تعریف نقد ادبی
هنگامی که سخن از نقد ادبی در میان است، باید بدرستی تعاریف روشن و مشخص و یا لااقل قابل قبول از هر کدام بدست دهیم تا در درک مطلب دچار سوء تفاهم نشویم. بدیهی است که تعریف ها در علوم انسانی جامع و مانع نیست و هر تعریف میتواند متفاوت با تعریف دیگر باشد، اما متناقض با آن هم نیست.
فرهنگ ها نقد را بدینسان معنی کرده اند: آنچه در حال داده شود، خلاف نسیه و پیشدست. ( فرهنگ ناظم الاطبا) جداکردن دینار و درهم سره از ناسره، تمیز دادن خوب از بد، تشخیص محاسن و معایب سخن، پول رایج ( فرهنگ معین). پول کالا در صورتی که هنگام خریدپرداخته شود (فرهنگ زبان فارسی).
در اصطلاح ادبیات، نقد تشخیص معایب و محاسن سخن است. در عرف عام، این واژه کمتر بکار رفته است و غالباً واژه انتقاد را بکار میبرند که اغلب تلقی عیب جویی و برشمردن معایب است. نقد را گاه سخن سنجی تعبیر کرده اند و در تعریف آن گفته اند: « از همان دم که آدمی تشخیص میدهد که یک طرز بیان او از طرز دیگر برای ادای مقصودی شایسته تر و یا یک شعر از نظر وی از شعر دیگر زیباتر و دلپسندتر است، انتقاد وسخن سنجی آغاز میشود.بنابرین میتوان گفت از آن روزگار که سخن آغازشده، سخن سنجی نیز بوجود آمده است.»[1]
این سوال همواره مطرح است که آیا نقد ادبی، یک نظام یا صنعت است و یا یک علم؟ نقد ادبی بی تردید علم نیست. چراکه با داشتن حتی موازین اصولی، دارای جنبه های ذوقی و استحسانی است و منتقد ناگذیر از مایه های ذوق و ذهن خود در بررسی یک اثر ادبی بهره میگیرد.
در قرون گذشته، نقد غالبا به معنی و مفهوم عیبجویی و خرده گیری بکار میرفت، در حالی که امروز نقد به تبیین و روشن کردن و ارزیابی و ارزش گذاری یک اثر ادبی میپردازد و ازین طریق رابطه ای منطقی تر و دقیقتر بین خواننده و صاحب اثر ایجاد میکند ودر فهم یک اثر ادبی خواننده را یاری میدهد.
بنابراین نقد ادبی دارای تعاریف مختلفی می باشد که با دقت درآن ها می توان ویژگی های ذیل را استخراج نمود:
1- شناخت نیک و بد اثر
2- ارزیابی وتحلیل اثر بدون تفکیک نیک وبد آن
3- داوری و حکم
4- ارزش گذاری
5- توضیح ساختار ومعنای متن
اهداف نقد ادبی
نقد ادبی به دنبال هدف واحد نیست. اهداف مختلفی را تعقیب می کند. نویسندگان هرکدام اهدافی را برای آن برشمرده اند. مهم ترین اهداف نقد ادبی عبارتند از:
1- تجزیه وتحلیل اثر
2- دگرگونه خواندن اثر
3- برملا کردن عیب ها وویژگی های ممتاز اثر
4- داوری وقضاوت
5- سنجش ومقایسه
6- شناسایی زیبایی های اثر
7- معنا شناسی اثر
8- التذاذ هنری
9- روشن ساختن ساختار اثر
10-کشف آیین های تازه و ممتازی که در اثر پنهان است
11-توضیح قوانینی که باعث اعتلای هنری اثر می گردد.
12-توصیف اثر
از میان این اهداف ممکن است چند مورد آن در یک نقد مد نظر قرارگیرد. لازم نیست یک نقد به دنبال همۀ موارد فوق باشد؛ چه این که از یک سو دیدگاه های مختلفی راجع به نقد واهداف نقد وجود دارد واز جانب دیگر یک منتقد نمی تواند یک اثر را از زوایای مختلف وگاه متضاد مورد مقایسه وتحلیل قرار دهد. و از سویی هم، موارد مذکور با توجه به نظریه های مختلف ادبی و دیدگاه متفاوتی که راجع به نقد ادبی ارائه شده است، جمع آوری شده است. از این رو ضروری نیست که در یک نقد تمام نظریات ادبی لحاظ گردد.
