تعریف لغوی نقد
کلمه ی نقد خود در لغت به معنی «بهین چیزی برگزیدن» و نظر کردن است در دراهم تا در آن به قول اهل لغت سره را از ناسره باز شناسند. معنی عیبجوئی نیز، که از لوازم «به گزینی» است ظاهرا هم از قدیم در اصل کلمه بوده است و به هر حال از دیرباز، این کلمه در فارسی و تازی، بر وجه مجاز در مورد شناخت محاسن و معایب کلام به کار رفته است چنانکه آن لفظی هم که امروز در ادب اروپایی جهت همین معنی به کار می رود در اصل به معنی رأی زدن و داوری کردن است و شک نیست که رأی زدن و داوری کردن درباره ی امور و شناخت نیک و بد و سره و ناسره ی آنها مستلزم شناخت درست و دقیق آن امور است و از اینجاست که برای نقد ادبی مفهومی وسیع تر و تعریفی جامع تر قائل شده اند و آن را شناخت آثار ادبی از روی خبرت و بصیرت گفته اند.
دیدگاهها (مبادی و اصول نقد)
اما در این باب که آیا نقد ادبی را با مبادی و اصولی که دارد می تواند از مقوله ی علوم خواند یا نه، جای گفتگو است. کسانی که آن را علم مستقلی دانسته اند معتقدند که نقد، معرفت یک سلسله از آثار و مخلوقات ذهن انسان است که ادب نام دارد و هدف آن مثل همه ی علوم راجع به انسان، طبقه بندی و شناسایی صفات و احوال موضوع می باشد. (( تن)) و ((سنت بوو))، به پیروی از این اندیشه سعی داشته اند نقد ادبی و تاریخ ادب را به صورت «تاریخ طبیعی افکار و اذهان بشری» در آوردند و شیوه و طریقه یی را نیز که دانشمندان علم الحیاة در پیش داشته اند در مباحث انتقاد ادبی پیش بگیرند، اما شک نیست که این اندیشه از افراط و اغراق خالی نیست. بر فرض که مبادی این فکر درست باشد قطعا نباید و نمی توان توقع داشت که همان نتایج قطعی و همان احکام جزمی که از روش تجربی در علوم طبیعی و حیاتی حاصل شده است در نقد آثار ادبی نیز از به کار بستن آن روشها حاصل آید.
زیرا اعیان و افرادی که موضوع علوم طبیعی هستند در زمان و مکان مجتمع و مشترکند و همه کس می تواند صفات و احوال آنها را تحقیق و تجربه نماید؛ اما آثار ادبی در حکم اعیان و افراد ذهنی هستند که فقط در ذهن و وجدان ما وجود دارند. از این رو هر قدر تجربه و ملاحظه ی ما دقیق باشد باز نمی تواند آن مایه ارزش علمی را که تجربه در قلمرو علوم طبیعی دارد به دست بیاورد. مشاجرات و اختلافاتی که در نقد آثار ادبی، از قدیم بین صاحب نظران وجود داشته است دلیل روشنی بر صحت این دعوی است.
بنابراین باید عقیده ی «کانت» را قبول کرد که می گوید «نقد ادبی و علم ادبیات یک معرفت ذهنی است و نمی توان آن را در ردیف علوم تحقیقی به شما آورد.» در همین مورد «دراگو میرسکو» محقق و منقد معاصر از دانشمندان رومانی، معتقد است که با رعایت اصول و موازین منطق و زیباشناسی در نقد ادبی نیز می توان مثل علوم طبیعی به نتایج و فواید قطعی رسید.
نقد وارتباط آن باعلوم دیگر
نقد ادبی از این حیث که متضمن معرفت است، امریست که از جهت اجتماعی و نفسانی و زیبایی درخور ملاحظه است، ناچار با بسیاری از مباحث جامعه شناسی و روانشناسی و زیباشناسی ارتباط دارد و از این حیث تابع اصول و موازین بعضی از علوم می باشد. حتی از این جهت که فایده و نتیجه ی نقد، به دست آوردن موازین و قواعد کلی برای آثار ادبی است آن را می توان مثل علم منطق و علم اخلاق به قول «ووندت» یک نوع علم دستوری SCIENCE NORMATIVE خواند. بنابراین نقد نه علم مستقلی است و نه منحصرا جنبه ی علمی دارد بلکه آن را می توان فنی یا به عبارت بهتر صناعتی دانست که بر روشها و طریقه های علمی متکی می باشد.
