ضرب المثل هاي عربي
2- تسمع بالمعيدي خير من أن تراه (آواز دهل شنيدن از دورخوش است)
3- اليد الواحده لا تصفّق (يك دست صدا ندارد)
4- وهب الأمير ما لا يملك (از كيسة خليفه ميبخشد)
5- و للناس فيما يعشقون مذاهب (سليقهها يكنواخت نيست)
6- هل يصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوي باز نيايد)
7- من يمدح العروس إلّا أهلها (هيچ كس نميگويد ماست من ترش است)
8- من كثر كلامه كثر ملامه (پرگو خطاگوست)
9- من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوينده يابنده است)
10- من طلب العلي سهر الليالي (گنج خواهي در طلب رنجي ببر)
11- من طلب شيئاً وجدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
12- من طلب أخاً بلا عيب بقي بلا أخ. (گل بيخار خداست يا كجاست)
13- من حفر بئراً لأخيه وقع فيها (چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي)
14- من جدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
15- من صارع الحقّ صرعه (با آل علي هر كه در افتاد بر افتاد)
16- المعيدي تسمع به خير من أن تراه (آواز دهل شنيدن از دور خوش است)
17- المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
18- لكلّ فرعون موسي (دست بالاي دست بسيار است)
19- لكلّ مقام مقال (هر سخني جايي و هر نكته مكاني دارد)
20- ماحكّ جلدك مثل ظفرك (كسي نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
21- ماهكذا تورد يا سعد الإبل (راهش اين نيست) (اين ره كه تو ميروي به تركستان است)
22- الكلام يجرّ الكلام (حرف حرف ميآورد)
23- كلم اللسان أنكي من كلم السنان (زخم زبان از زخم شمشير بدتر است)
24- كالمستجير من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بيم مار در دهان اژدها رفتن)
25- كلّ رأس به صداع (هر سري دردي دارد)
26- كلّ شاه تناط برجليها (هر كس را در قبر خود ميگذارند)
27- لا تؤخر عمل اليوم إلي غدٍ (كار امروز را به فردا ميفكن)
28- لا يؤخذ المرء بذنب أخيه (گناه ديگري را بر تو نخواهند نوشت)
29- لكلّ جديد لذّه (نو كه آمد به بازار كهنه شود دل آزار)
30- لكلّ صارم نبوه (انسان جايزالخطا است)
31- لا يلدغ المرء من جحر مرّتين (آدم يك بار پايش در چاله ميرود)
32- علي نفسها جنت براقش (خودم كردم كه لعنت بر خودم باد)
33- عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد كه گيرد دست دوست در پريشان حالي و درماندگي)
34- غاب القطّ إلعب يا فار (حال ميدان برايت خالي شده هر چه ميخواهي بكن)
35- فعل المرء يدلّ علي أصله (از كوزه همان برود تراود كه در اوست)
36- فوق كلّ ذي علم عليم (دست بالاي دست بسيار است)
37- كالشمس في رابعه النهار (مثل روز روشن)
38- كلام الليل يمحوه النهار (كنايه بر كسي كه به قول خود عمل نميكند)
39- قاب قوسين أو أدني (كنايه از بسيار نزديك بودن)
40- الصبر مفتاح الفرج (گر صبر كني زغوره حلوا سازي)
41- الطيور علي أشكالها تقع (كبوتر با كبوتر باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز)
42- عاد بخفّي حنين ـ عاد صفر اليدين (دست خالي بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
43- عصفور في اليد خير من عشره علي الشجره (سركه نقد به زحلواي نسيه)
44- ربّ سكوت أبلغ من كلام (چه بسا سكوتي كه از سخن گفتن شيواتر است)
45- السكوت أخو الرّضا (سكوت علامت رضاست)
46- سبق السيف العذل (ديگر كار از كار گذشت)
47- زاد الطّين بلّه (خواست ابرويش را درست كند زد چشمش را كور كرد)
48- رحم الله إمريء عمل عملاً صالحاً فأتقنه (كار نيكو كردن از پر كردن است)
49- حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهي دريا شود)
50- الحسود لا يسود (حسود هرگز نياسود)
51- الحقّ مرّ (حرف حق تلخ است)
52- خير الأمور أوسطها (اندازه نگهدار كه اندازه نكوست)
53- خير البرّ عاجله (در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست)
54- خير الناس من ينفع الناس (بهترين مردم كسي است كه به مردم نفعي برساند)
55- خير الكلام ما قلّ و دلّ (كم گوي و گزيده گوي چون درّ تا جهان زاندك شود پر)
56- خالف تعرف (مخالفت كن و مشهور شو)
57- أين الثري و أين الثريّا (اين كجا و آن كجا) (تفاوت از زمين تا آسمان است)
58- بات يشوي القراح (آه ندارد كه با ناله سودا كند)
59- بلغ السّكين العظم (كارد به استخوان رسيد) (كاسة صبرش لبريز شد)
60- بيضه اليوم خير من دجاجه الغد (سركه نقد به زحلواي نسيه است)
......................................................................................................