پیشینۀ نقد ادبی
پیشینۀ نقد ادبی به سدۀ چهارم میلادی در یونان برمی گردد. "آریستوفانس" از نخستین منتقدان ادبی است که با نوشتن نمایشنامۀ غوکان، "اوریپیدیس" شاعر تراژدی سرای بزرگ یونان را مورد استهزا وهجو قرار داد. افلاطون از دیگر نظریه پردازان ادبی است که در رسالۀ فدروس شعر را هذیان خواند." فنّ شعرار"سطو مهم ترین وقدیمی ترین کتاب در زمینۀ نقد وفنون ادبی و پیشگام نقد زیبایی شناختی به شمار می رود. "هوراس" یکی از بزرگ ترین منتقدان رومی است که با نوشتن کتاب هنر شاعری، به بیان قواعد شعری پرداخته عقل سلیم را اساس نگارش خوب دانسته است.
نقد ادبی در اروپا درسدۀ شانزده وهفده (همراه با رنسانس) پدیدارگردید. در انگلیستان سِرفیلیپ سیدنی درسدۀ شانزده رساله ای در دفاع از شعر نوشت و در سدۀ هفده "درایدن" نقد عملی را مطرح نمود. در سدۀ نزده "سمیوئل جانسون" در کتاب " زندگانی شاعران" اشعار 52 شاعر انگلیسی برمنبای قواعد مبتنی بر طبیعت و عقل سلیم مورد نقد قرارداد، "لسینگ" نقد جدیدی را در ادبیات آلمان بنیاد نهاد و"هِردر" (بزرگ ترین منتقد اروپایی) "ادبیات تطبیقی" را پایه گذاری کرد. اندک اندک نقد در سدۀ نزده به حرفه وهنر تبدیل گردید. جان راسکن ، والتر پیتر، مَتیو آرنولد( در کتاب رسالاتی در باب نقد)، اسکار وایلد، هربرت ساپنسر، جان استوارت میل، ویلمن، سنت بووف ایپولیت تن، از منتقدان بزرگ همین قرن به شمار می روند که هرکدام نظریات خاص خود را داشته اند. در آغاز سدۀ بیست نقد تطبیقی به وجود آمد وسپس نقد التقاطی( آمیزه ای از تأثرنگاری و تحلیلی وتاریخی) شکل گرفت. از چهره های سرشناس این دوره می توان به جورج سینتسبری(طرفدار شیوۀ التقاطی) و آی. ای. ریچاردز(بانی نقد نو) اشاره کرد.
انواع نقد
نقد به طور کلی به دو دسته تقسیم می گردد:
الف. نقد نظری: وآن عبارت است از از نقدی که به ماهیت وارزش ادبیات واصول ثابت وکلی نظر دارد. "فنّ شعر" ارسطو ازنمونه های کهن، و "اصول نقد ادبی" از آی.ای ریچاردز و "کالبد شناسی نقد" از نور ترپ فرای از مهم ترین کتاب های نقد نظری جدید به شمار می روند.
ب. نقد عملی یا کاربردی: نقد عملی عبارت است از نقدی که به اثر ادبی خاص ونویسندۀ مشخصی می پردازد. در این نوع نقد، منتقد براساس معیار های مشخص خود، یک اثر را مورد مداقّه وارزیابی قرار می دهد. نوع ادبی آن را مشخص می سازد، ساختار آن را تعیین می کند، شکل ومحتوای آن را تحلیل می نماید. از آثار مشهور نقد عملی می توان از کتاب های "زندگانی شاعران" اثر داکتر جانسون، "رسالاتی در باب نقد" اثر مَتیو ارنولد و مقالات برگزیدۀ تی. اس. الیوت نام برد.
