبْناک و بَجَّلْتَ اسْمَنا فَبَجَّلْناک، طَهَّرْتَ اسْمَنا فَطَهَّرْناک، فَبِعِزَّتى لَاُطَیِّبَنَّ اسْمَکَ فـى الدُّنیا و الْآخِرةِ"

"تذکِرة الْأولیاء لعِطّار النیسابورى"

"اسم ما را خوشبو گردانیدی ،پس تو را خوشبو کردیم و اسم ما را و گرامی داشتی، پس تو را گرامی داشتیم، اسم ما را پاکیزه کردی، پس تو را پاکیزه کردیم، قسم به عزت خودم نام تو را در دنیا و آخرت معطّر می‌کنم".

...فـى الْقرنِ الثّانـى عَرَفَتْ بغدادُ رَجُلاً عَیّاراً، یَطْرَبُ و یَلْهو بالْمَعاصى، إنَّهُ بشرُ بنُ الْحارِثِ... الَّذى قیلَ لَه فیما بَعْدُ: بِشرٌ الْحافـى.

... در قرن دوم بغداد مردی خوش‌گذران راشناخت که خوش‌گذرانی می‌کرد و سرگرم گناه کردن بود، وی بشر پسر حارث بود... کسی که بعدها "بشر حافی" گفته شد (لقب گرفت).

و در یکی از شب‌ها چیزی رخ داد که زندگی بشر را دگرگون کرد تا جایی که مردم به خاکی  که او گام‌هایش را روی آن می‌گذاشت،تبرّک می جستند.

در آن شب دوستانش نزد او جمع شدند. در یک شب‌زنده‌داری، برای آواز خوانی و خوشگذرانی. صدای ابزار خوش‌گذرانی (آلات لهو موسیقی) از خانه به کوچه می‌رسید.

در آن هنگام نور امامت خداوندی به کوچه نزدیک می‌شد ... امام موسی‌بن‌جعفر (ع) از خانه‌ی بِشر گذشت. خانه پُر از صداهای شیطان بود. بی تردید شب‌زنده‌داری (شب‌نشینی) حرامی بود که، شیطان در آن جولان می‌داد  ...!

امام هدایت موسی کاظم (ع) ایستاد و در زد. زنی در را باز کرد ... به مردی که او را نمی‌شناخت نگاه کرد ... امام (ع) از وی پرسید:

صاحب خانه آزاد است یا بنده؟!

زن حیرت زده شد، و گفت:

البته.... آزاد است ....!

آن صدای مقدّس گفت:‌

راست گفتی! اگر بنده ی خدا بود، حتماً از خداوند شرم می کرد!

سپس او را ترک کرد و برگشت (روانه شد).

بشر گفتگوی میان زن و مرد غریب را شنیده بود، پس به سرعت پا برهنه و سر برهنه به سوی در شتافت و بلند او را (زن) صدا کرد:

چه کسی کنار در با تو حرف زد؟

 [زن] از آنچه رخ داده بود او را باخبر کرد .... سپس  پرسید:

به کدام طرف رفت؟

پس به سوی او [امام] اشاره کرد... بشر پا برهنه به دنبال او رفت تا این که به او رسید و به وی گفت:ای سرور من ! آنچه را که به زن گفتی ، برای من تکرار کن....

پس امام (ع) سخنش را برای او بازگو کرد. در آن هنگام نور خداوندی دردل مرد تابیده و ناگهان او را پوشاند همان‌طور که نورِ خورشید، اتاقی تاریک و سیاه را می پوشاند. بشر دست امام (ع) را بوسید و هر دو گونه‌اش را به خاک مالید، در حالی که می‌گریست و می‌گفت: البته بنده ام ...! البته بنده ام ...

از آن زمان صفحه‌ی تازه‌ی سفیدی در زندگی بِشر شروع شد. و مرد توبه کار تصمیم گرفت که در طول زندگی‌اش پابرهنه بماند. روزی به او گفته شد: چرا کفشی نمی‌پوشی؟ گفت: زیرا سرورم با من آشتی نکرد مگر وقتی که پابرهنه بودم، و تا هنگام مرگ پابرهنه خواهم ماند.

و اینگونه بِشر بن حارث عبادت کننده ای از پاک ترین عبادت کنندگان و پارسایی از مشهورترین پارسایان شد. 

درس دهم

گشودن دل‌ها

درباره‌ی اصفهان و آثار باستانی‌‌اش ]مطالبی[ شنیده بودم. ماشین ما را به شهر اصفهان جهت یک مسافرت و گردش خانوادگی نزدیک می‌کرد.

بعد از این که به شهر رسیدیم،‌اندکی استراحت کردیم، سپس همگی به میدان "نقش جهان" رفتیم [این میدان] از خوب ترین و زیباترین آثار باستانی است و در آن مسجدها و ساختمان های تاریخی دیگری هست.

پدرجان (پدرم)! ما در تاریخ نشانه‌های تهاجم متجاوزان را از جمله،‌نابودی و ویرانی و قتل و غارت در حق بی‌گناهان دیده‌ایم ... ولی . . .

ولی چه ای فرزندم ؟

ولی، فتح اسلامی ایران ..... عجیب است!

تعجب در کجاست؟!

شگفتی در تأثیری است که این فتح از تمدن و شهرنشینی و شکوفایی علمی به جا گذاشت.

ای فرزندم! اسلام سرزمین‌ها را با هدف اشغال و چپاول و غارت، فتح نکرد.

بلکه قبل از فتح سرزمین‌ها، دل‌ها را فتح می‌کرد!

ای پدر! منظورت چیست؟

پدر یک فنجان چای نوشید، سپس گفت:

به عنوان مثال ... آیا در تاریخ، داستان فتح "سمرقند" را به دست مسلمان نخوانده‌ای؟!

مسلمانان در ایام خلافت عمربن‌عبدالعزیز بدون هشدار و اعلان قبلی به شهر سمرقند حمله کردند.

پس ساکنان شهر شکایتی را به خلیفه تقدیم کردند، خلیفه شکایت را به قاضی ارجاع داد. پس قاضی به باطل بودن فتح اسلامی شهر حکم کرد! زیرا فتح آن شهر برخلاف قوانین جنگی اسلام درزمینه ی نشر دین الهی بود.

اسلام از رزمندگان مسلمان نخست می خواهد به دین راستین دعوت کنند و در صورت عدم پذیرش از سوی دعوت شدگان باید به دادن جزیه تن در دهند یا آماده‌ی جنگ شوند. و به همین خاطر دستور داد سربازان از شهر خارج شوند.

وقتی که اهالی [شهر] این عدالت اسلامی را دیدند، خواستند در زیر پرچم اسلام بمانند

آری ای فرزندم! این راز  بوجود آمدن بزرگ‌ترین تمدن در طول تاریخ است و آن تمدنی است که از نظر اخلاق و رفتار و دانش از سایر تمدن‌ها ممتاز می‌شود.

درس یازدهم

بیداری و آزادی

ای برادرم در مشرق‌زمین و در هر مکان / ای برادرم در روی زمین و در هر وطن

به راستی که من کفن‌های تاریکی را دریده و دیوارهای سستی را ویران کردم.

من با وجود مرگ جاویدم/ من با وجود میله‌های زندان زمانه آزاد هستم.

نابودیِ خواری

اگر سال‌ها بر روی خار راه برویم / و از آزار آن آنچه را دیده ایم، ببینیم؛

اگر برهنه و گرسنه شب را به صبح برسانیم و یا مانند پابرهنگان بیچاره زندگی کنیم؛

یقیناً علیه خودمان می‌شوریم و لکّه‌ی خواری را از خود پاک می کنیم.

بیداری و آزادی

میلیون‌ها انسان از خواب خودشان بیدار شدند، آیا نمی بینی که پژواک آن، افق را پُر کرده است؟!

(صدای آزادی وطن)

به جست و جوی تاریخ خودشان پرداختند، بعد از اینکه روی زمین گم شدند و[تاریخ نیز] گم شد.  

ای برادر من برخیز و از تابوت‌های رنج آزاد شو، تو مایه‌ی شگفت‌انگیزی یا مومیایی آن‌ها نیستی.

در همین جا اجدادم را دفن کردم، همین جا و آنان خاکش را کفن [برای خود] برگزیدند.

من بعد از پدرم [عمر خود را در آن] سپری خواهم کرد و فرزندم[نیز] بعد از ما سپری خواهد کرد.