در حقیقت، بعضی نقد ادبی را صناعت دانسته اند. صناعت چنانکه حکماء گفته اند، عبارتست از اینکه درباره ی بعضی امور از طریق حس و تجربه، نظر کلی و واحدی که بر تمام موارد مشابه قابل تطبیق باشد استنباط و استنتاج نمایند. پس صناعت معرفتی است که می تواند تجارب مکتسب را در موارد لازم و مشابه به کار بندد و از آن استفاده کند.
فی المثل طب چنانکه ارسطو می گوید، آنجا که از امراض و علل آنها گفتگو می کند علم است و آنجا که برای دفع امراض به وسیله ی طبیب به کار می رود صناعت محسوب است. نقد ادبی نیز همین حال را دارد زیرا آنجا که مقصود از آن تحلیل عناصر و اجزاء نفسانی و علل و محرکات داخلی و خارجی نویسنده و شاعر است، علم است. و البته جزئی از علوم روانشناسی و جامعه شناسی است. اما آنجا که منتقد می خواهد معرفت عناصر و اجزاء و احوال و اوصاف آثار ادبی را بر موارد مشابه تطبیق نماید و نتیجه ی کلی و عمومی به دست آورد، نقد ادبی مثل طب، صناعتی بیش نیست. آنچه ادبا و راویان گذشته در باب علم شعر و علم ادب گفته اند، در واقع مراد آنها همین جنبه ی صناعی شعر و ادب بوده است نه آنکه شعر و ادب را مثل هندسه و نجوم و هیئت در ردیف علوم شمرده باشند. «»
از«جاحظ» نقل کرده اند که گفت: علم شعر را نزد «اصمعی» طلب کردم او را چنان یافتم که از شعر جز غریب آن را نیک نداند. به«اخفش»روی آوردم دیدم که او جز در اعراب شعر دست ندارد. روی به. «ابی عبیده» آوردم او نیز از شعر جز آنچه مربوط به اخبار و یا متعلق به ایام و انساب بود چیزی نمی دانست و آنچه را از علم شعر می خواستم جز نزد ادبای کاتب همچون. «حسن بن وهب» و «محمد بن عبدالملک الزیات»نیافتم.
و از سیاق کلام پیداست که مطلوب «جا حظ» همان معرف مخصوصی است که بدان، قواعد و اصول کلی را بتوان بر اشعار تطبیق نمود و به زشتی و زیبایی آنها حکم کرد و این معرفت از طریق تمرین و ممارست بدست می آید و همان است که به قول ارسطو آن را باید صناعت نام نهاد.
نقد فنی
آیا نقد را می توان در شمار فنون ادبی درآورد؟ کسانی که برای نقد، حدود و ثغور مشخص قائل نیستند به این سؤال نیز جواب منفی می دهند. برون تیر منتقد معروف می گوید که نقد را نمی توان مثل غزل و حماسه ومدح و رثاء از فنون ادبی دانست. زیرا نقد برخلاف فنون ادبی حدود و اوصاف مشخص و معینی ندارد. در نظر وی، انواع ادبی، هر چند در طی قرون و احوال، عرضه ی تحول و تطور گشته اند لیکن تطور و تبدلی که در آنها رخ نموده است آن مایه نیست که اوصاف بارز آنها را دگرگون کرده باشد؛ هر قدر در طول زمان بین درام های. «اشیل» یونانی و «شکسپیر» تفاوت رخ داده باشد باز به آسانی می توان آن هر دو را در یک ردیف آورد. هر چند در عرض مکان میان غزلهای «حافظ»و نغمه های. «هاینه و» اختلاف پدید آمده باشد هنوز می توان آنها را در یک ردیف جمع کرد. اما تفاوت و اختلافی که فی المثل بین رساله ی «تألیف کلام» تألیف «دنیس» از اهل هالیکارناس نقاد یونانی با مجموعه ی «مفاوضات دوشنبه» اثر «سنت بوو» منتقد فرانسوی هست چندان است که شاید نتوان به جز نام هیچ جهت وجه اشتراک و شباهتی در میان آنها یافت. نقد «آریستوفان» نه تنها از لحاظ موضوع بلکه حتی از جهت غایت و نتیجه نیز با نقد. «بلینسکی» تفاوت دارد و شاید اصل قضاوت و حکومت، که منبع هر دو است تنها قدر مشترکی باشد که میان آن دو نوع نقادی وجود دارد.