نقد از لحاظ توجه منتقد به جهان خارج، خواننده، مؤلّف و خود اثر، به چهار دستۀ زیر تقسیم می گردد:
1- نقد محاکاتی:نقد محاکاتی نقدی است که به اثرادبی به عنوان بازآفرینی جهان واقع وزندگی انسان نگاه می کند و آن را بازتاب واقعیت می داند. ویژگی این نوع نقد واقع گرایی آن است که نخستین بار در آثار افلاطون وارسطو تبلور یافت.
2- نقد عمل گرایانه: نقد عمل گرایانه، اثر ادبی را به لحاظ تأثیرش بر خواننده ومیزان توفیقش در رسیدن به هدف، مورد بررسی قرار می دهد. دراین نوع نقد روشن می گردد که تأثیر اثر ادبی ریشه در چه عاملی دارد؟ نقد عمل گرایانه از عصر رومی ها تا سدۀ هجده حاکم بر مباحث ادبی بوده است. داکتر جانسون و سِرفلیپ سیدنی ازمنتقدان مشهور این نوع نقد می باشند.
3- نقد تبیینی: نقد تبیینی اثر را در ارتباط با مؤلّف مورد تحلیل قرار می دهد وبر پایۀ صمیمیّت ومناسبات اثر با وضع روحی صاحب اثر استوار می باشد. منتقدان مکتب رمانتیک از طرفداران این شیوه نقد هستند.
4- نقد عینی: نقد عینی اثررا مستقل از مؤلّف، خواننده وجهان واقع ارزیابی می نماید و به اثر از لحاظ پیچیدگی، انسجام، توازن، صداقت، هماهنگی اجزای آن بهم دیگر، نظر می اندازد. "برونتیر" منتقد فرانسوی از پایه گذاران آن خوانده شده است. منتقدان دهۀ 1920 و منتقدان مکتب شیکاگو وطرفداران نقد نو، از پیروان آن محسوب می گردند.
از دیگر شاخه های نقد می توان به نقد اسطوره شناختی، نقد اخلاقی، نقد جامعه شناختی، نقد روانشناختی، نقد صورت گرایانه، نقد متن، نقد تطبیقی، نقد شرح حالی، نقد التقاطی و... اشاره کرد.
آسیب های نقد ادبی
نقد ادبی به معنای خاص آن هنوز در کشور ما نهادینه نشده است. برخی از نشریات به چاپ نقد هایی می پردازند که هیچ گونه شاخصه های نقد را در خود ندارند. این گونه نقدها عمدتاً دارای ویژگی های ذیل می باشند:
1-شناخت ناقص ازنقد: نقد ادبی یک سبک وشیوه نیست بلکه یک هنر است. درعین این یک هنر است به باور برخی علم نیز هست. اصول وقواعد خاص خود را دارد. یک منتقد ادبی باید این اصول را بداند. با تمام فنون ادبی آشنایی داشته باشد. صنایع ادبی را با تمام جزئیات آن بلد باشد. دستور زبان را بداند. به قواعد نگارش ونویسندگی آشنایی کامل داشته باشد. از نظریات جدید در زمینه های مختلف ادبی آگاهی داشته باشد. بتواند سبک ها را تفکیک کند. ساختار ها را تشخیص دهد. تاریخ ادبیات را نیک مطالعه کرده باشد. خلّاقیّت وذوق هنری شرط ضروری برای یک منتقد است. کسی که نقد می کند باید با محیط وشرایطی که اثر ادبی در آن پدید آمده آشنایی خوب داشته باشد. علاوه برآن باید از علوم دیگر مثل سیاست ، جامعه شناسی، مذهب، روانشناسی، تاریخ و... بهره برده باشد. از این جهت باید گفت نقد ادبی نیازمند آگاهی کامل نسبت به اصول وقواعد ادبی وتمام مسایل مرتبط به آن می باشد. امّا در کشور ما کسی که نقد می کند جز اندک شناختی که از فنّ ادبی دارد وبه اجمال می داند که شعر وداستان چیست، به بسیاری از قوانین ادبی و مسایل مربوط به نقد آشنایی لازم ندارد.