سرزمین افریقا برای ما خواهد ماند و آن به مردمی غیر از ما متعلق نیست.

   درس دوازدهم

سروَر آیه‌های قرآن

  «‌خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات‏] است، هیچ‏گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمى‏گیرد، آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را پیش روى مردم است [که نزد ایشان حاضر و مشهود است‏] و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است‏] مى‏داند. و آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت‏] ش آسمان‏ها وزمین را فرا گرفته و نگهدارى آنان بر او گران و مشقت‏آور نیست و او بلند مرتبه و بزرگ است. (255)

در دین، هیچ اکراه و اجبارى نیست [کسى حق ندارد کسى را از روى اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسى باید آزادانه با به کارگیرى عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهى [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم‏] روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان گرى است‏] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بى‏تردید به محکم‏ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است و خدا شنوا و داناست. (256)

خدا سرپرست و یار کسانى است که ایمان آورده‏اند آنان را از تاریکى‏ها [ى جهل، شرک، فسق وفجور] به سوى نورِ [ایمان، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون مى‏برد. و کسانى که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوى تاریکى‏ها بیرون مى‏برند آنان اهل آتش‏اند و قطعاً در آنجا جاودانه‏اند. (257)   « ترجمه شیخ حسین انصاریان »

"در دین هیچ اجباری نیست"

زمانی که اسلام آمد این قاعده‌ی اساسی بزرگ را آشکارا ساخت: "در دین هیچ اجباری نیست، هدایت از گمراهی مشخص شده است" و در این قاعده‌ی اساسی، گرامی داشتِ خداوند نسبت به انسان جلوه‌گر می‌شود. اسلام راه هدایت و گمراهی را بیان کرده است و انسان را به پیروی از هر دو راه اختیارداده. و او را (انسان را) به پاسخ‌گو بودن نسبت به نتیجه‌ی کارش و اختیار مسؤولیت‌اش، موظف و مکلف کرد!    

و این یکی از بارزترین ویژگی‌های آزادی انسانی است ...

آزادی عقیده، اولین حقوق انسان است.

و اسلام - که استوارترین روش زندگی برای جامعه‌ی انسانی است- ندا می دهد که "در دین اجباری نیست" و به پیروان خود می‌گوید که از مجبور کردن مردم[به پذیرش] این دین، منع شده‌اند...! سپس این آیه حقیقت ایمان را بیان می‌کند "هدایت از گمراهی مشخص شده است". ایمان همان هدایتی است که شایسته است انسان نسبت به آن حریص باشد و کفر همان است که شایسته است انسان از آن متنفر باشد.

درس سیزدهم

 پرهیزکار و شیطان

قومی درختی را برای عبادت کردن به جای خداوند متعال برگزیدند، مردی پارسا این مطلب  را شنید و گفت: کار آن‌ها بد کاری است. سپس تبری گرفت و رفت تا درخت را قطع کند. در راه شیطان مانع او شد و فریاد کشید:

ایست! چرا می خواهی آن را قطع کنی؟!

زیرا مردم را گمراه می سازد!

و تو با مردم چه کار داری؟! آنان را در گمراهی خود فرو گذار.

سخن تو، بد سخنی است! چگونه آنان را در گمراهی فرو گذارم؟ از[ کارهای] واجب من است که آنان را هدایت کنم.

هرگز به تو اجازه نخواهم داد!

به زودی آن را قطع خواهم کرد!

در این هنگام شیطان یقه‌ی عابد را گرفت، مرد عابد او را به زمین زد و به وی گفت: آیا نیروی مرا دیدی؟

شیطان شکست خورده گفت:

فکر نمی‌کردم تو این‌چنین قوی باشی! مرا فرو گذار و هر چه می‌خواهی انجام بده ...!

روز بعد ... مرد پارسا رفت تا درخت را قطع کند. و در راه صدای شیطان را شنید که می‌گفت :

آیا امروز برگشتی که آن را قطع کنی؟!

آیا به تو نگفتم؟! ... چاره‌ای جز قطع آن نیست ... با تو خواهم جنگید تا کلمه‌ی "الله" بلند مرتبه باشد. شیطان یقه‌ی او را گرفت و با هم جنگیدند ... تا این که شیطان افتاد! مرد پارسا بر روی سینه‌ی او نشست و شیطان به او گفت:

واقعاً نیروی تو شگفت آور است! مرا فروگذار و هر چه می خواهی بکن!

در روز سوم ... شیطان لحظه‌ای فکر کرد. سپس با نرمی حرف زد و پند گویانه به عابد گفت:

تو چقدر مرد خوبی هستی اما آیا می‌دانی چرا در قطع کردن درخت با تو مخالفت می‌کنم؟

من به خاطر مهربانی و دلسوزی نسبت به تو ، با تو مخالفت می‌کنم! زیرا عبادت کنندگانِ درخت بر تو خشم خواهند گرفت! قطع آن را رها کن و من برای تو هر روز دو دینار طلا می گذارم و در امنیت و اطمینان زندگی خواهی کرد!

دو دینار؟!

بله  دو دینار   زیر بالشتت ...!

چه کسی وفا کردن تو به این شرط را برای من  ضمانت می کند؟!

با تو پیمان می بندم و راستیِ پیمانم را خواهی دانست .

از آن پس ... مرد پارسا هر روز صبح دستش را زیر بالش خود دراز می‌کرد و دو دینار درمی‌آورد

در صبح یکی از روزها طبق عادت، دستش را دراز کرد، ولی خالی بیرون آمد ... !

شیطان دینارهای طلا را از او قطع کرده ! در این هنگام مرد پارسا خشمگین شد و برخاست ... و تبرش را گرفت و برای بریدن درخت به راه افتاد.

شیطان در راه جلو او را گرفت و فریاد زد:

بایست! کجا!

به طرف درخت .... آن را قطع می کنم ...!

شیطان مسخره کنان  قهقهه زد:

آن را می‌بری زیرا من طلا را از تو بریدم! چقدر کار تو،‌کار بدی است!

مرد پارسا به طرف شیطان یورش برد و لحظه‌ای با هم کشتی گرفتند، مرد پارسا به زمین خورد و شیطان با غرور روی سینه‌ی مرد پارسا نشست، به او می گفت:

هم اینک نیرویت کجاست؟

 از سینه مرد پارسای شکست خورده صدایی بیرون آمد که می گفت:

به من بگو.... ! ای شیطان چگونه بر من غلبه کردی؟!

پس شیطان گفت:

سؤال ساده و آسانی است. وقتی که به خاطر خدا خشمگین شدی بر من پیروز شدی و هنگامی که به خاطر خودت عصبانی شدی، بر تو پیروز شدم. هنگامی که به خاطر اعتقاد خود با من جنگیدی مرا به زمین زدی و زمانی که برای سود خود با من جنگیدی،‌تو را به زمین زدم!

درس چهاردهم

 نمونه‌هایی از معجزات علمیِ قرآن

معجزه اثر انگشت

کافران "آفرینش نو" بعد از مرگ را  انکار کردند وگفتند: آیا زمانی که ما بمیریم و خاک و استخوان شویم[ باز هم] فرستاده می شویم(برانگیخته می شویم)؟!

پس خداوند بلند مرتبه و متعال در اسلوبی تأکیدی به آنان گفت: آیا آدمی می‌پندارد که ما استخوان‌هایش را گرد نخواهیم آورد؟ آری، ما قادریم که سرانگشتانش را بازسازی کنیم.(درست کنیم)

چه بسا کافران در آن هنگام عمق و معنی این آیه‌ی مبارک و علت تأکید کردن بر روی سرانگشتان از میان اعضای بدن را درک نکردند.

دانش، راز موجود در سرانگشت و اثر انگشت را کشف نکرد مگر در قرن اخیر (قرن بیستم)، و معلوم شد که هر کدام از انگشت‌ها خط‌هایی آشکار دارند که اصلاً امکان ندارد بین دو نفر و حتی بین دو انگشت مشابه باشند.

خداوند پاک و بلند مرتبه می گوید:

بزودی نشانه های خود را در آفاق و در وجود خودشان به آن‌ها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است.

