ابزار وبمستر

نقد پسا استعماری

نقد پسا استعماری

استعمار و استعمارگري همراه با خود فرهنگ خاصي را براي مستعمران و همچنين استعمارگران به ارمغان آورده است. بيشترين تاثيرگذاري استعمار در عرصة فرهنگي بوده است. استعمارگري چگونگي نگرش استعمارگران و مستعمران را نسبت به جهان، خود و ديگري دگرگون كرد. موضوع استعمار و تاريخ و نتايج آنكه تا امروز نيز استمرار يافته، كمتر از آنچه بايد مورد توجه قرار گرفته است. هشتاد درصد مردم كشورهاي پيشرفته و نيمي از كشورهاي جهان سوم خواه به شكل استعمارگر و خواه به صورت مستعمره داراي سابقه استعماري هستند.

استعمار نزديك به هفتاد درصد سطح كره زمين را فرا گرفته بود. اين حادثة بزرگ تاثيرات فرهنگي بي‌سابقه‌اي بر جهان بشريت به جای گذارده که هیچ‌گاه فراموش نخواهدشد.

استعماروامپراتوري بر تخيل شرقيان بزرگ‌ترين و عميق‌ترين تاثير استعمار، تاثيرگذاري آن بر تخيل شرقي است.

استعمار تخيلي شرق بيش از هر گونه استعمار ديگري همچون اقتصادي، نظامي و حتي فكري – اگر بتوان آن را از تخيل جدا فرض كرد- موجب دگرگوني و از خود بيگانگي شرقيان شد. اروپاييان پس از برخورد با ادبيات و هنر شرقي، به شدت از آن متاثر شدند تا آنجا كه ادبيات شرق به ويژه هند و ايراني با داستان‌هاي تخيلي و تودرتوي آن موجب ظهور مكاتب و جريانات نويني همچون رمانتيسم در آلمان، فرانسه و سپس مناطق ديگر گرديد. استقبال غربيان از تاريخ و ميراث ادبي و فرهنگي شرق موجب شد تا همزمان با غارت منابع اقتصادي اين كشورها، تاراج ميراث فرهنگي آنان نيز آغاز شود و روي كشتي‌هاي اروپاييان همراه با طلا و مواد اوليه صنعتي، عناصر و ميراث فرهنگي، كتاب‌ها و نسخ خطي و باقيماندة بناهاي باستاني نيز به سوي موزه‌هاي دولتي و شخصي اروپائيان و آمريكائيان روانه گردد.

دولت‌هاي استعماري در راه‌اندازي مراكز شرق‌شناسي و تربيت شرق‌شناسان به رقابتي جدي با يكديگر پرداختند و اهتمام ويژه‌اي به شرق شناسي نمودند. الحق و الانصاف برخي از تحقيقات اين مستشرقين، شرقيان را در شناخت هويت تاريخي‌شان كمك بسيار نمود. روش‌هاي علمي به كار رفته براي خوانش الواح تاريخي و نسخه‌هاي قديم به شرقيان كمك كرد تا نسبت به برخي از مقاطع تاريخي خود آگاهي يابند، اما حادثة ناخوشايندي كه رخ داد، دقيقاً همين بود كه شرق فرآيند و انسجام تاريخي خود را از دست داد؛ آن گونه كه ارتباط خود تاريخ و هويتش را بر اساس سليقه‌هاي غرب تبيين و برقرار كرد و رفته رفته هويت خود را به واسطة غرب تعريف كرد و علاقه‌ها، آرزوها و اميدهاي خود را با معيارهاي ديگري منطبق كرد. متعاقب آن، دريافت و احساسات زيبايي‌شناسي شرقيان كه مهم‌ترين ويژگي‌ فرهنگي آنان بود دگرگون گردد. بدين ترتيب، غرب امپراتوري خود را در قلمرو تخيل شرقيان گسترش داد. اين امپراتوري از لاية خودآگاه ما شرقيان به لايه‌هاي ناخودآگاه يعني ژرفناترين لايه‌هاي وجودي ما گسترش يافت و اين فاجعه بزرگي بود كه در شرق رخ داد.

ادبيات ونقد استعماربا استعمار، ادبيات استعماري خود را نيز به همراه آورد. سفرنامهنويسي يكي از گونه‌هاي رايج در دوره استعماري به ويژه دوره نخست آن بود. همراه با سفرنامه‌ها، نسخ خطي‌اي كه به سوي غرب ارسال شده بود، رفته رفته تصاوير خاصي را در ذهن و خيال غربيان نسبت به شرق ايجاد مي‌كرد. نويسندگان زيادي به كشور خودمان، ايران آمدند و سفرنامه‌هاي بسياري همچون «به سوي اصفهان» توسط پير لوتي نوشته شد. هنرمندان و نويسندگان زيادي به سوي شرق در گستره وسيع آن از شمال غربي آفريقا تا انتهاي شرقي آسيا رهسپار شدند. حتي بسياري از غربيان همچون نظاميان، مسيونرها، تجار و سياستمداران به واسطة همين سفرها و نوشته‌هايشان نويسنده و حتي نويسندگاني بزرگ محسوب و معرفي شدند. خيل هنرمندان غربي به طرف شرق بزرگ و خلق آثاربرجسته ،شكلگيری مكاتبي همچون شرق‌ راييرا موجب شد.

بيشتر اين افراد به آفرينش و شكل‌گيري ادبياتي اهتمام نمودند كه مي‌توان آن را ادبيات استعماري ناميد. از ويژگي‌هاي اين ادبيات انبوه كليشه‌ها و عناصر اگزتيگي بود كه نسبت به انسان، تاريخ و جغرافياي شرقي روا مي‌داشتند. انسان شرقي به صورت كليشه‌ها و استروتيپ‌اي درآمد كه ديگر تصوري خارج از اين چارچوب ممكن و ميسر نبود. «نامه‌هاي ايراني» مونتسكيو در اين زمينه يك اثر تاريخي به حساب مي‌آيد. همچنين بايد از كتاب «تفكرات» پاسكال سخن گفت كه اسلام را نيز مورد هدف قرار داده بود. البته در مورد شرق ستايش‌هاي بسياري نيز از طرف شخصيت‌هاي بزرگي همچون ويكتور هوگو و كنت گوبينو شده است. شرقيان نيز اين ستايش‌ها و گفته‌ها را بسيار تكرار كرده‌اند و با آن براي خود و تاريخ خود اعتباري فرض كرده‌اند كه در جاي خود قابل تامل است.

در بيشتر اين هنرها و نوشتارها، شرق داراي نواقصي در فرآيند تاريخي معرفي شده است. به عبارت دقيق‌تر، شرق احتمالاً با يك تاريخ جذاب و گيرا نتوانسته است تمامي فرآيند رشد انساني را بپيمايد و به همين دليل در مراحل بدوي و ابتدايي باقي مانده است. مهم‌ترين عنصر براي چنين نتيجه‌گيري تفاوتي بود كه غربيان ميان خود و ديگري (شرق) قائل بودند. براي اروپائيان و سپس آمريكائيان تفاوت موجود دليلي بر نقص شرقيان تلقي مي‌شد. به همين دليل، نگرش آنها به شرقيان نگرش پيشرفته‌ها به عقب‌ماندگان بود. بنابر اين انسان و تفكر غربي ملاكي براي ارزيابي و قضاوت شد. اين تفكر تا عمق انديشه انسان غربي پيش رفته بود تا آنجا كه بزرگ‌ترين فيلسوفان غربي همچون هگل و هوسرل بر اين تفوق تأكيد فلسفي داشتند.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در سه شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰و ساعت 0:28|