2-عدم بی طرفی: از آن جایی که نقد ادبی داوری و حکم اندازی است، باید منتقد ذهنیّات وگرایش های فکری خود را نسبت به نویسنده در آن دخالت ندهد چرا که او می خواهد اثر ومتن را نقد کند نه نویسنده را. او باید براساس موازین ادبی به تحلیل متن بپردازد واز هرگونه دخالت دادن اغراض شخصی در آن بپرهیزد زیرا هرگونه غرض ورزی چه به صورت مثبت آن (تمجید وتوصیف) وچه به صورت منفی آن ( نیشخند وطنز) نقد او را از اعتبار می اندازد. نقدهایی که در رسانه ها به نشر می رسند اغلب با گرایش های خاص نویسنده پدید می آیند. گاهی دیده می شود که منتقد چون دوست مؤلّف است، دست به قلم می برد تا اثر ومؤلّف را توصیف نماید وگاه چون روزی با او برخورد خصمانه داشته، می خواهد انتقام گیری کند ، لذا همۀ همّ خود را برآن می دارد تا تمام معایب اثر را برملا نماید درحالی که از نقاط برجستۀ دیگر برکنار می ماند.
3- سلیقه گرایی: همچنان که اشاره شد نقد دارای اصول وقواعد مختص به خود می باشد بنابراین یک منتقد باید براساس این قواعد به نقد اثربپردازد. اعمال سلیقه های شخصی نقد را از حالت علمی اش بیرون می نماید. البته این بدین معنا نیست که هیچ گونه تفکّروذوق خود را در آن دخالت ندهد چه این که در این صورت نقد معنای خود را ا ز دست می دهد، بلکه منظور پرهیز از نقدِ مبتنی براحساس وذوق خالص بدون پشتوانۀ فکری واندیشوی می باشد. نقد هایی که معمولاً درکشور نوشته می شوند دارای جنبه های ذوقی وسلیقه یی می باشند تا برخورد حرفوی واندیشوی با اثر. نویسنده به جای این که بیاید اثر را برقواعد نقد ارائه کرده مورد مطالعه قراردهد، می کوشد سلیقه های شخصی خود را برصاحب اثر تحمیل نماید.
4-نبود خلّاقیّت: خلّاقیّت یکی ازشرایط لازم برای منتقد ادبی به حساب می آید چرا که به همان اندازه که شاعر ونویسنده در آفرینش اثر نقش دارد، منتقدادبی نیز در بررسی اثر نیازمند خلّاقیّت می باشد. داکتر سیروس شمیسا می نویسد: " نقد ادبی کار خلّاق است وگاه منتقد ادبی به اندازۀ صاحب اثر باید دارای ذوق وخلّاقیّت باشد، با این فرق که نویسنده وشاعر ضرورتاً اهل فضل و به صورت خود آگاه آشنا به همۀ فوت وفنّ های علوم ادبی نیست، حال آن که منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آن ها به عنوان ابزاری در تجزیه وتحلیل عوامل علوّ آن اثر ادبی بهره گیرد."
( شمیسا،نقد ادبی، ص 23)
امّا آیا در نقد های ادبی امروز که در افغانستان نوشته می شوند، خلّاقیّتی دیده می شود؟ نگارنده براین باور است که هیچ گونه خلّاقیّتی در نقد ها وجود ندارد. ما نمی توانیم نمونه ای را پیدا نماییم که در آن خلّاقیّتی به کار رفته باشد.
5-سطحی گرایی: اغلب نقد ها به جنبه های ظاهری اثر پرداخته اند وکم تر به درون اثر توجه کرده اند، در حالی که ما قبلاً اشاره کردیم که نقد کشف آیین های تازه وزوایای پنهان اثر می باشد. یک منتقد پیش از این که به ارزیابی تشبیهات وکنایات وصورت اثر بپردازد، وظیفه دارد تا مناسبات درونی واژه ها و محتوای اثر را نیز واکاوی نماید؛ زیرا یک اثر در عین این که از لایه های ظاهری مثل تشبیه، کنایه، مجاز، قرینه، صور خیال، زبان، واژه ها، تشکیل گردیده است، از لایه های پنهان مثل فضای عمومی، همبستگی ظاهر وباطن، منطق خاص و... نیز برخودار می باشد.
