ابزار وبمستر

نقد ادبی و زمینه های آن در زبان و ادبیات عرب

نقد ادبی و زمینه های آن در زبان و ادبیات عرب

   مباحث و مسایل نقد ادبی

      نقد ادبی در عصر ما قلمرو وسیعی یافته است. شیوه ها و روش های گوناگون و بسیاری که منتقدان و سخن سنجان مختلف  در نقد آثار ادبی بکار برده اند و بکار میبرند، ناچار مباحث و مسایل تازه یی را در نقادی پیش آورده است.  توسعه شگرف پاره یی علوم نیز هر روز بر روی منتقدان آفاق تازه یی میگشاید و بر آنها نکته های تازه یی کشف میکند در گذشته نقد ادبی غالبا جنبه صوری و فنی داشت و منتقد فقط شکل و ظاهر هر اثر را مورد نقد و مطالعه قرار میداد  و سخن جز در باب لفظ و معنی و بلاغت و فصاحت آن نمی راند.  نقد ادبی نیز هرگز از این مرز عبور ناپذیری که اصول و قوانین ادب نام دارد،  تجاوز نمیکرد و بسا که نمیتوانست بگذارد که نبوغ و هنر نیز از این حصار آهنین بگذرند.  نقاد سخن شناس جز آنکه شکل و صورت اثری را از لحاظ مراعات قوانین مطالعه کند کاری نمیکرد.  شعر خوب آن بود که در انتخاب مفردات و ترکیبات آن اصول فصاحت و قوانین بلاغت رعایت شده باشد،  و معنی آن با اغراض معدودی که جهت انواع و فنون شعر معین بود، متناسب بباشد.  کلمات مبهم و کلی مانند انسجام سلاست،...... یا الفاظ دیگری از اینگونه که غالبا به تقلید یکدیگر در مورد قضاوت آثار بکار میبردند،  هرگز در باره ارزش اثر،  تصور درست و روشنی به خواننده نمیداد.

            اما در قرون اخیر بر اثر پاره یی حوادث و احوال،  نهضت های عظیم علمی در جهان روی داد و این نهضت ها ناچار در عرصه شعر و ادب نیز انعکاس یافت.  از آن پس نقد ادبی،  با آن اصول و قواعد جامد دیگر برای ادراک و بیان اثار ادبی کفایت نکرد و منتقدان روشها و شیوه های تازه یی در نقادی جستجو کردند و مسایل و مباحث تازه یی مطرح نمودند.  تاریخ زیبایی شناسی،  روانشناسی و جامعه شناسی، هر روز با مسایل و اشکال تازه یی نقد ادبی را غنی تر و پر مایه تر کردند و هر روز نیز غنی تر و پر مایه تر میکنند.

            مکتب های فلسفی و اجتماعی مانند پراکماتیسم، سوسیالیزم و نهضت های تازه هنری مانند ریالیسم، سمبولیسم، امپرسیونیسم و سورریالیزم و غیره نیز هر کدام عناصر و عوامل تازه یی در نقد ادبی وارد کردند.  و هر یک از این روشها و مکتب ها در مسایل مربوط به نقد ادبی به نوعی دیگر خوض کردند و نکات و مسایل تازه یی مطرح کردند که از مطالعه تاریخ نقد ادبی بدان مسایل میتوان وقوف یافت.

           معهذا، بعضی مسایل در نقد ادبی هست که کلی و اساسی است و به هیچیک از مکتب های ادبی و فرقه ها و مکتب های هنری اختصاص ندارد و در هر یک از انواع و شیوه های نقد ادبی،  توجه بدان مسایل ضرورت دارد.  چنانکه در هر یک از طرق و شیوه های نقد ادبی، نقاد محقق باید لا اقل این نکته را  تحقیق کند که ایا اثری که مورد بحث و نقد اوست از کیست و انتساب آن تا چه حد قطعی و درست است.  گذشته از آن باید منتقد بداند که آن نسخه یی که از آنه بحث میکند تا چه حد دقیق و درست است و آیا مفلوط و مغشوش و آگنده از تحریف نیست ؟  و پس از اینهمه تحقیق، منتقد باید بداند اثری که درباب آن بحث و تحقیق میکند تا چه حد جنبه ابتکاری دارد و اگر از کتب و آثار دیگر چیزی در آن نقل و اخذ شده است آن آثار و کتابها چیست و کدام است ؟  و تا این نکات و مسایل معلوم و معین نباشد هیچ تحقیق و استنباط دیگری درباب آثار نویسنده نمیتوان کرد.

