ابزار وبمستر

کارکرد اسطوره در شعر عربی معاصر

کارکرد اسطوره در شعر عربی معاصر

کاربرد اسطوره در شعر عربی به آغازین سالهای قرن 20 بر میگردد. به گونه ای که جبران در کتابش با عنوان «اشکی و لبخندی»(1954). از اسطوره ادونیس و عشتار استفاده کرد. نسیب عریضه در قصیده «آتش ارم»(1925)، در مورد اسطوره ارم ذات العماد شعر سرود. همچنین عقاد و ابوشادی و دیگران در قصایدشان از اسطوره استفاده کردند. اما به کار گیری شخصیت های قدیمی و سنتی از طرف این شاعر ، ظاهری و لفظی بود و جنبه دراماتیک  و الهامی و پیامدار نداشت. و از خلال این شخصیت ها به مشکلات انسان معاصر توجه نمی کرد.

اما به کارگیری سنت  یا میراث به عنوان یک سبک فنی و مستقل در چارچوب دراماتیک ، به اواسط قرن بیستم برمی گردد. اینکار توسط شاعران بزرگی چون ادنیس ، خلیل حاوی ، بدر شاکر السیاب عبدالوهاب البیاتی ، امل دنقل و صلاح عبدالصبور صورت گرفت. همان طور که گذشت ، انگیزه های سیاسی و اجتماعی در سرزمین های عربی از عوامل اصلی میل شاعران به جهان اسطوره است.

شاعران تموزی

این نامگذاری ، بر گروهی از شاعران مانند: بدرشاکر السیاب ، جبرا ابراهیم جبرا ، خلیل حاوی، یوسف الخال ، انسی الحاج و ادونیس اطلاق شد.

تموز نزد سومریان الهه یا خدای واره حاصل خیزی و سرسبزی است. اما نزد کنعانیان و فینیقیان ، ادونیس نامیده می شود. آن طور که اساطیر روایت می کنند ، خوک وحشی این الهه را کشت. تموز به جهان پایین سقوط کرد و زمین بعد از مرگش سترون شد. پس محبوبه اش به جهان مردگان سفر کرد و به او زندگی بخشید و با او به زمین برگشت. و اینچنین خیر و برکت مجدداً به هستی برگشت. این داستان ، مرگ و زندگی را کنایه از قحطی و برکت یا فراوانی و نیکی و بدی قرار می دهد. که شاعران نام برده ، زیاد از آن استفاده کردند. خلیل حاوی، شاعر لبنانی ، در قصیده «پس از یخ» چنین می سراید :

ای الهه حاصل خیزی ، ای شوهری که می درد

خاک سترون شده

ای خورشید محصولات درو شده

ای خدایی که قبر را تکان می دهد

تو ای تموز ! ای خورشید«محصولات»درو شده

ما را نجات بده ، ریشه های زمین را نجات بده

از ناباروری که زمین و ما را دچار مصیبت نموده است. به مردگان غمگین ما زیاد ببخش و با آنان را جمع کن.

از جمله اساطیر یونانی که در لابه لای شعر عربی زیاد وارد شده است ، می توان پرومتئوس سیزیف، اودیسیوس و اورفئوس را ذکر کرد.

شاعر مشهور لبنانی ، احمدعلی اسبر ، در دیوانش با عنوان (سروده های مهیار دمشقی)در مورد سیزیف چنین می سراید :

سوگند یاد کردم که بر روی آب بنویسم

سوگند یاد کردم که با سیزیف حمل کنم

صخره سختش را

سوگند یاد کردم که با سیزیف بمانم

و تسلیم تب و شراره شوم

جستجو میکنم در چشمهای نابینا

از آخرین قلمو

مینویسد برای علف و پاییز

قصیده قبار را

ادونیس لبنانی ، اینجا سیزیف را به صورت رمز بکار می گیرد نه اینکه منظور وی نام سیزیف بدون مفهوم اسطوره ایش باشد. چنین چیزیست که برای شاعر و شعر شایسته می باشد. یقیناً سیزیف در این سیاق شعری ، کنایه از چیز خاصی است و آن {تحمل مشکلات و سختی هاست}.