انسان جهانی پیچیده است و زمانی که درهای این جهان را به صدا درآوریم واقعاً شگفتی ما بزرگ  می باشد .(خیلی شگفت زده می شویم)

بدون شک دانش جدید ثابت کرده است که:

وقتی سلول‌های عصبی جسم را در یک خط قرار دهیم طول آن‌ها به چند برابر فاصله‌ی میان زمین و ماه می‌رسد.

در یک چشم، بیشتر از صد و چهل میلیون گیرنده‌ی حساسِ نور وجود دارد و هر چشمی تقریباً نیم میلیون بافت عصبی دارد که تصویر را به صورت رنگی دریافت می‌کند.

رنگ سبز

رنگ سبز، رنگ برتر در قرآن است،‌تا آن‌جا که راجع به مقام بهشتیان می‌خوانیم: جامه‌هایی سبز از دیبا و ابریشم می‌پوشند.

بر بالش های سبز تکیه می‌زنند ...

دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که رنگ بر روی رفتار انسان و احساسات او تأثیر‌گذار است و رنگی که در درون انسان شادی و خوشحالی به پا می‌کند و در آن (درون انسان) شادمانی و عشق به زندگی برمی‌انگیزد، رنگِ سبز است!

درس پانزدهم

اسلام و پیشرفت

می‌گویند در اسلام ظلم وجود دارد زیرا هواداران خود را از پیشرفت بازمی‌دارد.

اگر آن حقیقت داشته باشد، پس چگونه مسلمانان اولیه در عهد آغازین پیشرفت کردند؟!

و اگر امروز گناه مسلمان نادانی‌اش است نادانی مسلمان چه ارتباطی به اسلام دارد؟!

آیا مگر جز این است که علم در اسلام واجب است؟ و آیا مگر ملتی بدون آموختن علم به سروَری رسید؟

قطعاً اسلام بینش‌های اقوام (مردمان) به خواب رفته را برای عظمت و پیشرفت بیدار کرده است.

و با هدایت دژهای جاهلیت را ویران ساخت و ریسمان‌های محکم گمراهی را از جا درآورد.

و به وسیله‌ی دانش اراده های مصمم را فعال کرد و برای پیروانش عظمتی را بنا کرد که ویران شدنی نیست.

و افکار مردم را از بندهای آن(جاهلیت) رها ساخت و با افکاری تشنه به سوی عظمت به پرواز درآمدند.

درس شانزدهم

زاد و توشه کجاست ... ای مسافر؟!

ای فلانی! عقلت تو را به سوی توبه فرا می‌خواند و هوای نفست مانع می‌شود ... و میان آن دو جنگ است. اگر لشکر اراده را آماده کنی،‌دشمن می‌گریزد.

نیت نماز شب می‌کنی، ولی می‌خوابی و در مجلس موعظه می‌نشینی و گریه نمی‌کنی، سپس می‌گویی، علت چیست؟! "بگو: از جانب خودتان است."

در روز، نافرمانی و گناه کردی ... و در شب خوابیدی. حرام خوردی و دلت تاریک شد ...!

زمانی که مُشک ،[رنگِ] آب را تغییر دهد، وضو گرفتن ممنوع می‌شود، پس با نجاست چطور می‌شود؟! (وضو با نجاسات چطور می‌شود؟!)

بیشتر فساد دل از آمیخته شدن چشم به گناه است. تا زمانی که درِ چشم با "فروبستن چشم" محکم باشد، دل از آفت در سلامت است و زمانی که در باز شود،

پرنده پرواز می‌کند ... و چه بسا بازنگردد ...!

شگفتا با تسبیح سبحان‌الله می شماری‌... آیا برای شمارش گناهان تسبیح دیگری در نظر گرفته ای؟! ای آن که تاریکی را بر روشنایی برمی‌گزینی ... اراده‌ی مگس بالاتر از توست ... هر گاه خانه تاریک شود، مگس به سوی نور می‌رود.

باید در اندیشه‌ی دین خود باشی همان‌طور که در اندیشه‌ی دنیایت هستی! اگر لباست به میخی گیر کند ... برای آزاد کردن آن به عقب باز می‌گردی ... این میخ پافشاری ]برگناهان[ است که بر دل تو چنگ زده است ...! اگر دو گام در پشیمانی به عقب برگردی، خلاص می‌شوی.

باید اراده ای وجود داشته باشد که با دور اندیشی (احتیاط) همراه باشد. هر که برای گریه‌ی کودک دلسوزی کند، نمی‌تواند او را از شیر بازگیرد.

گناهان سم هستند و اندکی از آن کشنده است. دنیا پشت سرت و آخرت در برابرت است و درخواستِ آنچه پشت سرت است، شکست می‌باشد.

وای بر تو! دوستی دنیا را فرو گذار زیرا رهگذر وطن نمی گزیند.

شگفتا! دانه‌ای از دستت می‌رود، گریه می‌کنی ... و عمرت تباه شده است درحالی که می‌خندی! عمر در خدمت کردن به بدن سپری شد ... در حالی که تمام آرزوهای دل همچنان بر جا است.

به خدا سوگند، کار برادران یوسف زمانی که یوسف را به بهای اندک فروختند،‌از    [کار] تو شگفت‌آورتر نیست هنگامی که خود را برای یک ساعت گناه فروختی.

بر گناه کردن جسارت نمودی، پس نقطه‌ی جیم دگرگون شد! [جَسَرَ = جسارت کرد، به خَسَرَ = زیان دید، تبدیل شد]

ای مسافر بدون توشه ...! هیچ شتر و اسب راهواری وجود ندارد!

ای کشاورز ... ! زمان درو فرا رسیده است!

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹و ساعت 9:49|














العنوان: الدكتور شاكر الفحَّام ـــ مجموعة باحثين - أدباء مُكّرمون

العنوان: تمظهرات التشكّل السير ذاتي "قراءة في تجربة محمد القيسي السير ذاتيّة" ـــ أ.د.محمد صابر عبيد - دراسة



















العنوان: قراءات في النص المسرحي السوري ـــ جوان جان - دراسة ـ


















العنوان: عندما تتكلّم الذّات السّيرة الذّاتيّة في الأدب العربيّ الحديث ـــ د. محمّد الباردي - دراسة



















+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در سه شنبه ۸ تیر ۱۳۸۹و ساعت 0:33|



















العنوان: الإنسان والسلطة ( إشكالية العلاقة وأصولها الإشكالية ) - د. حسين الصدّيق - دراسة





















العنوان: مرايا الرواية دراسات تطبيقية في الفنّ الروائي - د.عادل فريجات - دراسة -



















العنوان: الحركيّة التواصليّة في الخطاب الصّوفي (من القرن الثالث إلى القرن السابع الهجريّين) - آمنة بلّعلى - دراسة

العنوان: إطلالات نقدية - سلمان حرفوش - (دراسات تطبيقية فـي الأدب السوري الحديث)



















العنوان: عزف على وتر النص الشعري - دراسة في تحليل النصوص الأدبية الشعرية - أ.د.عمر محمد الطالب - دراسة