6-نداشتن نظام واحد: هرمنتقد در تحلیل خود باید از شیوۀ واحد ونظام خاصی پیروی نماید. شمیسا می نویسد: " باید در نظر داشت که منتقد باید در بررسی وتحلیل خود سیستم یا نظام منسجم و واحدی بسازد که در آن به همۀ چرایی های متن با یک شیوۀ همخوان جواب داده شود و اجزای مباحث او باهم در تضاد نباشند ومثلاً این طور نباشد که جهت توضیح اثر جایی به مبانی مذهب متوسّل شود و جایی به مبانی کفر! نویسنده را در صفحه ای عارف کند و در صفحۀ دیگر کمونیست و ذهنیت متشتت و فهم ناقص خود را در فهم ساختار اثر ادبی به نویسنده باز افکند."
(شمیسا، نقد ادبی، ص 29)
7-عدم ارائه راهکار مناسب: منتقد تنها تحلیل گر نیست بلکه یک معلم ومربی نیز هست. او با وجود این که متن را می شکافد و تمام اجزای آن را واکاوی می کند، محاسن ومعایب آن را جدا می سازد، برای آن راهکاری را نیز پیشنهاد می کند. از این رو یک منتقد وقتی معایب اثر را بررسی می کند، باید برای آن راهکاردقیق، مشخص و روشنی نیز ارائه نماید. بدون ارائۀ راهکار مشخص، مؤلّف دچارسرگردانی می شود. نمی تواند در آفرینش های بعدی، یک اثر کامل بیافریند. درحقیقت منتقد مثل یک داکتر است. همان گونه که یک داکتر بعد از شناسایی مرض وعلت آن، دوای شفابخش تجویز می کند، منتقد هم باید بعد از تشخیص معایب اثر، برای دور ماندن مؤلّف از آفت های بعدی، نسخه بدهد.
نتیجه
بعد از دانستن این که نقد ادبی از چه آسیب هایی برخوردار می باشد، روشن می گردد که چرا نقد ادبی در کشور ما نهادینه نشده است ونتوانسته جای گاه لازم خود را به دست آورد؟ عمده ترین عامل به باور این قلم عدم شناخت دقیق از نقد و فنون ادبی است. همین امر اغلب باعث شده تا نقد ادبی در کشور ما به سطحی گرایی دچار گردد و کم تر خواننده داشته باشد.
بنابراین برای رهایی از این بن بست ضروری است که نخست منتقد ادبی خود، به بالابردن میزان آگاهی خویش توجه کرده نسبت به تمام موازین نقد ادبی آشنایی حاصل نماید سپس به واکاوی دقیق وبی طرفانۀ اثر بپردازد.
نقد ادبی چیست ؟
تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط می شود، متفاوت بوده است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً این بوده است که معایب اثری را بیان کنند و مثلا در این که الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور کلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند و این معنی از خود لغت «نقد» فهمیده میشود. زیرا نقد جدا کردن سره از ناسره است. توضیح اینکه در ایام باستان پول کلاًَ دو نوع بود: پول نقره (درم ) و پول طلا ( دینار ). گاهی در دینار تقلب میکردند و به آن مس می آمیختند و در این صورت عیار طلا پایین می آمد در روز های نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی، مس اندک اندک سیاه میشد، چنانچه حافظ گوید :
خوش بود گر محک تجربه آید به میان تاسیه روی شود هر که در او غش باشد
به سکه تقلبی زر مغشوش و ناسره می گفتند. لذا در معاملات کلان زر را به صراف عرضه میکردند تا درجه خلوص زر را مشخص کند، صراف با محکی که به سکه میزد درستی یا نادرستی آنرا مشخص میکرد و عیار آنرا می سنجید. لذا در مقام تشبیه آثار ادبی را هم به طلا مانند کرده اند که ممکن است مغشوش باشد و نقاد آن ناخالصی ها را با محک نقد ادبی مشخص میکند. بدین ترتیب چنانکه اشـــــاره کردیم، کار منتقـــدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است.