            بنابرین، بحث و غور در این مسایل کلی و اساسی فواید بسیار دارد و جوابی که به این گونه مسایل داده شود در هر نوع دیگری از نقد و سخن سنجی مورد استفاده خواهد بود.  این مسایل که در اینجا مورد بحث و تحقیق ما خواهد بود عبارتست از مساله انتساب، مساله منبع الهام و تاثیر پذیری، نحوه تاثیر به معاصران و آیندگان، مساله تقلید، مساله موازنه، مساله نقد و تصحیح متون،  مساله سرقات و مساله نفوذ که در ذیل راجع به هر یک از این مسایل سخنی چند گفته خواهد شد.

         مسأله انتساب :

            تحقیق در صحت و سقم نسبت، از مباحث مهم نقد ادبی بشمار می آید و آنرا میتوان اولین قدم در انتقاد دانست.  گاه اثری را به شاعری یا نویسنده یی نسبت میدهند که از وی نیست یا اثری هست که گوینده و نویسنده آن مجهول است. در تاریخ ادبیات ملل نمونه این امر بسیار است.  نویسنده این درام های زیبای بیمانندی که بنام شکسپیر شهرت دارد، کیست ؟  اشعاری که بنام شاعران جاهلی روایت کرده اند آیا واقعا مربوط به آن  اعصار است ؟ داستان  یوسف و زلیخایی که عموما به فردوسی نسبت میدهند،  آیا در واقع از خود اوست ؟  وقتی منتقد میخواهد اثری را چنانکه هست بشناسد و نقادی کند،  باید صاحب اثر را بشناسد و محیط و عصر و مقتضیات عصر اجتماعی و مختصات فردی او را درک کند.  ناچار اولین قدم او  در کار  انتقاد آنست که از صحت انتساب اثر به صاحب آن مطمئن گردد.

              بدینگونه اولین سوالی که در مورد هر اثر بخاطر منتقد میرسد مساله انتساب است.  چگونه میتوان صحت یا سقم اینگونه نسبت ها را تحقیق کرد ؟  نقد خارجی و نقد داخلی وسیله این کار را بدست میدهد.

            منتقد باید از یک طرف خود اثر را از لحاظ اسلوب فکر و طرز بیان ملاحظه کند و مختصات و صفات بارز آنرا تعیین نماید و این را نقد داخلی گویند و از طرف دیگر قراین و نشانه های تاریخی و اجتماعی برای تعیین و تشخیص زمان ایجاد اثر بدست آورد و این را نقد خارجی گویند.  شناسایی سبک بیان هر نویسنده و اطلاع از تاریخ تطور ادبیات در هر قرن،  برای منتقد در این مورد کمک موثری است اما بدون وقوف برکیفیت تکامل عقاید و آرا و بدون توجه به خصوصیات فکر و بیان هر مکتب ادبی و هر نویسنده، منتقد نمیتواند پاسخ قطعی صحیحی برای مساله « انتساب »  بیابد.

             در مورد نقد انتساب از مساله وضع و حمل و انتحال غافل نباید بود.  در ادبیات همه ملل و اقوام عالم از این موارد نمونه هایی هست.  در قرن هیجدهم میلادی به علت محدودیتها و فشار هایی که در فرانسه از طرف دولت بر مردم وارد می شد،  نشر اثار بی امضا و یا با نامهای مستعار خاصه هجو ها و انتقاد های سیاسی رواج یافت.   در ادبیات ما هجو نامه بلخ که به انوری منسوب شد و هجو نامه اصفهان که آنرا گویند مجیر بیلقانی ساخت و با خاقانی منسوب داشت نمونه یی از اینگونه جعلها و وضعها میباشند.

