نقد فرماليستي يكي از مهمترين نقدهاي قرن بيستم محسوب ميشود. فرماليسم (نامي كه مخالفان بر آن نهادند) در روسيه تكوين يافت و بنيانهاي نظريه خود را مستحكم كرد.
سپس حلقه پراگ به گسترش اين نظريه و نقد پرداخت. با جنگ جهاني دوم و مهاجرت متفكران اين حلقههاي شرقي به آمريكا و اروپاي غربي، فرماليسم و دستاوردهاي آن بر محققان زيادي در اين كشورها تاثير گذاشت. ساختارگرايي فرانسوي نيز در پي تلاقي ياكبسون روسي و لوي استروس فرانسوي پديدار گشت. فرماليسم پس از خاموشي چند دهه در اواخر قرن بيستم دوباره به شكلي نوين با عنوان نوفرماليسم ظاهر شد.
***
فرماليسم: حلقههاي مسكو و پترزبورگ(روس)
در روسيه با راهافتادن انجمنهاي نقد و نظريه در سالهاي نخست قرن بيستم زمينههاي شكلگيري فرماليسم فراهم شد. دو انجمن يكي در مسكو با نام «انجمن زبانشناسي مسكو» و ديگري در سن پترزبورگ با عنوان «انجمن پژوهش زبان شعري» در اين رابطه نقش اساسي داشتند. اين دو حلقه با يكديگر همكاري و تعامل خوبي داشتند. اين عده در جستوجوي نقدي علمي بر ادبيات و هنر از آراي سبوليستها روي گرداندند و كوشيدند تا به شناخت آنچه موجب تمايز ادبيات ميشود، دست يابند. به بيان دقيقتر، فرماليستها موضوع خود را متوجه ادبيت كردند. آنها ميخواستند به شناخت و درك آن چيزي نايل آيند كه يك اثر را از ديگر آثار جدا ميسازد و به آن جنبه ادبي و هنري ميدهد. به همين دليل خود اثر بدون ارتباطي كه ميتوانست با تاريخ و اجتماع داشته باشد، مورد توجه اين دسته قرار گرفت. فرم يا شكل در نظر فرماليستها تمام آن چيزي بود كه ادبيت را ميساخت. به همين دليل، دستور زبان، آواشناسي، قواعد شعري، صناعات ادبي و نمادپردازي همگي بخشي از شكل محسوب ميشدند.
در جستوجوي ادبيت، فرماليستها تاكيد زيادي بر تمايزات زبان روزمره و ادبيات به ويژه شعر داشتند. يكي از نظريات بسيار معروف آنها در اين خصوص كاركرد آشناييزدايي ادبيات است. براساس اين نظريه، ادبيات با آشناييزدايي از زبان معمول و روزمره است كه به ادبيت ميرسد و اين آشناييزدايي در نوع نگرش آدمي به ادبيات، هستي و انسان تاثيرگذار است. با آشناييزدايي است كه ميتوان ميان يك مقاله روزنامهاي و يك شعر ادبي تفاوت قائل شد. چنانكه گفته شد، فرماليستها توجهي به فرااثر و پيرااثر نداشتند و يك اثر ادبي را همانند يك موضوع آزمايشگاهي مورد مطالعه قرار ميدادند. بنابر اين طبيعي بود كه به شعر بيش از رمان به ويژه رمانهاي اجتماعي آن هم در دوره نخستين توجه ميكردند. افرادي همچون آيخنباوم، توماشفسكي، اشكلوفسكي، تينتانوف به گسترش نظريه فرماليستي پرداختند. در مقابل برخي از چهرههاي حزبي در شوروي سابق به مقابله با اينگونه از نقد و مطالعه پرداختند. در اين ميان لئون تروتسكي آنها را متهم به بيتوجهي به مسائل اجتماعي، تاريخي و اقتصادي كرد. اما سرانجام با صدور حكمي از سوي حكومت استالين در سال 1930 تمام فعاليتهاي ادبي تعطيل شد و عمر حلقه فرماليسم در سرزمين خود به پايان رسيد.
حلقه پراگ و پسافرماليسم
حلقه زبانشناسي پراگ در سال 1926 به همت ويلم ماتسيوس و با حضور جمعي از چكها و روسها تشكيل شد. از بنيانگذاران اين حلقه ميتوان به ويلم ماتسيوس تروكا و موكاروفسكي و همچنين روسهايي همچون رومن ياكبسون و تروبتسكوي اشاره كرد. حلقه پراگ تاثير زيادي بر زبانشناسي، نشانهشناسي و به طور كلي درك هنري گذاشت. اين حلقه به گسترش مباحث فرماليسم روسي پرداخت و عناصري را بر آن افزود. يكي از مهمترين عناصر فرماليسم توجه خاص و تا حدودي انحصاري به آشناييزدايي بود و به همين دليل به عناصري محدود بود كه به طور مستقيم به آشناييزدايي مربوط ميشد. با اين همه حلقه پراگ به عناصر فراشكلي هم توجه نمود. آنها همچنين به روابط درونمتني نيز توجه بسياري كردند. از نظر آنها هر عنصري از متن و اثر در يك روابط نظاممند و ساختاري با ديگر عناصر قابل درك و مطالعه است. اين عناصر بدون ارتباط با هم نبايد مورد بررسي قرار گيرند. اين توجه نوين در حلقه پراگ موجب ميشود تا آن را جرياني پسافرماليستي يا پيشاساختاري قلمداد كنيم.
ياكبسون از اعضاي روسي و بنيانگذاران اين حلقه محسوب ميشود كه نقش خاصي در توسعه انديشههاي فرماليستي چه در روسيه و چك و چه در آمريكا و اروپاي غربي ايفا نمود. او با مميزات عقلي يا عاطفي زبان ادبيات و هنر را از بيان روزمره متمايز ميكند، زيرا زبان هنري بر عاطفي بودن استوار شده است. ياكبسون با توسعه برخي زبانها به الگوي معروف خود در زمينه ارتباط نائل ميآيد. همچنين نظريات ياكبسون درباره استعاره و مجاز از اصالت خاصي برخوردار است و همواره به عنوان يك مرجع مورد استفاده قرار ميگيرد.
نوفرماليسم
فرماليسم روسي و پسافرماليسم چكي تاثير زيادي بر نقد پس از خود به ويژه نيمه دوم قرن بيستم داشتهاند. اين اشتقاق در دهههاي پاياني قرن بيستم به افول گراييد و جاي خود را پس از ساختارگرايي به پساساختارگرايي داد. اما با وجود رواج پساساختارگرايي، توجه دوبارهاي به سوي فرماليسم ايجاد شد. فرماليسم به جهاتي ميتواند نقد مناسبي براي پساساختارگرايي باشد، زيرا بيش از اينكه در جستوجوي ساختارهاي كلان و فراگير باشد، ميتواند ساختارهاي موردي هر اثر هنري را در اختيار منتقد قرار دهد. به همين دليل، در حال حاضر شاهد بازگشت آرام جرياني هستيم كه ميتوان آن را نوفرماليسم ناميد. نوفرماليسم در عين پايبندي به برخي از اصول اساسي فرماليسم، تجربياتي دارد كه ميتواند آن را از برخي محدوديتهاي فرماليسم رهايي بخشيد.