در غرب باستان هم چنین بوده است، آنها نیز Critic را به معنی عیب جویی استعمال میکردند. جالب این است که این واژه نیز در ارتباط با Criterion از اصل یونانی Krinein به معنی سنجش است که به معنی محک است که ابزار اصلی صراف است.
اما در دوران جدید مراد از نقد ادبی تنها نشان دادن معایب اثر نیست ( هر چند ممکن است به این امر هم اشاراتی داشته باشد ) زیرا نقد ادبی به بررسی آثار درجه یک و مهم ادبی میپردازد و در این گونه آثار بیش از اینکه نقاط ضعف مهم باشد، نقاط قوت مطرح است. لذا منتقد ادبی میکوشد با تجزیه و تحلیل آن اثر ادبی، اولاً ساختار و معنی آنرا برای خوانندگان روشن کند و ثانیاً قوانینی را که باعث اعتلای آن اثر ادبی است، توضیح دهد. و از سوی دیگر کشف آیین های تازه ممتازی است که در آن اثر مستتر است.
نقد ادبی کاری خلاق است و گاه منتقد ادبی به اندازه صاحب اثر باید دارای ذوق و خلاقیت باشد، با این فرق که نویسنده و شاعر ضرورتاً اهل فضل و به صورت خود آگاه آشنا به همه فوت و فن های علوم ادبی نیست، حال آنکه منتقد ادبی باید دقیقاً به علوم ادبی آشنا باشد تا از آن ها به عنوان ابزاری در تجزیه و تحلیل عوامل علو آن اثر ادبی بهره گیرد.
بدین ترتیب میتوان به اهمیت نقد ادبی در گسترش ادبیات و متعلقات آن پی برد، زیرا با نقد ادبی اولاَ همواره ادبیات و علوم ادبی متحول و زنده میماند، زیرا منتقد در بررسی آثار و الا از آن بخش ابزار های ادبی استفاده میکند که کار آمد است و خود بخود برخی از ابزار های علمی و فنی فرسوده از دور خارج می شوند و ثانیاً با بررسی آثار و الا معاییر وابزار های جدیدی را کشف میکند و به ادبیات کشور خود ارزانی میکند. خوانندگان به کمک منتقدان ادبی معاییری بدست می آورند که اثار ناب را بشناسند و بدین ترتیب به آثار سطحی و قعی ننهند و این باعث میشود که جریانات فرهنگی و ادبی در مسیر درست خود حرکت کنند و صاحبان رای و اندیشه و ذوق و نبوغ مقام شایسته خود را باز یابند از سوی دیگر منتقد گاهی به عنوان واسطه یی بین نویسنده و خواننده عمل میکند و باعث می شود تا خواننده متون طرز اول را که به سبب برجستگی و تازه گی شان معمولاً با ابهام و اشکال همراه اند، فهم کند. معمولا آثار ادبی ناب را فرهیختگان میستایند و عوام الناس به تبع ایشان به آن آثار و نویسندگان شان احترام می گذارند، اما خود دلیل ارزش آنان را نمی دانند منتقد در تجزیه و تحلیل های خود علل برجستگی این آثار را به مردم توضیح میدهد و در این صورت گویی غیر مستقیم بمردم می فهماند که چه آثاری فاقد ارزش اند. در نتیجه در کشور هایی که نقد ادبی رواج و اهمیت بیشتر می دارد وضع نویسنده و شاعر و نشرات و مطبوعات و جریانات فرهنگی معمولا به سامان است معمولاً حق به حقدار میرسد و متغلبان فرهنگی کمتر مجال سوء استفاده می یابند.
امروزه نقد ادبی چنان به سرعت در حال تغییر است که هر آیینه بیم آن میرود که جای و نام خود را به نظام دیگری که به « نظریه های ادبی » معروف است، بدهد. نظریات ادبی، نظریه پردازی در مورد مسایل مختلف ادبیات است : نظریه در مورد ساختار اثر ادبی، نحوه های گوناگون روایت، فهم اثر ادبی، انواع قهرمانان، انواع موضوعات انواع ادبی و دهها مقوله دیگر. به هر حال امروزه این دو چنان با هم عجین شده اند که بحث نقد ادبی به شیوه سابق یعنی بی اعتنا به نظریه های ادبی جدید ممکن نیست و گاهی نقد ادبی اساسا به معنی با یکی از این نظریات به ادبیات نگریستن است.