وظیفه نقد
ظاهر آن است که نقد ادبی هر چند، در طی تاریخ هرگز به حدودی مقید و محدود نمانده است لیکن در عالم ذوق و ادب همواره وظیفه و عمل خاصی داشته است. این وظیفه، وضع و کشف اصول و قواعد کلی ادب و نظر در نحوه ی اجراء آن اصول و قواعد است. این قواعد و اصول در طی تحولات قرون و اعصار برحسب حوائج و مقتضیات، متعددتر و گوناگون تر شده است. از این رو ناچار دقت و نظر در نحوه ی اجراء آنها نیز اسالیب و انحاء مختلف یافته است. بنابراین تحول و تطوری که در نقد ادبی رخ داده است برخلاف رأی «برون تیر» تبدل و استحاله نیست، بلکه توسعه و تکامل است. اسالیب و انحاء قدیم نقادی، بی آنکه به کلی منسوخ و مهجور شده باشد با انحاء و اسالیب تازه مقرون شده است.
رواج نقد معنایی
تعمق در تارخ ادب و هنر، به خوبی این نکته را تأیید می کند. در قدیم بسا که چون معنی و مضمون شعر نیز در نزد بعضی از ملل امری الهامی و قدسی به نظر می رسید هرگز هدف نقد و مورد بحث و نظر نقاد قرار نمی گرفت اما جنبه ی فنی و لغوی آن مورد نظر بود و از این رو، در اعصار کهن نقد غالبا فقط جنبه ی لغوی و نحوی داشت. از وقتی که معنی و مضمون شعر جنبه ی قدسی و الهامی خود را از دست داد «نقد مضمون و معنی» نیز رواج یافت و در کنار نقد لغوی قرار گرفت. اکنون نیز در طی قرون و اعصار بعد، بر آن دو گونه نقد، انواع نقد روانشناسی، جامعه شناسی و زیباشناسی افزوده شده است. بنابر این درست است که نقد امروز، در چنین عرصه ی وسیعی که دارد، با نقد قدیم تفاوت بسیار یافته است لیکن قول کسانی که می گویند نقد لغوی و نقد معنی جز در نام اشتراکی ندارند در خور تأمل بلکه انکار است.
غور و تحقیق در تاریخ نقد، این نکته را ثابت می کند که آنچه امروز نقد ادبی می گویند با آنچه در قدیم از نقد ادبی اراده می کرده اند تفاوت چندانی ندارد بلکه فقط صورت توسعه یافته و تکامل پذیرفته ی آن می باشد. این مطلبی است که مطالعه در تاریخ نقد آن را روشن می کند و در واقع بدون مطالعه ی تاریخ نه فقط مفهوم درستی از نقد نمی توان یافت بلکه باید گفت که فن نقد بتمامه در تاریخ ادب و هنر مندرج است و همین امر است که نقد را با تاریخ ادبیات مرتبط می کند.
