ابزار وبمستر

نقد و تحليل اسطوره‌ای

از اسطوره‌شناسی تا نقد و تحليل اسطوره‌ای

اسطوره (ميت) و نقد اسطوره‌اي از پيچيده‌ترين روشهاي نقد محسوب مي‌شود. همچنين با توجه به واژه‌شناسي و ريشه‌شناسي كلمة «اسطوره» در ايران و به طور كلي تمام كشورهاي اسلامي، بر پيچيدگي آن دو چندان شده است، زيرا برابرنهادن واژه اسطوره كه داراي يك معناي خاصي در ادبيات اسلامي و قرآني است، با واژه لاتين ميت يكي از اشتباهات بزرگ تاريخ ترجمه بود كه سوء تفاهمات بسياري را موجب شده است. با اين حال اكنون گريزي از استفاده از اين واژه نيست، اما حداقل مي‌توان اظهار كرد كه «ميت» داراي معناي گسترده‌تري نسبت به «اسطوره» در معناي ريشه‌شناسانة آن است.

اسطوره و اسطوره‌شناسي از ديدگاه‌هاي گوناگون و حتي متضادي مورد بحث قرار گرفته است. اين نگرشهاي متفاوت موجب شده است هم در معنا و هم در گسترة زماني و موضوعي اختلافاتي ميان نظريه‌پردازان به وجود بيايد كه بدون شناخت و تمايز آنها پژوهشها و نظريات دچار تناقض خواهد شد. به همين دليل لازم است هر محققي كه مي‌خواهد در مورد اسطوره مطلبي بنگارد يا سخني به ميان آورد، در آغاز به تعريف اسطوره و گستره آن از نظر خود يا قبول يكي از نظرات رايج بپردازد؛ اين امر به ويژه در ايران و برخي كشورهايي كه داراي تاريخ جامع مطالعات اسطوره‌اي نيستند و اغلب مفاهيم و تعريفها با هم خلط مي‌شود لزوم بيشتري دارد.

اسطوره‌شناسي (mythologie)

نخستين و طولاني‌ترين توجه به اسطوره توجه به آن به عنوان موضوع تحقيق است.

به عبارت روشن تر، قرنها مطالعات اسطوره‌اي فقط به شناسايي اسطوره‌ها و مطالعة آنها به عنوان پيكرة مطالعاتي مي‌پرداختند. اين قبيل مطالعات به ويژه پس از رنسانس و به خصوص در قرن نوزدهم شدت گرفت. هلنيسم و شرقشناسي بر اين مطالعات بسيار دامن زدند. هلنيسم موجب ظهور پژوهشهاي بسيار گسترده‌اي در مورد اسطوره‌هاي يوناني شد كه در لابه لاي ادبيات و هنرهاي يوناني خودنمايي مي‌كردند. شرقشناسي علاوه بر گسترش دامنه اين مطالعات، امكان اسطوره‌شناسي تطبيقي را نيز فراهم آورد. اسطوره‌شناسي تطبيقي دستاوردهاي شگفت‌انگيزي را به همراه آورد كه از ارتباطات عميق شناخت و احساس انسانها در فرهنگهاي گوناگون حكايت مي‌كرد. با شناخت اسطوره‌هاي فرهنگهاي گوناگون اختلاف نظر در مورد تعريف اسطوره و گسترة زماني آن بالا گرفت. با اين حال باور غالب تا اوائل قرن بيستم و حتي اواسط آن بر اين بود كه اسطوره‌ها روايتهاي نخستين انسانها در خصوص آفرينش است و تاريخ مقدس را روايت مي‌كند. حتي برخي آن را نتايج تأملات پيشافلسفي و پيشامنطقي انسانهاي باستاني در پاسخ به پرسشهاي گوناگون به ويژه هستي‌شناختي و دگرگونيها و گوناگوني‌ها ‌مي‌پنداشتند. بنا بر اين تفكر تاريخي‌گري عصر اسطوره‌ها به پايان رسيده است و ادبيات و هنر هر از گاهي از سر غم‌دوري به آنها رجوع مي‌كند. پژوهشگران اين عرصه از روشهاي تاريخي و باستانشناسي براي تحقيق خود بيش از ساير روشها بهره مي‌برند.