1. مَنْ طَلَبَ شیئاً وَ َجَدَّ وَجَدَ. (عاقبت جوینده یابنده بود.)
2. مَنْ صارَعَ الحقّ صَرَعَــهُ . (هر که با
حق در افتد ور افتد.)
3. الیَـدُ الواحدةُ لا تُــصفّق . (یک دست صدا
ندارد)
4. وَهَبَ الأمیرُ ما لا یَـمْلِک . (از کیسه
خلیفه میبخشد)
5. لا یمدح العروسَ إلّا أهلُها (هیچ کس نمیگوید
ماست من ترش است)
6. مَنْ قَــرَعَ باباً و لَجّ وَلَجَ . (عاقبت
جوینده یابنده است)
7. من طلب العُلی سَهِرَ اللیالی . (گنج خواهی
در طلب رنجی ببر.)
8. لکلّ مقام مقال. (هر سخنی جایی و هر نکته
مکانی دارد)
9. الکلام یجرّ الکلام. (حرف حرف می کشد .)
10.
باتَ یَشوی القراح . (آه ندارد که با ناله
سودا کند)
11.
ماهکذا تورد یا سعد الإبل (این ره که تو میروی به ترکستان است)
12. کلّ رأس به صداع (هر سری دردی دارد)
13.
من طلب أخاً بلا عیب بقی بلا أخ. (گل بیخار خداست)
14.
من حَفَرَ بئراً لأخیه وََقَعَ فیها . (چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی)
15.
تَسْمَع بالمُعیدی خیرٌ مِن أن تَراه. (آواز دهل شنیدن از دور خوش است)
16.
لکلّ فرعون موسی . (دست بالای دست بسیار است)
17.
ماحَکّ ظَهری مثلُ ظُفری . (کسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
18. کلم اللسان أنکی مِن کلم السنان (زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است)
19.
کالمُسْتَجیر من الرّمضاء بالنّار .(از چاله به چاه افتادن)
20.
لا تؤخّر عمل الیوم إلی غدٍ . (کار امروز را به فردا میفکن)
21.
لا یؤخذ المرء بذنب أخیه (کسی به خاطر
گناه برادرش مؤاخذه نمی شود.)
22.
لکلّ جدید لذّة. (نو که آمد به بازار
کهنه شود دل آزار)
23. لا یُلدَغُ العاقلُ من جُحر مرّتین (آدم خردمند دوبار از یک سوراخ نیش نمی خورد.)
24.عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و
درماندگی)
25.
غاب القطّ إلعب یا فار (گربه نیست پس ای موش بازی کن .هر کاری می خواهی بکن.)
26.
فعل المرء یدلّ علی أصله (از کوزه همان برود تراود که در اوست)
27.
فوق کلّ ذی علم علیم (دست بالای دست بسیار است)
28.