فایده نقد و کار منتقد :
چنانچه نقد به معنی عام و نقد به معنی خاص وجود نداشته باشد، ارزش آثار هنری بر بسیاری از مردم پوشیده میماند. هدف نقد ادبی، شرح و تفسیر آثار ادبی، شناخت و ارزیابی این آثار و روشن ساختن اصیل یا غیر اصیل بودن آنها، مقایسه این آثار با سایر تولیدات ادبی بخصوص آثار بزرگان ادب، هدایت خواننده به سوی آثار برتر و نیز هدایت نویسنده به پدید آوردن آثار بهتر و بهبود بخشیدن به کار خود، به ویژه آگاهی یافتن از نقاط ضعف یا قوت آثار خود است. « نیت اصلی شاعر این است که به خواننده معنایی را القا کند و نخستین وظیفه منتقد است که آن نیت را باز آفرینی کند.» [2] بنابرین تنها شناخت نیک و بد در نقد ادبی امروز مطرح نیست، بلکه منتقدان توجه دارند که دلایل رد یا قبول یک اثر را بدانند و آن را بر اساس موازین و قواعد اصول نقد ادبی بسنجند.
معیار های نقد ادبی
برای سنجس یک اثر ادبی ـ در دوران گذشته ـ ملاک و معیار مشخصی وجود نداشت، برداشت خواننده از اثر ادبی، بسته به ذوق، عقل، آگاهی و حالت روانی او بود.
بنابرین هر خواننده برای خود ملاک و معیاری داشت که با دیگری متفاوت بود. میتوان گفت به تعداد خوانندگان ملاک سنجش وجود داشت.
تأثیر یک اثر ادبی روی خواننده، در زمان های مختلف، متفاوت است. تاثیری که یک اثر بر روی خواننده ای در سن بیست سالگی میگذارد، با تاثیری که یک اثر بر روی همان خواننده در سن شصت سالگی میگذارد، متفاوت است. بنابرین به دست دادن معیاری مشخص از اثری برای سنجش نیک و بد آن اثر یا تحت عنوان نقد آن اثر، امکان پذیر نیست.
ذوق یکی از معیار ها برای سنجش اثر ادبی بود، بخصوص که عقیده داشتند ذوق میتواند ارزش گذاری کند و خوب و بد را تمیز دهد. میگفتند :« وقتی از خوب و بد شعری یا نثری سخن به میان می آید، مراد این نیست که آن شعر یا نثر از نگاه اخلاق و دین و اجتماع خوب است یا بد، بلکه مقصود این است که آن اثر تا چه اندازه شور و هیجان هنری نویسنده یا شاعر را القا میکند.. ملاک حکم و قضاوت منتقد، زشتی و زیبایی آثار است و آنچه میتواند این معیار و ملاک را بدست دهد قوه ذوق است.» در نقد نو بیشتر تحلیل اثر مطرح است تا قضاوت و داوری بر نیک و بد اثر برای ارزش گذاری. منتقدان اروپایی، قرن ها زیر نفوذ تعالیم ارسطو، عقیده داشتند که در نمایشنامه باید وحدت زمان و مکان و موضوع حفظ شود. بدین معنی که آنچه در محدوده دو ساعت، نمایش داده میشود، باید در عالم خارج هم در همین مدت اتفاق افتاده باشد. از نظر مکان هم بتوان در محدوده صحنه آنرا نشان داد. « درام نویسان نامدار مانند شکسپیر از قرن شانزدهم به قوانین ارسطو پشت پا زدند و منظره های گوناگون در هنر نمایش پدید آوردند.»[3]
بدین ترتیب دیده میشود که ملاک هایی هم که بطور سنتی شکل قانون و قاعده پیدا میکند، پس از چندی کنار گذاشته میشود. مثلا ملاک و معیاری که نظامی عروضی برای شعر و شاعری بدست میدهد، شاید روزگاری مورد توجه بود، ولی امروز اعتباری نداردکه شاعر سلیم الفطره و.... باشد و بیست هزار بیت هم از حفظ بخواند. معیار های سنجش اثر و بطور کلی نقد ادبی در این روزگار بر مبنای باورهایی است که تحت تاثیر علوم نیز قرار دارد. از قرن نوزدهم ببعد معیار های سنجش به عنوان شیوه های نقد ادبی مورد توجه نقد ادبی است که بدان اشاره خواهد شد.