العنوان: الخطاب القومي في الثقافة الجزائرية - الدكتور عمر بن قينة - دراسة



















العنوان: أصداء دراسات أدبية نقدية - أ.د.عناد غزوان ـ جامعة بغداد

العنوان: الملفوظية - جان سيرفوني - ترجمةالدكتور قاسم المقداد - دراسـة



















العنوان: تركيا وقضايا السياسة الخارجية -خورشــيد حسين دلي - دراسة




















العنوان: تمارين العزلة - محمــد عــبيدو - شعر -



















العنوان: أدب الأطفال وثقافتهم قراءة نقدية - د.سمر روحي الفيصل - دراسة
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در سه شنبه ۸ تیر ۱۳۸۹و ساعت 0:25|
العنوانالمؤلف
-مكتبه ألأسره -- مزرعه الحيوان --- جورج أورويل
-مكتبه ألأسره -- المختار من أجمل القصص العالميه --- مجموعه مؤلفين
-مكتبه الأسره -- آله الزمن --- ه.ج.ويلز
-مكتبه الأسره -- رجال عظام و نساء عظيمات --- ليزلى ليفيت
-السلسله التاريخيه -- كريستوفر كولمبس --- ل . دو غارد بيتش
فى الجيولوجيا ( علم الأرض ) محمد رضا على ابراهيم
فى غابه الشياطين كامل كيلاني
قصص أعلام المسلمين -أبو بكر الصديق فايد العمروسى
من حكايات جدتي د. سهير القلماوي
مجموعة قصص الأنبياء ( 12 - موسى وبنو اسرائيل ) محمد أحمد برانق
معركة عين جالوت محمد الأنطاكى
وليم شكسبير جفري إيرل
الف ليلة وليلة ( 1 ) شهرزاد و دنيا زاد حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 10 ) على بن بكار و شمس النهار حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 11 ) على الزئبق و دليلة المحتالة حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 12 ) علاء الدين و المصباح العجيب حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 13 ) على بابا حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 2 ) السندباد البحرى حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 3 ) قمر الزمان حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 4 ) الصياد و العفريت حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 5 ) معروف الإسكافى حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 6 ) الأحدب والخياط حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 7 ) عبد الله البرى وعبد الله البحرى حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الف ليلة وليلة ( 8 ) أبو الحسن وجاريته تودد حسن جوهر - محمد أحمد برانق -
الماء المدهش عربى د. فكرى حسن
المختار من رحلات ابن بطوطة ( زيارته لمصر أم البلدان ) أبى عبد الله الطنجى ( ابن بط
الوزير السجين كامل كيلاني
الخضراء ( 1 ) عبد الأمير عبد الله
الخضراء ( 2 ) عبد الأمير عبد الله
الخضراء ( 3 ) عبد الأمير عبد الله
الخضراء ( 4 ) عبد الأمير عبد الله
الخضراء ( 5 ) عبد الأمير عبد الله
الخضراء ( 7 ) عبد الأمير عبد الله
السويس مدينه الأبطال محمد الشافعى
العرندس كامل كيلاني
بنت الصباغ كامل كيلاني
جلفر فى بلاد الأقزام كامل كيلاني
جلفر في جزيرة الجياد الناطقة كامل كيلاني
حكايات جحا و الحمار منصور علي عرابي
حكايات جحا الفيلسوف إيمان عرابي عبدالعزيز
حكايات جحا القاضي منصور علي عرابي
حذاء الطنبورى كامل كيلاني
خاتم الذكرى كامل كيلاني
روبنسن كروزو كامل كيلانى
سلسلة حياة عباقرة العالم ( يوحنا جوتنبرج ) حسن أحمد جغام
شهرزاد كامل كيلانى
صفحات مطوية من تاريخ الزعيم مصطفى كامل د. محمد أنيس
عفاريت اللصوص كامل كيلاني
فى بلاد العجائبكيلانى، كامل
في المنصورةوصفى آل وصفى
في المغربوصفى آل وصفى
في اليمامةوصفى آل وصفى
في اليرموكوصفى آل وصفى
في الاندلسوصفى آل وصفى
في حطينوصفى آل وصفى
في ذات الصوارىوصفى آل وصفى
فار البيت و فار الغيطكيلانى، رشاد
قفص الاسدكيلانى، رشاد
قصص القرآن للأطفالعماد الشافعى
قصص القرأن للاطفالمحمد الصايم
لماذا تنقرض الحيواناتأندرو شارمن
لولبة اميرة الغزلانكيلانى، كامل
لويس باستورحسن احمد جغام
لؤلؤة الصباحكيلانى، كامل
لافوازييهحسن احمد جغام
مكتبة الإسكندريةإسماعيل عبد الفتاح
ميخائيل فاراداىفيصل سعد كنز
ما هو الطبدينا الغمرى
ما وراء المجموعة الشمسيةبرتاموريس باركر
ماركونىحسن احمد جغام
مارى كورىحسن احمد جغام
مصر و فارسهشام الجبالى
مصر القبطيةهشام الجبالى
مصر الاخشديةهشام الجبالى
مصر الاسلاميةهشام الجبالى
مصر البيزنطيةهشام الجبالى
مصر الرومانيةهشام الجبالى
معبد الكرنكمحمد حسن أبو دنيا
مغامرات ثعلبكيلانى، كامل
نساء فى حياة الرسول-حليمة السعديةمحمد صبرى المحامى
نعمانكيلانى، كامل
هديل الحمامكيلانى، رشاد
وكر الثعبان الاسودمحمود قاسم
أبو طالب كفيل الرسول
أبطال جبل المرحازم هاشم
أحمد عرابىد/إسماعيل عبد الفتاح
الفيل الابيضكيلانى، كامل
القصر الهندىكيلانى، كامل
الكهرباءبرتاموريس باركر
الكسندر غراهام بيلحسن احمد جغام
اللمسكاتى سميث
الملك ميداسكيلانى، كامل
الملك العجيبكيلانى، كامل
الماءجيمس وبستر
المعز لدين الله الفاطمى يقابل ووترمان فى القلم الحبرعبد التواب يوسف
المغناطيساتبرتاموريس باركر
النمر-حقائق وطرائفألبير مطلق
النحلة العاملةكيلانى، كامل
الأميرة النائمة
الأرانب وبئر الماءشهاب سلطان
الامير مشمشكيلانى، كامل
الاميرة القاسيةكيلانى، كامل
الاهراماتاسماعيل عبد الفتاح
الارنب و السلحفاةكيلانى، رشاد
الارنب الذكىكيلانى، كامل
البيئة الزراعيةمحمد فوزى
التاجر مرمركيلانى، رشاد
الحياة منذ كانتبرتاموريس باركر
الحاسبة الإلكترونيةداود كارىجيمس بلايث
الحرارةبرتاموريس باركر
الديك الظريفكيلانى، كامل
الذئب و العنزات السبعكيلانى، رشاد
الذراتعبد الرءوف البهنساوى
السيرة النبوية للفتيان-طفولة النبى وشبابهأحمد عمر هاشم
الشهادتان-التوحيد والنبوةفضيلة الشيخ محمد الغزالى
الشيخ الهندىكيلانى، كامل
الصحة والنظافة-صحة الإنسانبريان فارد
الضوءبرتاموريس باركر
العلبة المسحورةكيلانى، كامل
العنكب الحزينكيلانى، كامل
العنزات الثلاثحسن شحاتة
العصر الذهبىهشام الجبالى
الغذاء
الغراب المغرور
ام الشعر الذهبىكيلانى، رشاد
ام سند و ام هندكيلانى، كامل
امجاد المنصورةهشام الجبالى
انهيار دولة البطالسةهشام الجبالى
انس بن مالكحلمى على شعبان
ابن بطوطة رحالة الإسلامسليمان فياض
ابن سينامحمد فتحى صبرى
ابو الحسنكيلانى، كامل
ابو بكر الصديقحلمى على شعبان
ابو خربوشكيلانى، كامل
ابو ذر الغفارىحلمى على شعبان
ابو صير و ابو قيركيلانى، كامل
ارشميدسحسن احمد جغام
اسامة بن زيدحلمى على شعبان
اسحق نيوتنفيصل سعد كنز
اسرار عماركيلانى، كامل
اسرة السناجيبكيلانى، كامل
اصدقاء الربيعكيلانى، كامل
بيت الفيلكيلانى، رشاد
بابا عبد الله و الدرويشكيلانى، كامل
بدر البدوركيلانى، كامل
توماس اديسونحسن احمد جغام
تاسيس القاهرةهشام الجبالى
تاسيس الامبراطوريةهشام الجبالى
تصنيع التلسكوباتجميل على حمدى
ثمرة الخلافكيلانى، كامل
جوهر الصقلىاسامة حسن
جبلاية القرودكيلانى، رشاد
جبارة الغابةكيلانى، كامل
حول العالم فى 200 يومأنيس منصور
خوفو و هرمه الاكبرعلى حسن
خالد بن الوليدخالد الانصارى
خسروشاهكيلانى، كامل
دمنة و شتربةكيلانى، كامل
دمنة المكاركيلانى، كامل
دندش و اصحاب العصفورةكيلانى، كامل
دندش العجيبكيلانى، كامل
ربوع بلادى-القاهرةشريف الراس
رحلة شنطحكيلانى، كامل
زقزقة العصافيركيلانى، رشاد
سقوط دولة الفراعنةهشام الجبالى
سلمان الفارسىحلمى على شعبان
سمسمةكيلانى، كامل
سندريلاحسام العقاد
سيناءإسماعيل عبد الفتاح
سر الغابة الغامضةمحمود قاسم
سر خوفومحمد رجب
سعد بن ابى وقاصحلمى على شعبان
شمشون الجباركيلانى، كامل
شنطح و صيدحكيلانى، كامل
شهرزاد و شهرياركيلانى، كامل
شبكة الموتكيلانى، كامل
صوت البلبلكيلانى، رشاد
ظريف والصيادعفاف عبد البارى
علم النباتهاشم احمد محمد
علم الضوءجون و دوروثى بول
على باباكيلانى، كامل
عمارةكيلانى، كامل
عنقود العنبكيلانى، كامل
عالم الفلك-النجممحمد حسنى مصطفى
عبد الله البرى و عبد الله البحرىكيلانى، كامل
غزو الفضاء
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 21:47|