              باری جهات و اسباب مختلف هست که موجب وضع و انتساب میگردد.  تعصب سیاسی و حزبی یکی از آن جهات است.  بسا که عواطف سیاسی موجب وضع و جعل اشعار و حکایات و قصص شده است.  نهضت شعوبی نمونه یی از تاثیر تعصبات سیاسی را در ام انتساب و انتحال بدست میدهد.  شعوبیان و مخالفان شان قصص و اشعار زیادی در مثالب یکدیگر یا د رمناقب خویش وضع و جعل کرده اند که در کتب ادبی ضبط است و در مجهول بودن برخی از آنها جای هیچ شبهه نیست.

 

           مسأله منبع الهام وتاثیرپذیری :

           بعد از مساله انتساب،  مهمترین کار منتقد بحث و تحقیق در منبع الهام اثر است. در واقع توجه به شباهتی که بین آثار شاعران وجود دارد، در تاریخ ادبیات جهان سابقه ممتدی دارد. شارحان کتب در یونان و روم از دیر باز مواردی را که بین آثار شاعری با شاعران دیگر مشابهتی میدیدند،  خاطر نشان میکردند.  متقدمان ما نیز در مساله سرقات تحقیق بسیار کرده اند و اقسام آنرا از توارد،  انتحال و الها  و مسخ و تصرف در کتاب های ادب  ذکر نموده اند.  اما تحقیق علمی در منابع الهام شاعران،  در اروپا از اواخر قرن اخیر آغاز گشت.  مطالعات  منتقدان، امروز تقریبا به این نتیجه رسیده است که هیچ اثری منحصرا از قلم و فکر ایجاد گر آن تراوش نمی کند و ابداع و ایجاد مطلق و بیسابقه اگر بکلی نایاب نباشد،  قطعا کمیاب است.  از این رو هیچ شاعر و نویسنده نیست که به سرقت و انتحال متهم نباشد.  حتی از شاهکار های بزرگ ادبی آثاری  مانند فائوست گوته،  « لوسید » کرنی و بعضی درام های شکسپیر این داغ را بر پیشانی دخشان خود دارند.  در ادبیات دری و عرب نیز حال برهین منوال است.  بهتری شاعر بزرگ عرب به سرقت اشعار ابی تمام متهم است و ابی تمام که خود در دواوین و اشعار پیشینیان مطالع و..... داشته است، نیز از این تهمت مصئون نمانده است دیوان امیر معزی  از مصامین و ترکیب های فرخی و عنصری و منوچهری مشحون است و در اشعار عنصری و منوچهری  پاره یی از مضامین مبتنی و ابی نواس و امروالقین آمده است و حتی شاعران مکتب هندی نیز که به مضمون بندی و خیال آفرینی راه افراط می پیمودند،  از انتحال افکار و مضامین دیگران بر کنار نمانده اند.  حکایت شعر گفتن شیدا و جواب گفتن ملا فیروز که اشعار متقدمان و متاخزان را از یاد میدانست مثالی از انتحال و توارد ادبی است.

           باری تحقیق در منبع الهام آثار ادبی،  امروز از مباحث مهم انتقاد بشمار می آید.  اما البته هر گونه مبالغه و افراط د ر آن نا پسند و دور از عقل است.  زیرا از قدیم،  بعضی  متقدان در باب توارد و انتحال بیش از حد لزوم اغماض و مسامحه را جایز شمرده اند. اینها کسانی بوه اند که جز در مورد سرقات آشکار وجوه  شباهت و قرابت را در بین دو شعر و دو اثر طبیعی میدانستند.   به گفته آنها هیچ گوینده از اخذ معانی و مضامین پیشینیان بی نیاز نیست و از سوی دیگر اگر شاعر مضمونی را از شاعر دیگر بگیرد و در آن چندان تصرف کند که از حیث تالیف و ترتیب و پرداخت هنری از گفته شاعر اول بهتر برآید،  آن مضمون وی قابل تقدیر است.