اینجا شایسته است که اندک بخشی از قصیده «روز کوچ کرد» بدرشاکر السیاب ، اشاره کنیم. این قصیده بهترین نمونه ایست که چگونگی کاربرد شعری موفق رمز را برای ما توضیح می دهد. سندباد تنها رمزیست که در این قصیده بروز می یابد و ما را در هر بخش قصیده ، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با آن روبرو هستیم. شاعر قصیده اش را چنین آغاز می کند :

روز کوچ کرد

فتیله روشن روز در کرانه ای که بدون آتش درخشان بود ، خاموش شد

و نشستی و تماشاگر بازگشت سندباد از سفر هستی

و دریا در پشت سر تو با بادهای تند و رعدوبرق فریاد می زند.

در این سطور ، شاهدیم که سندباد جهت سفر بیرون می رود و به دنبال خود دلی را به جای می گذارد که منتظر بازگشت اوست. اما این بار امید بازگشت او با گذشت زمان کم کم از بین می رود. اگر در قصیده دقت کنیم ، در می یابیم که شاعر از اسطوره اودیسه که به جنگ تروی رفت تقلید می کند.

در حالی که همسر زیبای اودیسه پنه لوپه ، منتظر بازگشت شوهرش از سفر است. پس قصیده را اینگونه ادامه می دهد.

او هرگز با نخواهد گشت.

آیا ندانستی که الهه دریاها او را اسیر کرد

در قلعه ای سیاه در جزایری از خون و صدف

او هرگز باز نخواهد گشت

روز کوچ کرد

باید کوچ کنیم ، او هرگز باز نخواهد گشت

همان گونه که مشخص است سفر سندباد شبیه ماجراهای اودیسه در بازگشت از تروی به منزلش است. و این که همسرش«پنه لوپه» علارغم مصیبت ها و حوادث ناگواری که برای وی اتفاق افتاد ، امید به بازگشت اودیسه را از دست نمی دهد.

بدین سان در می یابیم ، نماد سندباد در این قصیده هم آغوشی راستین بین حقیقی و غیرخقیقی است. و شاعر با حالت خیال پردازانه احساساتش توانست از رمز اسطوره ای استفاده کند.

شاعر لبنانی ، یوسف الخال ، از شاعران معاصری است که حرص ولع بیشتری نسبت به کاربرد رموز اسطوره ای قدیم در شعرش دارد. در قصیده «الدعاء»چنین می گوید.

پیش تر عزم سفر می کردیم. میش نر سر می بریدیم.

یکی برای عشتروت ، یکی برای ادونیس

عشتروت ، الهه عشق و زیبایی نزد فنیقیان است و ادونیس ، الهه حاصلخیزی و زندگی جدید. اشاره ای است به دیدگاهی در دوره های خرافی گری.

در قصیده (نشید الجبار) شاعر مشهور ابوالقاسم شابی ، ستمگر کنایه از پرومیسیوس یا برومته است که زئوس بزرگترین الهه یونانیان ، حکم به زندان وی در بالای کوه اولمپ داد. هر صبح کرکسی می آمد و جگر او را می خورد و پس از آن دوباره زنده می شد. این کار هر روز به طور مداوم تکرار می شد.

دلیل حکم و قضاوت این بود که علی رغم اینکه زئوس تمامی خدای وارگان را از کمک به جامعه انسانی منع کرده بود، اما (پرومته) به انسان، آتش و دانش و معرفت هدیه کرد :

اما پرومته به انسانها کمک کرد و به آنها آتش بخشید و آنها را از کارها و اهداف خدای وارگان مطلع نمود. به همین دلیل ، زئوس او را در جامعه خدای وارگان سرزنش کرد و حکم کرد که زندان و دار را تحمل کند در پایان ، زئوس با میانجیگری خدای وارگان او را بخشید و بار دیگر به منزلگه اصلیش یعنی قله کوه برگشت.

شابی شعرش را اینچنین آغاز می کند .

علی رغم درد و رنج و دشمنان ، همچون کرکس بر قله بلند زندگی خواهم کرد

به خورشید تابان چشم دوخته ام در حالیکه ابرها و بارانها را مسخره می کنم

و به صدای الهی گوش می دهم که بازتابها و انعکاسات مرده را در دلم زنده می کند

تا می توانی قلبم را ویران نما. پس {متوجه شدی}که مانند سنگ سخت خواهد بود.

همان طور که مشاهده می کنی، قصیده ، نزاع و درگیری میان شاعر و جامعه را روایعت می کند، مانند اسطوره که درگیری میان پرومیسیوس و زئوس و دیگر خدای وارگان را توضیح می دهد. قصیده دربردارنده شخصیت پرومیسیوس است. شخصیتی که همت والایی دارد و بر هر مشکلی چیره می شود و مصمم است رسالت بزرگ خود را به انجام برساند.