إسم القصة

فتاة الجامعة .. التي رمت بنفسها من النافذة ؟؟؟؟ فتاة الجامعة .. التي رمت بنفسها من النافذة ؟؟؟؟
رفضت ان تخلع حجابها في المـــطار ؟؟؟؟؟؟ رفضت ان تخلع حجابها في المـــطار ؟؟؟؟؟؟
شباب اجتمعوا على المعصية وتفرقوا على ؟؟؟؟؟؟ شباب اجتمعوا على المعصية وتفرقوا على ؟؟؟؟؟؟
قال ما تغني الركعتان عني لن ترد السيف ؟؟؟؟ قال ما تغني الركعتان عني لن ترد السيف ؟؟؟؟
ماهي الا ستة عشر دقيقة حتى فاضت روحه ؟؟؟؟ ماهي الا ستة عشر دقيقة حتى فاضت روحه ؟؟؟؟
اتعرف المطربه الفلانية .... اتحبها ... نعم اعشقها اتعرف المطربه الفلانية .... اتحبها ... نعم اعشقها
تفتح عليه ابنته الصغير الباب وتقول له اتق الله عيب عليك تفتح عليه ابنته الصغير الباب وتقول له اتق الله عيب عليك
قال لي عبدالرحمن مات ، البس الكفن وترك ثوب العيد قال لي عبدالرحمن مات ، البس الكفن وترك ثوب العيد
التفت الى الناس وامسك راس وصرخ من شده الالم التفت الى الناس وامسك راس وصرخ من شده الالم
مدمن مخدرات ينظر الى فمي وانا اقول لا اله الا الله ؟؟؟ مدمن مخدرات ينظر الى فمي وانا اقول لا اله الا الله ؟؟؟
عندما رفعوا عنه كمامات الاكسجين قال ؟؟؟؟؟؟؟؟ عندما رفعوا عنه كمامات الاكسجين قال ؟؟؟؟؟؟؟؟
تأخرت صديقته حبيبته فلما رأها سجد لها سجدته الاخيرة تأخرت صديقته حبيبته فلما رأها سجد لها سجدته الاخيرة
هدى وصاحبها - انا لا اتزوج بأمراة ليست بشريفة هدى وصاحبها - انا لا اتزوج بأمراة ليست بشريفة
قصة شاب تعرف على فتاة فسحرته وحطمت حياته قصة شاب تعرف على فتاة فسحرته وحطمت حياته
شاب توفي في حادث وعند دفنه خرج في قبرة ثعبان شاب توفي في حادث وعند دفنه خرج في قبرة ثعبان
قصة الشاب الذي قال لصاحبته لن يرنا الله ?????? قصة الشاب الذي قال لصاحبته لن يرنا الله ??????
قصة الشاب الذي توفي في مواقف السيارات ?????? قصة الشاب الذي توفي في مواقف السيارات ??????