أظهرُ من الشمس . (آشکارتر از خورشید است .)
29.
قاب قوسین أو أدنی (کنایه از بسیار نزدیک بودن)
30.
الصبر مفتاح الفرج (گر صبر کنی زغوره حلوا سازی)
31.
الطیور علی أشکالها تقع (کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز)
32.
عاد بخُفَّی حنین ـ عاد صفر الیدین (دست خالی بازگشت ـ دست از پا درازتر برگشت)
33. أین الثَـری و أین الثریّا ؟ (دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه هر دو
جانسوزند ولی این کجا و آن کجا)
34.
زاد الطّین بلّه (قوز بالا قوز شد.)
35.
خیر الناس من ینفع الناس (بهترین مردم کسی است که به مردم نفعی برساند)
36. بیضة الیوم خیر من دجاجة الغَد. (سیلی نقد به ازحلوای نسیه)
37.
بلغ السّکین العظم (کارد به استخوان رسید)
38.
عصفور فی الید خیر من عشرة علی الشجرة. (سرکه نقد به زحلوای نسیه)
39.
ربّ سکوت أبلغ من الکلام (چه بسا سکوتی که از سخن گفتن شیواتر است)
40.
السکوت أخو الرّضا. (سکوت علامت رضاست)
41.
رحم الله إمرئ عمل عملاً صالحاً فأتقنه (کار نیکو کردن از پر کردن است)
42.
حبه حبه تصبح قبه (قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود)
43.
الحسود لا یسود (حسود هرگز نیاسود)
44.
الحقّ مرّ .(راستی تلخ است)
45.
خیر الأمور أوسطها (اندازه نگهدار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست.)
46.
خیر البرّ عاجله (در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
47.
خیر الکلام ما قلّ و دلّ (کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ تا ز اندک تو جهان شود پر)
48.
خالِفْ تُـعْرَف (مخالفت کن تا مشهور شوی .)
.............................................................................................
ليد الواحده لا تصفّق (يك دست صدا ندارد)
وهب الأمير ما لا يملك (از كيسة خليفه ميبخشد)
و للناس فيما يعشقون مذاهب (سليقهها يكنواخت نيست)
هل يصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوي باز نيايد)
من يمدح العروس إلّا أهلها (هيچ كس نميگويد ماست من ترش است)
من كثر كلامه كثر ملامه (پرگو خطاگوست)
من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوينده يابنده است)
من طلب العلي سهر الليالي (گنج خواهي در طلب رنجي ببر)
من طلب شيئاً وجدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
من طلب أخاً بلا عيب بقي بلا أخ. (گل بيخار خداست يا كجاست)
من حفر بئراً لأخيه وقع فيها (چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي)
من جدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
من صارع الحقّ صرعه (با آل علي هر كه در افتاد بر افتاد)
بالمعيدي تسمع به خير من أن تراه (آواز دهل شنيدن از دور خوش است)
المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
لكلّ فرعون موسي (دست بالاي دست بسيار است)
لكلّ مقام مقال (هر سخني جايي و هر نكته مكاني دارد)
ماحكّ جلدك مثل ظفرك (كسي نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
ماهكذا تورد يا سعد الإبل (راهش اين نيست) (اين ره كه تو ميروي به تركستان است)
كلم اللسان أنكي من كلم السنان (زخم زبان از زخم شمشير بدتر است)
كالمستجير من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بيم مار در دهان اژدها رفتن)
كلّ رأس به صداع (هر سري دردي دارد)
كلّ شاه تناط برجليها (هر كس را در قبر خود ميگذارند)
لا تؤخر عمل اليوم إلي غدٍ (كار امروز را به فردا ميفكن)
لا يؤخذ المرء بذنب أخيه (گناه ديگري را بر تو نخواهند نوشت)
لكلّ جديد لذّه (نو كه آمد به بازار كهنه شود دل آزار)