در اشعار شابی، به شخصیتهای اسطوره ای یونان و غیر آن ، اشارات دیگری شده است. در دیوان «أغانی الحیاة»{سروده­­­های زندگی }این چنین می سراید.

تو چه هستی؟ آیا تو فینیس هستی که دوباره به طرف مردم سقوط کرده است.

یا تو فینوس هستی که روز میلاد دومش از صدف خود برای بیننده ظاهر شده است.

ای دختر افرودیت! زیبایی تو در بدن مضطرب و سحر شده ات آشکار است.

بسیاری از اساطیر غربی و عربی را نزد شاعر عراقی ، عبدالوهاب بیاتی مشاهده می کنیم. در مطلع قصیده ای با عنوان(مرثیه الی عاشیة{مرثیه ای برای عاشیه} از دیوانش با عنوان(مرگ در زندگی)چنین می گوید.

چوپان گوسفند در انتظار گوسفند، جالینوس وار می میرد

اورفیوس قرص خورشید را می خورد

عشتروت بر فرات می گرید

شاعر به اورفیوس یا اورفه آوازخوان اسطوره ای یونان قدیم، اشاره می کند که به زیر زمین سقوط کرده است و در عالم ارواح ، خواهان همسرش است.

داستان این چنین است که ، ماری شب زفاف ، همسرش را گزید. همسر در اثر این نیش می میرد و به جهان مردگان زیر زمین انتقال می یابد. اما همسر آواز خوانش،اورفیوس از خدای وارگان می خواهد که همسرش را برگردانند. کار بدین صورت پیش می رود که همسرش برگردد به شرط آنکه در بازگشت با همسرش به سطح زمین به پشت سر خود نگاه نکند. در آخرین گام بازگشتشان، اورفیوس به پشت سرخود نگاه می کند تا از وجود همسرش مطمئن شود، با این کار ، همسرش بار دیگر می میرد  و به جهان مردگان بر می گردد. ارفیوس تنها می ماند تا اینکه از شدت غم و اندوه می میرد و ابزار موسیقی اش به آسمان بالا می رود.

 اسطوره نارسیس {در فارسی نرجس یا نرگس} یک فرشته است. مادرش ملکه است و پدرش خدای واره ای از خدای وارگان آسمان است. که بی  نهایت زیباروی می باشد. تا اینکه روزی چهره اش را در آب می بیند و عاشق خویش می شود و در این عشق هلاک می شود. و در مکان هلاک او گلهای زیبای نرگس می رویند.

نارسیس اسطوره ای است که علی احمد اسبر یا ادونیس شاعر لبنانی – سوری ، آن را در شعر خویش به کار می گیرد.

من آینه شدم.

هر چیزی را منعکس نمودم.

در آتش تو فضای آب و گیاه را تغییر دادم.

من و آب دو عاشق شدیم ، با نام آب متولد می شوم.

آب در من متولد می شود

من و آب دوقلو شدیم

عبدالوهاب البیاتی در دیوانش«قصائد حب علی بوابات العالم السبع»(قصاید عشق بر دروازه های جهان هفتم) خود را به جای پرومسیوس قرار می دهد و می گوید :

هر شب از کوه قفقاز این آتش را حمل می کنم.

با بوقها فریاد می زنم

مدیحه من انقلابها هستند

در وطن غرق شده در بیچارگی و بدبختی در محیط خلیج

و خواب و نماز

این چارپایان حالشان بهتر است

و این طبیعت خاموش گنگ

از فقیران مریض شهرها و از باقیمانده مردگان در روستاها

اما در آغاز سپیده دم ، بر دیوارها به دار کشیده می شوم

اینجا شاعر حال خودش و مردم را زیر سیاهی حکومت ستمگر و همچنین چگونگی زندگی مردم عراق را روشن می سازد.

امل دنقل ، شاعر مصری، از مشکلات سیزیف سخن می گوید و داستان اسطوره ای را به شکل زیبایی با زندگی جامعه عرب که پر از مشکلات و سختی است در هم می آمیزد.

دیگر بر دوش سیزیف سنگ نیست.

آن را کسانی حمل می کنند که در تاریکخانه های بردگی متولد می شوند

و دریا همچون بیابان است. تشنگی را سیراب نمی کند

زیرا کسی که می گوید نه ، جز از اشکها نمی نوشد

چشمانتان را به قیام کننده به دار آویخته بیاندازید.