            در مطالعه هر اثر طبعا این سوال از خاطر میگذرد که منشا و منبع الهام آن اثر چیست ؟  از منابع الهام،  بعضی منابع حیاتی هستند که عبارت باشند از تجارب شاعر و اموری که در محیط زندگی او جریان دارند و البته در فکر او نیز تاثیر و نفوذی تمام دارند،  بعضی دیگر از منابع الهام،  منابع کتابی و کتبی هستند که عبارت باشند از آنچه نویسنده و شاعر از مطالعه کتب  در مخزن خاطر دارد خواه در حافظه و وجدان ظاهر او متجلی باشد و خواه در شعور باطن او مضمر و مخفی.  گاه شاعر و نویسنده یی فکر سلف را فقط بعنوان مبدا و محرکی تلقی میکند و خود به میل و اراده خویش چیز تازه یی از آن میسازد گاه نیز فکر اساسی را از دیگری  میگیرد،  اما برخلاف او اظهار رای میکند و این که ـ معصومانه ترین اقسام سرقات محسوب میشود،  تاریک ترین و پیچیده ترین مباحث « نقد منبع » به شمار میرود.

             در هر حال باید دانست که اخذ و اقتباس نتیجه غریزه تقلید است و امری ضروری است که در قدح و ذم آن مبالغه نباید کرد.  همانطوریکه پاره یی موم در قالب های مختلف  و به اشکال گوناگون در می آید،  یک مضمون نیز در اسلوب های مختلف و جلوه های تازه یی ممکن است،  افاده گردد.  با اینجال بی پروایی و اغماض در این مساله خطرهای بسیار دارد، زیرا مایه وقفه و رکود هنر و باعث رواح سرقت و طفیلی گری در ادبیات میگردد و مانع ترقی و توسعه ذوق میشود. جلوگیری از این هرج و مرج ادبی اولین وظیفه نقد ادبی است.

 

             نحوه تاثیر به معاصران و آیندگان :

             تحقیق در باره کیفیت و میزان تاثیر و نفوذی که آثار ادبی در افکار و آثار معاصران یا اخلاف می کنند نیز از مباحث مهم نقد ادبی شمرده می شود.   اثری که ارزنده باشد در بین معاصران و آیندگان البته تاثیر می بخشد. شعری که در دوره حیات شاعر شهرت نیابد به قول نظامی عروض پیش از سراینده خود می میرد،  اما شعری که به خواندن بیارزد،  پس از مرگ شاعر نیز مورد توجه و تقلید قرار می گیرد.

            در بعضی موارد علت نفوذ و تاثیر آثار ادبی را باید در حوادث و احوال سیاسی و اجتماعی جستجو کرد. تسلط و استیلای معنوی و سیاسی اسلام از دیر باز شاعران و نویسندگان ایران را به تقلید و اقتباس ادبی عربی واداشته است.  نه فقط رواج شعر عروضی در زبان دری تا حد زیادی نتیجه نفوذ و تاثیر ادب عربی بود،  بلکه طریقه اسلوب فنی نظم و نثر نیز مورد تقلید نویسندگان و شاعران ما بود. د راروپا نیز آنچه عنایت نویسندگان و گویندگان را به ادبیات شرق متوجه کرد و نهضت ادبی معروف « رمانتیسم » را صبغه مخصوصی داد تا حدی رویای مشرق و مساله هندوستان بود. از اواسط قرن هیجدهم منابع و ذخایر شرق توجه جهانجویان اروپا را بخود معطوف داشته بود.  فتوحات ناپلیون و سیاست استعماری انگلیس چندی بعد محققان اروپا را متوجه شناسایی آسیا کرد.  خاورشناسان در زمینه های علوم تاریخ،  جغرفایه و ادبیات،  پدید آمدند و بسیاری از آثار ادب اسلامی را به زبان های اروپایی ترجمه کردند.  در نتیجه آثاری مانند :  « نامه های ایرانی » اثر مونتسکیو، «دیوان شرقی و غربی» اثر گوته،  «شرقیات» اثر ویکتور هوگو و« لاله رخ» اثر تامس مور، تحت تاثیر و نفوذ شرق در ادبیات اروپا پدید آمده است.