إسم القصة

ومن ترك شيئا لله عوضه الله خيرا منه ومن ترك شيئا لله عوضه الله خيرا منه
قصة العريفي والقسيس قصة العريفي والقسيس
مات وبقت سيئاته حيه مات وبقت سيئاته حيه
واسطات الشيخ ابن باز رحمه الله‎ واسطات الشيخ ابن باز رحمه الله‎
قصة حلاوة المولد قصة حلاوة المولد
أم محمد وقصة الثبات المبكية أم محمد وقصة الثبات المبكية
كما تدين تدان كما تدين تدان
معاناتي معاناتي
ياشباب ... والله الاغنية ترن في اذن ... وش لو ..!!! ياشباب ... والله الاغنية ترن في اذن ... وش لو ..!!!
يلعن امه ......... نعم هي من سحرت زوجتي يلعن امه ......... نعم هي من سحرت زوجتي
قال الشيطان ... والله لا اخرج عينيه امام والديه قال الشيطان ... والله لا اخرج عينيه امام والديه
ياشيخ انا اتزوج فلانه ... لو اردت اتزوج تزوجت عفيفة ياشيخ انا اتزوج فلانه ... لو اردت اتزوج تزوجت عفيفة
من اجل عشر دقائق ......... انتهت حياتي ؟؟؟؟ من اجل عشر دقائق ......... انتهت حياتي ؟؟؟؟
خانت اختها .............. وانجبت من زوج اختها خانت اختها .............. وانجبت من زوج اختها
عقول خارج التغطية .... مع التائب ابو مشهور عقول خارج التغطية .... مع التائب ابو مشهور
اين انتي .......... من ســــــورة البقرة اين انتي .......... من ســــــورة البقرة
كسرته واسكته بحجر ........... لكن خانه جواله !!!!!! كسرته واسكته بحجر ........... لكن خانه جواله !!!!!!
مقطع صوتي لتوبة أحد أدمنية الغرف الإباحية في البالتوك مقطع صوتي لتوبة أحد أدمنية الغرف الإباحية في البالتوك
اتصل ... على ربك ليرسل لي ..... ملك الموت اتصل ... على ربك ليرسل لي ..... ملك الموت
اتركني ياولدي ...... في مصلي ..... اتعبد واصلي اتركني ياولدي ...... في مصلي ..... اتعبد واصلي
ولدي ...... ابنتي .... تجارتي ....... من اجل الرباء ولدي ...... ابنتي .... تجارتي ....... من اجل الرباء
من اجل حبيبي .... قتلت ابني شر قتله .. قتلت ابني شر قتله من اجل حبيبي .... قتلت ابني شر قتله .. قتلت ابني شر قتله
يزنون با ابنته ..... ووالدها عاجز ان يعمل شي يزنون با ابنته ..... ووالدها عاجز ان يعمل شي
من اجل حجابي ... اسلمت سته برفسورات امريكيات من اجل حجابي ... اسلمت سته برفسورات امريكيات
فعلت به الفاحشة ............. فلما خفت قتلته فعلت به الفاحشة ............. فلما خفت قتلته
روح ........ ما بقي لك الا ايام وراح تموت ؟؟؟؟ روح ........ ما بقي لك الا ايام وراح تموت ؟؟؟؟
عرضت عليه فكرة الزواج ...... فقتلته ..... انه احقر انسان عرضت عليه فكرة الزواج ...... فقتلته ..... انه احقر انسان
جثى على ركبتيه ......... انا سكران ما اخذني جثى على ركبتيه ......... انا سكران ما اخذني
عاهدت نفسي ان انقل ........الى كل شاب اقابله عاهدت نفسي ان انقل ........الى كل شاب اقابله
نعم فعلت الفتاة ........ كم ....... فعل اخوها نعم فعلت الفتاة ........ كم ....... فعل اخوها
لما فتح الباب ........ ستة من الشباب افترسوها لما فتح الباب ........ ستة من الشباب افترسوها
37 شاب ؟؟؟؟؟ ماتوا بسبي ............. واكثر 37 شاب ؟؟؟؟؟ ماتوا بسبي ............. واكثر
بلغ اهلي السلام ...... وقل لهم الملتقى الجنة بلغ اهلي السلام ...... وقل لهم الملتقى الجنة
ياللومي ياللومي .................. حامض حلوا. ياللومي ياللومي .................. حامض حلوا.
اخبروني ........ اني اصبت ..... بشلل نصفي. اخبروني ........ اني اصبت ..... بشلل نصفي.
اشهدو ياناس ........... اردت ان اصلي فلم استطع اشهدو ياناس ........... اردت ان اصلي فلم استطع
ابعد شعرها قليلاً ...............ثم ذبحها بسكين ابعد شعرها قليلاً ...............ثم ذبحها بسكين
الرجاء من يقراء ........ حمل هذه العجوز إلى ؟؟؟ الرجاء من يقراء ........ حمل هذه العجوز إلى ؟؟؟
العشرين من عمرها ...انبعث من ثغرها رائحة الخمر العشرين من عمرها ...انبعث من ثغرها رائحة الخمر
ابشع جريمة حطم راس امه بصخرة ثم احرقها ابشع جريمة حطم راس امه بصخرة ثم احرقها
يوسف ...... قتل اخته بعد ان جعلها تدمن المخدرات. يوسف ...... قتل اخته بعد ان جعلها تدمن المخدرات.
من يستطيع .......... ان يحضر بنت في هذه اللحظة من يستطيع .......... ان يحضر بنت في هذه اللحظة
انزل من يدي ........... قبل ان انزله انا القبر انزل من يدي ........... قبل ان انزله انا القبر
تخرج منها ...... كائنات حية غريبة ......؟؟؟ تخرج منها ...... كائنات حية غريبة ......؟؟؟
نعم ............ مات من ......... شربة ماء نعم ............ مات من ......... شربة ماء
نعمة الله ........ ولد ........ على سبعة بنات. نعمة الله ........ ولد ........ على سبعة بنات.
كان يبتسم .....رحمه الله .... ودخلوا ليروا تلك الابتسامة كان يبتسم .....رحمه الله .... ودخلوا ليروا تلك الابتسامة
قصة توبة اشهر راقص في السعودية ..؟؟؟... قصة توبة اشهر راقص في السعودية ..؟؟؟...
بعد اول زواجي ....... اتصل علي حبيبي ..... بعد اول زواجي ....... اتصل علي حبيبي .....
ناما في ليله هادئه في ..... كسروا الباب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ناما في ليله هادئه في ..... كسروا الباب ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرت الذي في يده انها .... واذا هي .... لطفله الصغير ...... نظرت الذي في يده انها .... واذا هي .... لطفله الصغير ......
لقد تأخرت يا شيخ ............ فلقد انتحرت الفتاة لقد تأخرت يا شيخ ............ فلقد انتحرت الفتاة
عندما سمع صوت القران ... فتح الباب وصفعني عندما سمع صوت القران ... فتح الباب وصفعني
بترت ساقها ......... لابد ان ترمى ............. بترت ساقها ......... لابد ان ترمى .............
لا يغسل ....... لا يكفن ......... ولا يصلى عليه. لا يغسل ....... لا يكفن ......... ولا يصلى عليه.
دخلوا عليه فلم راو ................ فروا هاربين. دخلوا عليه فلم راو ................ فروا هاربين.
قصة مؤلمة ..... مبكية لشاب ..... وامه ....... قصة مؤلمة ..... مبكية لشاب ..... وامه .......
اخي كان لايوجه وجهه للقبلة .... كان يصلي من اجل الناس ... اخي كان لايوجه وجهه للقبلة .... كان يصلي من اجل الناس ...
رجلاً مثلك رجلا غادر .. يستحق ان لا احفل به .... رجلاً مثلك رجلا غادر .. يستحق ان لا احفل به ....
انا في قلق عظيم اخاف ان يكتشف زوجي هذا الامر انا في قلق عظيم اخاف ان يكتشف زوجي هذا الامر
تبكين ........... وباقي على زواجك ثلاثة شهور تبكين ........... وباقي على زواجك ثلاثة شهور
كيف سيكون حالها ......... وهي تتلقى الخبر كيف سيكون حالها ......... وهي تتلقى الخبر
اذهب الى مغسلة الاموات .... ثم ازور قبر امي ...لكن ؟؟ اذهب الى مغسلة الاموات .... ثم ازور قبر امي ...لكن ؟؟
كنت اغلق فمه بيدي ..... نريد ان نغسلك ....... كنت اغلق فمه بيدي ..... نريد ان نغسلك .......
نصور النساء في البيوت ......... لنبيعها للشباب نصور النساء في البيوت ......... لنبيعها للشباب
هو يزني .... وزوجته تزني .... وحدة بوحدة....... هو يزني .... وزوجته تزني .... وحدة بوحدة.......
ماتت والقران بيدها ..... والله لم يظهر من ...... ماتت والقران بيدها ..... والله لم يظهر من ......
نعم لن اخرج ....... حتى البس حجابي كاملاً ..... نعم لن اخرج ....... حتى البس حجابي كاملاً .....
يحضر له والده المسجل ليسمعه ..... وهو مغمى عليه يحضر له والده المسجل ليسمعه ..... وهو مغمى عليه
المدرس ..... الطباخ ...... لا اتلذذ مع زوجي .... المدرس ..... الطباخ ...... لا اتلذذ مع زوجي ....
كل من حضر ............ شاهد ذلك .............. كل من حضر ............ شاهد ذلك ..............
شجاعة طفل في ........ المستشفى .......... شجاعة طفل في ........ المستشفى ..........
اصحاب الكهف .... عائلة عاشت في هذا العصر اصحاب الكهف .... عائلة عاشت في هذا العصر
اخرج الشريط ........ ورما به بعيد ...........؟؟؟ اخرج الشريط ........ ورما به بعيد ...........؟؟؟
قبل ان يموت فعل جريمة اللواط ولم يغتسل و...... قبل ان يموت فعل جريمة اللواط ولم يغتسل و......
لقد غسلت سيارتي وسيارة والدي .... وجاري لقد غسلت سيارتي وسيارة والدي .... وجاري
ان اعجبك الحال .... أو انزلتك على قارعة الطريق ؟؟؟ ان اعجبك الحال .... أو انزلتك على قارعة الطريق ؟؟؟
حور الطين ........... أو ........ حور العين .... حور الطين ........... أو ........ حور العين ....
والله لاخلع حجابها .......... الان كما فضحتني ........ والله لاخلع حجابها .......... الان كما فضحتني ........
نعمة ........... قبل وبعد الحادث ........... لن انساها نعمة ........... قبل وبعد الحادث ........... لن انساها
تكبرت فذهب مالي ........ تواضعت فرد لي ... تكبرت فذهب مالي ........ تواضعت فرد لي ...
صديقي ...اهلاً... حبيبي احمد.... انها اختي .... صديقي ...اهلاً... حبيبي احمد.... انها اختي ....
.... على اطار السيارة ..... والموسيقى الهادئة .... على اطار السيارة ..... والموسيقى الهادئة
ضحكت ... حتى انا مريضة بالايدز منذ ثلاث سنوات ضحكت ... حتى انا مريضة بالايدز منذ ثلاث سنوات
كم كنت غبيه ... عندما سرت وراءه كالعمياء كم كنت غبيه ... عندما سرت وراءه كالعمياء
العلامة ابن باز رحمه .... وتعامله مع العلماء .... العلامة ابن باز رحمه .... وتعامله مع العلماء ....
ماتت وهي توصي بالذي ........... فما زال يدعوا ... ماتت وهي توصي بالذي ........... فما زال يدعوا ...
ورقات لك .............. ولزوجك ...........؟؟ ورقات لك .............. ولزوجك ...........؟؟
دعوة صديقتي لي .......... لم يكن خيراً لي ......... دعوة صديقتي لي .......... لم يكن خيراً لي .........
ربط السلك على عنقه .......... يريد ان ينتحر ......!!! ربط السلك على عنقه .......... يريد ان ينتحر ......!!!
مؤذن مسجد .......... مات وهو ساجداً لله ..... مؤذن مسجد .......... مات وهو ساجداً لله .....
من اجل حبيبي خدرت اهلي!!!!!!! ...... وقتلت اخي من اجل حبيبي خدرت اهلي!!!!!!! ...... وقتلت اخي
ريح لعابه على يدي اكثر من ثلاثة ايام ..... ؟؟؟؟ ريح لعابه على يدي اكثر من ثلاثة ايام ..... ؟؟؟؟
في غربتي تغرب النور عن عيني ........ ؟؟؟؟؟ في غربتي تغرب النور عن عيني ........ ؟؟؟؟؟
يا فلان ....... قل لا اله الا الله ...... انني في سقر يا فلان ....... قل لا اله الا الله ...... انني في سقر
نسالك بالله ........ ... ان لا عجلتنا بهذا الشاب . نسالك بالله ........ ... ان لا عجلتنا بهذا الشاب .
خسرت ...امي ....وزوجتي .....ووظيفتي ؟؟؟؟؟ خسرت ...امي ....وزوجتي .....ووظيفتي ؟؟؟؟؟
دينك ودين دينك ..... ما بدي اصلي واصوم   ؟؟؟؟ دينك ودين دينك ..... ما بدي اصلي واصوم ؟؟؟؟
منذ خمس وثلاثين سنة ... لم تترك قيام الليل الا من عذر منذ خمس وثلاثين سنة ... لم تترك قيام الليل الا من عذر
قال الهندي للامريكي.. لاني مسلم انا سعيد ؟؟؟؟؟ قال الهندي للامريكي.. لاني مسلم انا سعيد ؟؟؟؟؟
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:28|
نرم افزار "تعلم مع سلحوف" (با لاکپشت کوچولو یادبگیر) نرم افزاری بسیار جذاب و جالب برای یادگرفتن بعضی از مباحث مقدماتی در 4 زبان خارجی است . این برنامه اعداد،حروف و بسیاری از کلمات پرکاربرد را در چهار زبان مذکور با تلفظ و به شیوه ای جذاب و بازی گونه به شما یاد می دهد.
با وجود اینکه این نرم افزار برای کودکان ساخته شده است ولی برای کسانی که هنوز یادگیری این زبانها را آغاز نکرده یا در مراحل ابتدایی هستند نیز بسیار مفید است. این نرم افزار یکی از محبوبترینها در نوع خود بوده و کاربران فراوانی در کشورهای مختلف و بویژه عربی دارد. حجم برنامه 313 lمگابایت بود که پس از فشرده سازی 139 مگابایت شده است و برای تسهیل دانلود به 6 قسمت تقسیم شده است. هر کدام از این قسمتها هم 23 مگابایت است به جز فایل آخر که 20 مگابایت است.
برای استفاده از این فایلها پس از دانلود باید آنرا توسط برنامه وینرار به همدیگر بچسبانید تا یک فایل iso (ایمیج) ایجاد شود. سپس آنرا با یک درایو مجازی مانند کلون سی دی یا الکول اجرا کرده و همراه با کودکانتان از آن لذت ببرید. (می دونم سخته ولی می ارزه!)