در برخی از این نظریه پردازی های ادبی ـ فلسفی چون هرمونتیک و ساخت شکنی اولاً مولف را از صحنه اثر بیرون کرده اند و ثانیاً با طرح عدم قطعیت معنی کار را به آنجا رسانده اند که میتوان گفت به اندازه تعداد خوانندگان معنی داریم و لذا خود متن هم دیگر کاره یی نیست و هرچه هست خواننده است.
بدین ترتیب میتوان گفت که بین مفهوم نقد در عصر حاضر و مفهوم سنتی آن فاصله زیادی است و مخصوصا این تمایز در روش هاست. دانشمندی بنام «هوف» سه مرحله را در تطور نقد ادبی مشخص میکند :
۱- مرحله سنتی که در آن معنای یک شعر، معنای مدلولی آن است، یعنی بحث در آنچه شعر میگوید، است به علاوه کیفیات کم و بیش مبهمی که بیان شاعرانه بدان می افزاید.
۲- مرحله سمبولیستی که در آن شعر یک مکاشفه است به رویه آن کار نداریم و چیز هایی را که نمی گوید تعقیب میکنیم.
۳- مرحله نقد مدرن که جنبه سمبولیستی اثر را تحلیل میکنیم و منتقد میکوشد تا ساختمان مکاشفه یی شعر و جوهر شعر را نشان دهد. در نقد جدید سخن از واقعیتی دیگر است.
اما در این که نقد ادبی علم است یا خیر، بحث است. یعنی آیا میتوان با آموختن نقد ادبی به کسی، از او منتقد ساخت و آیا نقد ادبی موازین و اصول و حدود و ثـغور مشخص دارد ؟ یا آنکه بهتر است آنرا صناعت یا یک نوع نظام ادبی بدانیم ؟
معمولا نقد ادبی را علم هم قلمداد نمیکنند، زیرا هر چند آموختن اصول و موازین آن تاثیر بسزایی در ذهن دانشجویان و اصحاب فرهنگ دارد، اما لزوماً منتقد ادبی بوجود نمی آورد. گذشته از فضل و دانش، خلاقیت و ذوق هم مطرح است. لذا برخی نقد ادبی را هم یکی از انواع ادبی قلمداد کرده اند و برای نقد هم چون آثار ادبی جایگاه ویژه یی در نظر گرفته اند.
منتقد ادبی علاوه بر آشنایی با نحله های مختلف نقد ادبی و علوم ادبی باید فرد کتاب خوانده یی باشد و با بسیاری از دانش های دیگر چون سیاست و مذهب و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ آشنا باشد، زیرا آثار بزرگ ادبی ـ برخلاف آنچه که امروزه میگویند ـ فقط به لحاظ ادبی بودن نیستند که شهرت و قبول مییابند، بلکه هزار نکته باریکتر زمو اینجاست. به قول «الیوت» معیار های ادبی فقط مشخص میکند که اثری ادبی است، ولی عظمت یک اثر فقط با معاییر ادبی مشخص نمی شود، مثلا آیا اهمیت شاهنامه فقط به لحاظ مسایل ادبی است؟ در این صورت باید مانند بعضی ازپژوهشگران به خطا، نظامی را به فردوسی ترجیح داد. اما مسأله به این سادگی نیست. فردوسی در دوره یی که خانواده یی در ورطه ورشکستگی قرار گرفته بود، با تذکر مجد و عظمت نیاکان، در آنان روح امید دمید. منتقد باید با توجه به دوره خاصی از تاریخ ما بتواند نقش ملی شاهنامه را تعیین کند. یک پاسخ روشن به این پرسش از دیدگاه ما چنین تواند بود : نقد را بطور کلی به دو بخش نقد نظری و نقد عملی میتوان تقسیم کرد. نقد نظری علم است و نقد عملی صناعت.