            عواطف دینی و ذوقی خوانندگان نیز،  پاره یی آثار را تمایز  بخشیده است و کسانی را به تقلید و اقتباس از آن آثار واداشته است.  مثلا آیات  قرآن کریم، گذشته از تاثیر و نفوذ عظیم معنوی که در افکار و اخلاق مردم وارد آورد،  از راه نقل و اقتباس تاثیر و نفوذ بی نظیری در ادب  دری و عربی کرد.  دو اوین شعرا و کتب ادب شواهد زیادی ار این تاثیر عرضه میکند.

            قبول عامه نیز از جهات و اسبابی است که بعض آثار را مورد توجه و تقلید گویندگان و نویسندگان قرار میدهد.  حکایات کلیله و دمنه که اقوال و اعما آدمیان را به حیوانات نسبت میدهد و از دیر باز،  قبل از آنکه این کتاب، زبان پهلوی نقل شود در یونان باستان بصورت داستان های « ازوپ » مورد تقلید گشت و بعد ها نیز در آثار لافونتن و بعضی از نویسندگان دیگر اروپا بطور مستقیم مورد تقلید و اقتباس قرار گرفت. اسلوب بدیع و جذاب کلیله و دمنه که عبارت از درج حکایت در حکایت است از قدیم مورد تقلید گشت.   آنچه این اثر را مرود عنایت و تقلید نویسندگان قرار داد،  شهرت و قبولی بود که نزد اهل علم و ادب و عامه مردم یافته بود.

            تحقیق در کیفیت تاثیر و نفوذ آثار و شاهکار های ادبی مساله سنن را نیز مطرح میکند.  آنچه از ابتکارات و تفننات گوینده و نویسنده یی مورد پسند و تقلید معاصران و آیندگان قرار میگیرد، رفته رفته بصورت سنن در می آید و مورد قبول واقع میگردد مثلا تعبیرات و ترکیباتی از قبیل :  سوز پروانه، اشک شمع،  زنجیر زلف،  دل دیوانه و امثال آنها که از دیر زمان در شعر فارسی تکرار شده است امروز در ردیف سنن ادبی قرار دارند، ولی روزی شاعری این تعبیرات و تشبیهات را ابداع کرده و پسان ها تکرار شده و حیث سنن در آمده است.  بطور مثال تعبیرات و ترکیباتی از قبیل :  سوز پروانه،  اشک شمع،  زنجیر زلف،  دل دیوانه و امثال آنها که از دیر باز همواره در شعر فارسی تکرار شده است، امروز در ردیف سنن ادبی قرار دارند، اما ناچار روزی بوده است که شاعر و گوینده یی اینها را ابداع کرده است.

            بدینگونه سنن ادبی بر اثر تقلید و اقتباس بوجود می آید و در عین آنکه سنن هر قوم ذخیره تجارب فکری و وسیله بیان آن تجارب میباشد و چون جهت فارقه ملت های مختلف نیز سنن آن ملت ها میباشد،  بنابر این در مورد سنن ادبی که موضوع این بحث است میتوان گفت که بنیان و اساس ادبیات ملی را تشکیل میدهد و از همین روست که « هردر» دانشمند و منتقد معروف آلمانی در اهمیت و ارزش سنن مبالغه میکند و آن را بینش مخصوص هر ملت میداند و تاکید میکند که هویت هر قوم و ملت را فقط سنن آن ملت تعیین مینماید.

            در هر حال مبالغه در ارزش سنن این زیان را دارد که به تدریج هر نوع ابتکار و تجدد را منع و محدود میکند و مانع رشد و تکامل و توسعه ادبیات ملی میگردد و هنر قومی را در چهار دیوار حدود کهن محصور مینماید و شاعران و نویسندگان را همواره  در خم کوچه های تقلید سرگردان میکند و آنان را به طفیلی گری و سرقت ادبی وامیدارد از این رو در عین توجه به اهمیت سنن باید در تبعیت سنن از افراط ایمن بود.