::::::::::::::::::::::::::::::::::::
لینک های دانلود
(برای تسهیل دانلود در 3 سرور آپلود شده است)
سرورbadongo


::::::::::::::::::::::::::::::::::::
سرورegoshare


::::::::::::::::::::::::::::::::::::
سرور راپید شر

Learn.with.Slahof.4kids.part01.rar
Learn.with.Slahof.4kids.part02.rar
Learn.with.Slahof.4kids.part03.rar
Learn.with.Slahof.4kids.part04.rar
Learn.with.Slahof.4kids.part05.rar
Learn.with.Slahof.4kids.part06.rar
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:25|
تراز مرکزهم تفریح کنید و هم قواعد زبان عربی را یادبگیرید!!

این نرم افزار تولید شرکت صخر است و برای آموزش قواعد زبان عربی بسیار مناسب می باشد. روشی که این برنامه برای آموزش عربی دارد بسیار جالب است تا جائیکه آنرا به یکی از معروفترین و پرطرفدارترین نرمافزارهای آموزش قواعد زبان عرب در میان خود عرب زبانها تبدیل کرده است.
توصیه می کنم که حتما این نرم افزار را دانلود کنید.
ضمنا فایل به صورت ایمیج می باشد و برای باز کردن آن به یک درایو مجازی مانند دیمون یا الکول و یا کلون سی دی نیاز خوهید داشت.

»»:دانلود(حجم : 162 مگابایت):««

در صفحه بعد سروری که می خواهید از آن دانلود کنید را انتخاب کنید
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:23|
 نرم افزار آموزش مکالمه عربی یورو تالک 
 یک مجموعه آموزشي بسيار مفيد براي فراگيري پايه زبانهای خارجی. به خصوص برای مبتدیان .
شما توسط اين نرم افزار كه ساخت شرکت  Eurotalk انگلستان مي باشد، قادر خواهید بود به سادگي و در هر سني كه باشيد، با امكانات بسيار زياد و فوق العاده اين برنامه، زبان خارجی مورد نظرتان را فرا بگيريد.

اين مجموعه شامل قسمت هاي آموزشي : رنگ ها، اعضاي بدن ، ساعت ها ، عبارات، غذاها، كشورها، بازي و سرگرمي مي باشد.

اين نرم افزار همانند يك استاد زبان، پس از هر درس از شما امتحان مي گيرد و بلافاصله پس از اتمام امتحان، نمره شما را به عدد نمايش ميدهد. و هنگامي كه امتياز شما به 1800 برسد، يعني شما یک قدم به جلو رفته اید.

یادگیری مکالمه زبان عربی با کمک این نرم افزار برای شما امری سهل و ممکن خواهد بود و میتوانید بسیاری از جملات و لغات پرکاربرد در مکالمه و محاورات روزمره عربی را یادگرفته و کم کم با دوستان عرب زبان خود ،  ارتباط برقرار نمایید.
   شايد بتوان قسمت تمرين لغات اين نرم افزار را بهترين بخش آن دانست، زيرا ابتدا لغات و عبارات مورد نظر توسط افراد واقعي ، خوانده مي شود و سپس نوبت شما مي رسد تا با استفاده از ميكروفون عبارات و لغات را خوانده و بابت لهجه خود امتياز بگيريد!
در ادامه این پست تصاویری از محیط این نرم افزار و همچنین لینک دانلود آن قرار داده شده است.
 تصاویر از محیط برنامه
برای بزرگ شدن عکس روی آن کلیک کنید

فایل نرم افزار به صورت iso (ایمیج) می باشد که با نرم افزارهایی چون کلون درایو و الکول باز می شود. حجم فایل ایمیج 615 مگابایت بود که فشرده شده و به 8 قسمت تقسیم بندی شده است. همه فایلها را دانلود کرده و در کنار هم قرار دهید، سپس آنها را با برنامه وینرار به هم وصل کرده و با یک درایو مجازی اجرا کنید.

لینکهای دانلود
 دانلود از
یا
دانلود از


 میتوانید از لینکهای زیر هم دانلود کنید
EuroTalk 167 MB ( CD1 )
Mediafire
or
Mirrors

EuroTalk PLUS 175 +167MB ( CD2 )
Mediafire part1
Mediafire part2
or
Mirrors part1
Mirrors part2
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:22|
Rosetta Stone Version 3: Arabic Level 1, 2 and 3


سریعترین روش برای یادگیری یک زبان جدید
نسخه پرسنال رزتا استون شامل کلیه ملزوماتی است که شما برای یادگیری یک زبان جدید احتیاج دارید. این نرم افزار بر اساس سرفصل های معتبر ما که جایزه های معتبری را از آن خود کرده است پایه ریزی شده است. موسسات و شرکت های معتبری از جمله ناسا ، ارتش آمریکا، Deutsche Telecom ، IKEA ، Royal Dutch Shell و بیش از 10000 مدرسه در سرتاسر دنیا از این روش برای یاددهی زبان استفاده می کنند. رزتا استون 31 زبان زنده دنیا که بیش از 90 درصد مردم دنیا صحبت می کنند را به شما آموزش می دهد.

پیشرفت با سرعت مورد نظر شما

رزتا استون همیشه به فکر زمان شماست. در هر زمان و هر مکان شما می توانید با رزتا استون یک زبان جدید را یاد بگیرید. آموزش به گونه ای است که شما به هیچ عنوان احساس تحت فشار بودن و یا احساس خستگی نمی کنید. رزتا استون به کمک یک فرآیند احساسی آموزش زبان را برای شما کارآمد، سریع و لذت بخش می سازد. روش رزتا استون مبتنی بر دخالت زبان آموز است زبان آموز را وادار به فعالیت می سازد بنابراین خستگی در این روش معنایی ندارد. در پایان هر درس این فرصت به شما داد می شود تا مهارت های خود را بیازمایید. این نکته هم قابل ذکر است که نرم افزار رزتا ایتون به طور مستمر پیشرفت شما را ثبت می کند و این به شما کمک می کند که ضعف های احتمالی خود را بهتر بشناسید و بر آن ها تاکید بیشتری داشته باشید.

یادگیری احساسی زبان با روش Dynamic Immersion

رزتا استون از محتویات تصویری کارآمد برای کمک به یادگیری زبان شما استفاده می کند. به طور مثال یک مجموعه تصویر به شما ارائه می شود و شما باید آنها را با عبارتی که برای شما خوانده و یا نوشته می شود تطبیق دهید. در صورتی که گزینه های صحیح را انتخاب کنید و همچنین در جاهای خواسته شده کلمات را صحیح تلفظ کنید، می توانید به مرحله و درس بعد بروید. با کمک روش Dynamic Immersion شما مستقیما زبان را از طریق مشاهده تصاویر یاد میگیرید و زمان اضافی برای ترجمه به زبان مادریتان صرف نمیکنید.