فردا همچون او تمام خواهید شد

شاعر مصری ، مشکلات سیزیف را به دوش همنوعان خود می اندازد؛ زیرا قومش ، مشکلات و سختیهایی مثل سیزیف دارند. و اگر در برابر حکام و ستمگران نه بگویند، شکنجه می شوند و به جای آب شیرین و گوارا از اشکهای خود سیراب می شوند.

همان گونه که مشاهده می کنی ، کاربرد اسطوره از طرف شاعران ، یک اسلوب شعری و فنی است. شاعر از این دیدگاه ، مبتکر و مبدع است. حقیقت موجود در جامعه عربی را از طریق نمونه اسطوره ای برملا می کند.

تا اینجا ، به آوردن اذین مثالهای زیاد موجود در شعر عربی اکتفا می کنیم. ولی می بایست به مکاتب شعری و کاربرد اسطوره توسط انها اشاره کنیم.اگر قصیده شعری معاصر را از زمای که توسط بارودی ، سرزنده و شکوفا شد بررسی کنیم ، سه مرحله را ملاحظه می کنیم.

مرحله اول : برگرفتن اندک اشاراتی از میراث و سنت عربی. این مورد در شعر بارودی و شعر کسانی که همچون شوقی و حافظ ابراهیم ، منتسب به مکتب احیا هستند بارز است. همچنین این مورد در شعر کسانی که سنت را حفظ کردند بارز می باشد. مانند الجارم و علی الجندی و امثال آن.

مرحله دوم : افزودن منبعی دیگر به اشاره های اسطوره ای یونانی و به کار بردن با ترس و احتیاط آن و اندک مواقعی ، افزایش توجه به چیزهایی همچون پدیده های طبیعت و زیبایی وزن. این مورد در شعر مکاتب تجدید و جمعیتهای ادبی (تا جنگ جهانی دوم)همچون مدرسه دیوان و مهجر و آپولو بروز می یابد.

مرحله سوم : گسترش به کارگیری اشاره های اسطوره ای و افزایش برگرفتن منابع آن از یونانی و فنیقی و بابلی و اشوری و عبری و فرعونی. این افزایش ، یکی از ویژگیهای مهم مکتب شعر آزاد است. این مکتب کاربرد اسطوره را به مرحله رمز انتقال داد. این مرحله عبارت بود از قراردادن اشاره اسطوره ای به عنوان صورتی آکنده و انباشته ، جهت بیان احساس یا اندیشه از طریق مجسم کردن شاعرانه و همچنین این مکتب (مکتب شعر آزاد) اشاره را به مرحله موضوعی انتقال داد که عبارت بود از اینکه از طریق موضوع اسطوره ای یا تاریخی که آن را به عنوان پوشش انتخاب می کند از خود و وطن خویش سخن بگوید. بنابراین ، در استفاده از اسطوره در قصیده شعری معاصر سه مرحله وجود دارد. 1-اشاره 2-رمز 3- موضوع

1-اشاره : شوقی و مکتب وی در تضمین بسیاری از اشارات تاریخی و اسطوره ای در اشعارشان مشارکت عمومی داشتند. اشاره در یک سطح معنوی حرکت می کند و غالباً در افرینش فضای الهامی {موضوعی-دراماتیک}ناتوان است و در دایره سنت سیر می کند.

2-رمز : بهره مدرسه دیوان از کاربرد اشارات اسطوره ای اندک است ؛ زیرا نزد آنان نامهای اساطیر و نمادها را می یابیم اما روح اساطیر در شعرشان جاری نشده است.

3-موضوعی : در مکتب شعر آزاد ، اشارات اسطوره ای و تاریخی جالب توجه افزایش می یابد. به گونه ای که یکی از مهمترین ویژگیهای زبان شعری این مکتب قرار می گیرد. منابع این اشارات در حال گسترش و رو به رشد است و اشاره به انبوه و کثرت معنا و فزونی دلالت و اتخاذ مسیری رمزی در جان خوانندگان تغییر می یابد. به عنوان مثال ، این پدیده را در شعر بدرشاکر السیاب زیاد می بینیم؛ زیرا تلاش می کند بر اسطوره زیاد تکیه کند.

به هر حال ، پدیده به کار گیری اسطوره ، در شعر معاصر عربی رایج شد. تقریباً هیچ دیوانی چه عربی و چه غربی ، از اشارات و رموز اسطوره ای خالی نیست. بر همین اساس ، تصمیم گرفتیم چهره هایی از این شخصیتها را در شعر معاصر عربی به طور مختصر بیاوریم. و این مورد در ادبیات تطبیقی برای ما اهمیت دارد.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱و ساعت 20:3|