در مقابل عدة ديگري بر خلاف اين نظريه تاريخي‌گري و فرايند خطي تاريخ براي اسطوره حياتي فراتاريخي قائل بودند. نخستين پژوهشهاي نظام‌مند در اين خصوص توسط روانشناساني همچون فرويد و سپس يونگ البته با دو رويكرد كاملاً متفاوت نسبت به اسطوره آغاز شد. پژوهشهاي ديگري نيز توسط چپهاي اروپايي از فرانكفورت تا پاريس آغاز شد كه بر نقش اسطوره‌هاي نوين در زندگي مصرفي غرب تأكيد ورزيدند. رولان بارت در اين خصوص نقش مهمي را ايفاء كرد. او كوشيد تا نقش اسطوره‌هاي نويني همچون هنرپيشگان و ورزشكاران و كالاهايي همچون سيتروئن را در جهت دهي و بالابردن مصرف جامعه تشريح كند. اين عده براي اسطوره و اسطوره‌سازي و نقش اسطوره در جامعه زمان مشخص را قائل نبودند. به همين دليل پژوهشها بيشتر به سوي تاثيرات فردي و يا اجتماعي اسطوره‌ها كشيده شد.

نقد اسطوره‌اي

با توجه به نظر دوم كه براي اسطوره‌ها زمان خاصي قائل نبودند، رفته رفته نقدي مرتبط با نام «نقد اسطوره‌اي» شكل گرفت. در واقع، توجه به اسطوره به عنوان يكي از نقدهاي نو با ساختارگرايي آغاز شد. اسطوره‌شناسان برجسته‌اي همچون ژرژ دوميزيل و كامپل نگرش اسطوره‌اي را گسترده‌تر كردند. همچنين پژوهشهاي جامعه‌شناسي، انسان‌شناسي و مردم‌شناسي افرادي همچون فريزر و به ويژه لوي‌-استروس بسيار مؤثر بود. اين تلاشها به طور همزمان با ارتباط مستقيم و غير مستقيم در اروپا و امريكاي شمالي انجام مي‌گرفت. نقشي كه نورتروپ فراي در كانادا به ويژه در «كالبدشناسي نقد» ايفاء مي‌كند غير قابل انكار و بسيار تعيين كننده است. سرانجام با به كارگيري واژه نقد اسطوره‌اي (mythocritique) توسط ژيلبرت دوران اين گونه از نقد نو نيز در محافل علمي رايج شد. سپس پير برونل و شاگردانش به طور گسترده به نقد اسطوره‌اي در عرصه ادبيات مي‌پردازند و مي‌كوشند تا عناصر لازم براي اين نقد همچون فرهنگنامه‌ اسطوره‌هاي ادبي را فراهم آورند. از اين پس اسطوره نه فقط به عنوان يك موضوع تحقيقاتي بلكه به عنوان يك روش تحقيقاتي نيز مطرح شد. اين روش با استفاده از مراحل و شيوه‌هاي خاص خود در جستجوي اسطوره‌ها و رمزهاي اسطوره‌اي در متنهاست؛ متنهايي كه شايد به ظاهر هيچ ارتباط اسطوره‌اي نداشته باشند.

تحليل اسطوره‌اي و پس از آن

همراه با تحولاتي كه در عرصه نقد پس از نيمه دوم قرن بيستم به ويژه پس از دهه‌هاي شصت و هفتاد روي داد و ساختارگرايي كم رنگ شد و رفته رفته عصر پساساختارگرايي آغاز گرديد، در نقد اسطوره‌اي نيز تحولاتي پديد آمد. با خروج مطالعات اسطوره‌اي از دوره ساختارگرايي محققان به جاي نقد اسطوره‌اي از تحليل اسطوره‌اي (يعني mythanalyse) استفاده كردند. تحليل اسطوره‌اي به آنها اجازه مي‌داد تا تفاوتهاي فردي و فرهنگي را نيز در نظر بگيرند و همانند گذشته در جستجوي چارچوبها و ساختارهاي كلاني كه همه پيكره مطالعاتي را در آن جاي بدهند، نگردند. همچنين اتفاق بزرگ ديگري كه با تحليل اسطوره‌اي افتاد، خروج از متنها به پيرامتنهاي جمعي و اجتماعي بود. به بيان ديگر، در تحليل اسطوره‌اي به روابط ميان اسطوره و پيرااسطوره بسيار توجه شد و مطالعات مربوط به اسطوره از محدودة متن‌ها خارج گرديد. بنابر اين، بررسي اسطوره‌هاي اجتماعي و كاركرد اجتماعي آنها از اهميت زيادي برخوردار گرديد. به همين دليل گذر از نقد اسطوره‌اي به تحليل اسطوره‌اي را مي‌توان گذر در موضوع و دامنة تحقيق نيز برشمرد.

مطالعات اسطوره‌اي به تحليل اسطوره‌اي ختم نشده، مباحث جديد بسياري در اين حوزه همچون بوطيقاي-اسطوره‌اي (Mythopoétique) و اسطوره‌روش‌شناسي (mythodologie)‌ و اسطوره‌متنها مطرح شده است كه بحث در مورد آنها نياز به مجالي مفصل دارد.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در سه شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۰و ساعت 0:29|