قوی سازی ساده، مفرح و آنی :

تمرین های چند رسانه ای و خلاق محیط زبان آموزی را برای شما شاد و مفرح و مانند بازی می سازد.
برخی از مباحث :
مردم و صحبت های آنها
جهت ها : "چگونه به این آدرس بروم ...
شکل مثبت و منفی افعال
غذا، خوردن و آشامیدن
نسبت های فامیلی
مفعول ها
بیان زمان
اعداد 0 تا صد
حروف اضافه
لباس ها و پوشاک
وسائط نقلیه، مبلمان و ابزارها
اشکال، رنگ ها و مکان ها

تضمین یادگیری :

شرکت رزتا استون یادگیری زبان را برای شما تضمین میکند. به صورتی که اگر این مجموعه ها را به صورت مستقیم از سایت اصلی خریداری کنید تا شش ماه بازگشت پول شما را تضمین می کند.
ویژگی های نسخه 3 رزتا استون :
نسخه 3 رزتا استون یک روش جدید در آموزش زبان است. به شکلی که به سرعت یادگیری شما شتاب می دهد و به مهارت های شما به طور هوشمند امتیاز می دهد.
قابلیت های جدید این نسخه شامل تکنولوژی مبتکرانه تشخیص صدا است که صدای کاربران را با تلفظ صحیح کلمات مقایسه می کند و در صورت عدم تطابق هشدار می دهد. همچنین منحنی ها و گزارشاتی از پیشرفت زبان آموز در اختیار می گذارد که بدین ترتیب زبان آموز متوجه خواهد شد بر روی چه مهارت هایی باید سرمایه گذاری بیشتری کند.
رزتا استون 3 توسط شرکت های بزرگ و کوچک و تجاری و غیر تجاری مورد استفاده قرار می گیرد و آزمایش خود را پس داده است. در صورتی که قصد یادگیری زبان جدید را دارید رزتا استون 3 بهترین انتخاب برای شماست!

دانلود آموزش زبان عربی رزتا استون ورژن 3 - سطح 1 و 2 بصورت کامل



2- نرم افزار اجرای فایلهای برنامه نسخه 3.4.5 (حجم 116 مگابایت)
برای دانلود:

*************
دانلود سی دی 1 و 2 و 3 به صورت فایهای تقسیم شده
سی دی 1 در 5 فایل
-------------
سی دی 2 در 4 فایل

توجه: برای استفاده از این سی دی ها باید آنها را در یک سی دی خام رایت کنید یا اینکه توسط یک درایو مجازی مانند کلون سی دی و الکول اجرا کنید. همچنان می توانید از برنامه رایگان MagicDisc برای این کار استفاده کنید.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:21|

Linguaphone AllTalk  يك دوره آموزش مكالمه زبان عربی است كه بدون نياز به قلم و دفتر يادداشت و کلاس، تنها با گوش دادن به 16 ساعت مكالمه سرگرم کننده در موضوعات متنوع، شما را با اين زبان آشنا ميسازد.

این مكالمات برنامه ريزي شده و هدفمند، توسط کارشناسان فرانسوی و با سرعت معمولی ادا ميشود. در انتهای هر درس تمریناتی با کلمات به کار رفته در درس انجام میشود که شما را در درک بهتر جملات یاری میدهد.
از آنجايي كه شما كلمات را نمي بينيد و تنها آنها را مي شنويد، اين موضوع به شما كمك خواهد كرد كه در نهايت كلمات را همانند مكالمه كنندگان تلفظ كنيد.
 این مجموعه را در 5 قسمت می توانید دانلود کنید و هر قسمت بین 103تا 121 مگابایت حجم دارد.

کتابچه (متن عربی همراه با ترجمه روسی)
Linguaphone Arabic Russian Textbook.djvu 7Mb


فایلهای صوتی (فقط عربی)
توجه : و دانلود یکی از فایلهای صوتی تمرینها در لینک زیر:


+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:14|

سایت "المدینة العربیة" یک مرکز بزرگ آموزش مجازی مکالمه عربی است. این سایت حاوی مواد آموزشی فراوانی ازجمله کتابهاو دوره های آموزش مکالمه،فلش کارتهای تصویری-صوتی عربی،امتحانها و کویزها،پادکست،اتاق گفتگو و...می باشد و امکانات جالبی را برای علاقمندان به یادگیری عربی در سراسر جهان فراهم کرده است.
یکی از خدمات کم نظیر این سایت امکان دانلود کامل محتویات آن و استفاده از آن به صورت آفلاین(بدون اتصال به اینترنت) می باشد.در پست قبلی قسمتی از این سایت را که مشتمل بر 1000 فلش کارت عربی بود قرار داده شد. اکنون در این پست می توانید همه این سایت را با فایلهای صوتی یا بدون آن دانلود کنید.
دانلود در ادامه مطلب

حجم: 236 مگابایت


حجم:28 مگابایت
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:11|
 قواعدي که به سبب دانست آنها، احوال آخر کلمات و طريقه ترکيب آنها با يکديگر دانسته مي شود علم نحو ناميده مي شود.
به عبارت ديگر نحو علمي است که از حالات کلمات عربی هنگام ترکيب با يکديگر، سخن مي گويد و راه و روش ترکيب کلمات و جمل را به ما مي آموزد. با استفاده از این علم می تونیم نقش هر کلمه را در جمله بدانیم و بر اساس آن اعرابش را مشخص کنیم. مثلا علم نحو به ما می آموزد که "علي" در جمله "جاء عليٌ" فاعل است و باید مرفوع باشد.
 فايده علم نحو، فهم صحيح کلام عرب و حفظ زبان از خطای در گفتار است.
در ادامه این مطلب می توانید متن دو کتاب الهدایة في النحو و الصمدية را همرا با فایلهای صوتی کلاس استاد مدرس افغانی دانلود کنید.  
توجه: در صفحات این کتابها هم می توانید با کلیک روی دکمه تطبیق به فایل صوتی درسها گوش کنید  
فایلهای صوتی کلاس هدایه و صمدیه
استاد مدرس افغانی
(آپلود شده توسط یاسین مدیا) 


کتاب هدایه:
جلسه (1) - بخش اول
جلسه (1) - بخش دوم



کتاب صمدیه:

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:10|


آموزش مقدماتی مکالمه و قواعد عربی در 30 درس همراه با فایلهای صوتی.
زبان مورد استفاده در این مجموعه آموزشی انگلیسی و عربی است اما توضیحاتی انگلیسی  به زبان ساده گفته می شود و برای فهم آن داشتن آشنایی اندکی با زبان انگلیسی کافیست.
حجم کتاب 17 مگابایت و حجم هر کدام از فایلهای صوتی بین 4 تا 12 در نوسان است.
ضمنا می توانید قبل از دانلود درسهای صوتی آنها را به صورت آنلاین گوش کنید. کتاب أهلا و سهلا را هم می توانید به صورت آنلاین مشاهده کرده و در صورت نیاز دانلود کنید.

برای مشاهده و دانلود این بسته آموزشی به ادامه مطلب بروید





(در صفحه بعد روی تصویر کتاب کلیک کنید)

دانلود کتاب پی دی اف (17 مگابایت)
 یا

******
دانلود امتحان(1 مگابایت)
یا
**************
+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:9|


اين برنامه درعين رايگان بودن بسيار عالي و پركاربرد است. با استفاده از اين برنامه كه در محيط فلش اجرا مي شويد مي توانيد حدود 1000 لغت پركاربرد  عربی را به صورت تصويري و با تلفظ  واژه عربی و ترجمه انگليسي آن ياد بگيريد. لغتهاي موجود در برنامه بر اساس موضوع به 25 دسته طبقه بندي شده اند . مانند: شغلها، ميوه ها ، غذا ها، سبزيجات، لباسها، اعضاي بدون و....
اين برنامه ساخت سايت المدينة العربية بوده و استفاده از آن رايگان مي باشد.



+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در دوشنبه ۷ تیر ۱۳۸۹و ساعت 19:4|