نگاهی به کتب نقد ادبی به خوبی نشان میدهد که در این گونه کتب به مناسبت های مختلف سخن از چه بودن ادبیات و مشخصات سبک ادبی است. بحث های ارسطو در محاکات، بحث های فورمالیستها در ادبیت کلام، آرای ساختار گرایان.... اینگونه مطالب نقد نظری هستند، جنبه علمی دارند و قابل اثبات و رد اند، اما نقد عملی شیوه هایی است که منتقد با توجه به توان علمی و ذوق و استعداد خود در بررسی آثار ادبی بکار میبرد و در آن بصورت صریح و یا غیر صریح از مباحث نقد نظری استفاده میکند، این جنبه از نقد علم نیست و نمیتوان آنرا در بست به کسی آموخت، هر چند میتوان افراد را از طریق نشان دادن نمونه های عالی با آن آشنا ساخت.
مسأله دیگر این است که آیا منتقد ادبی باید از قبل شیوه یی ـ یعنی یکی از نظریات ادبی را ـ انتخاب کند و با آن اثر ادبی را بسنجد ؟ پاسخ به این سوال تا حدی مفصل است :
اولاً آری میتواند چنین کند. مثلا تصمیم میگیرد که اثری را نقد فنی کند و به لحاظ لغت و بلاغت آنرا ارزیابی کند. ثانیاً برخی از آثار ادبی به لحاظ سبک وژانری که دارند نحوه نگاه منتقد را تعیین می کنند، یعنی نقد خاصی را می طلبد. مثلا آثار صادق هدایت بیشتر با نقد روانشناسانه یا اساطیری همخوان است تا مثلا نقد فنی و داستان رستم و سهراب با نقد نوعی و بحث در تراژیدی و حماسه. ثالثاً نقد ادبی نظامی است که به لحاظ طرح نظریات گوناگون ادبی به منتقد دید و توسع ذهنی میدهد و منتقد به عنوان فردی خلاق و صاحب فضل و ذوق و استقلال رای میتواند از جنبه های گوناگون و به اصطلاح التقاطی به اثر ادبی نگاه کند و به مناسبت از هر ابزاری استفاده کند.
……………….
نقد ادبی که از آن می توان به سخن سنجی و سخن شناسی نیز تعبیر کرد عبارتست از شناخت ارزش و بهای آثار ادبی و شرح و تفسیر آن به نحوی که معلوم شود نیک و بد آن آثار چیست و منشاء آنها کدام است. در تعریف آن، بعضی از اهل نظر گفته اند که «سعی و مجاهده ایست عاری از شائبه اغراض و منافع، تا بهترین چیزی که در دنیا دانسته شده است و یا به اندیشه ی انسان در گنجیده است شناخته گردد و شناسانده آید» و البته این تعریف که ماثیو آرنولد نقاد و شاعر انگلیسی ایراد کرده است، هر چند شامل نوعی از نقد ادبی هست امروز دیگر حد و تعریف درست جامع و مانع نقد ادبی نیست. چون در زمان ما غایت و فایده ی نقد ادبی تنها آن نیست که نیک و بد آثار ادبی را بشناسد بلکه گذشته از شناخت نیک و بد آثار ادبی، به این نکته هم نظر دارد که قواعد و اصول یا علل و اسبابی را نیز که سبب شده است اثری درجه ی قبول یابد و یا داغ رد بر پیشانی آن نهاده آید، تا حدی که ممکن و میسر باشد تحقیق بنماید و بنابراین واجب است که نقد ادبی، تا جائی که ممکن باشد از امور جزئی به احکام کلی نیز توجه کند و از این راه تا حدی هم به کسانی که مبدع و موجد آثار ادبی هستند مدد و فایده برساند و لااقل کسانی را که در این امور تازه کار و کم تجربه اند در بیان مقاصد کمک و راهنمایی کند و آن کسانی را هم که جز التذاذ و تمتع از آثار ادبی هدف و غرض دیگر ندارند، توجه دهد که از این آثار چگونه می توانند لذت کامل برد و از هر اثری چه لطائف و فوایدی می توان توقع داشت.