            باری بحث در مساله نفوذ « مساله تقلید » را بدنبال خود دارد. « تقلید » ساده ترین صورت اخذ و سرقت محسوب است و از همین رو افراط در آنرا نکوهیده اند. بطور کلی تقلید خواه از طبیعت باشد و خواه از صفت، درصورتیکه با تصرف توأم نباشد، زیاده ارزش ندارد. اگر نویسنده و گوینده یی طبیعت را تقلید میکند باید بوسیله طبع و قریحه خود در آن تصرف کند و چیزی بر آنچه هست بیفزاید.  آثار بالزاک که به اسلوب واقع بینی ( ریالیزم ) نوشته شده است،  نمونه یی از اینگونه تصرف در تقلید است و به همین جهت ارج و بهایی بسزا دارد. اما اگر شاعر و نویسنده یی صفت یعنی اثر هنری خاصی را تقلید میکند نیز نباید از تصرف و تدبیر ابتکاری خویش غافل باشد.  باید در عین آکه مواد و اجزا کار خود را از نویسنده و هنرمند دیگر میگیرد،  صورت هنری و تناسب و توازنی که به مواد و اجزا مزبور میدهد نتیجه تدبیر و تصرف قریحه خود او باشد.  نویسندگان و شاعران بزرگ در تقلید از آثار شاعران و نویسندگان پیشین و یا از جریان های ادبی چنین اصولی را مراعات کرده و در آثار شان ابتکار و قریحه خود را بکار برده اند.  در این صورت چنین نویسندگان را به خاطر اخذ مضامین و تقلید نمیتوان ملامت کرد. اما برخلاف شاعرانی را هم داریم، در عین آنکه مواد و مضامین را از متقدمان تقلید و اخذ کرده اند،  هیچگونه تصرف و تدبیری و ابداعی در ایجاد آثار نو ننموده،  بناء آثار آنها آثاری کم ارج و مبتذل بار آمده است.

 

            مسأله موازنه :

            یکی از کهن ترین و مهمترین مسایل نقد ادبی مساله موازنه است.  تعصب و هوی که محرک و موجب اصلی موازنه و قیاس بین اشخاص میباشد،  از قدیمترین غرایز و تمایلات اجتماعی بشر محسوب است. از این رو نباید تعجب کرد که مساله « موازنه » یکی از قدیمترین مسایل نقادی بشمار آید.  در واقع این مساله،  از قدیمترین اعصار و ادوار تاریخی،  در تاریخ ادب اقوام و ملت ها انعکاس داشته است بروجه مثال میتوان از ادبیات یونان ذکر کرد.  آریستوفان شاعر و تیاتر نویس معروف یونانی معاصر سقراط و افلاطون بود و به سان ۳۸۶ قبل از میلاد وفات یافته است.  نمایشنامه « غوقان » او شاید قدیم ترین نمونه این مببحث در تاریخ ادبیات یونانی بشمار آید. در این نمایشنامه آریستوفان دو تن از تراژیدی نویسان معروف یونان را بنام اورویپید و آشیل موازنه و محاکمه میکند و سرانجام آشیل را ترجیح میدهد.

             در ادبیات عرب نیز بارها به مساله موازنه برمیتوان خورد. اعراب جاهلی که شعر و شاعر در نظر شان قدر و عظمت بسیار داشت، برای شاعران طبقات و درجات مختلف قایل بودند،  آنها را غالبا به چهار طبقه تقسیم میکردند.  در دوره اسلام نیز کار موازنه بین شاعران گاه به احتجاج شدید میکشید.  موازنه بین جریر و فرزوق وابی تمام و بحتری معروف است.

             در ابیات ما نیز مقایسه و موازنه شاعران، مکرر مورد توجه بوده است.  داوری مجد همگر شاعر معروف قرن هفتم،  در این باب که از انوری و ظهیر کدام یک برتر اند،  نمونه یی از رواج این مساله است مینویسند که در این باره جمعی از فضلا از وی طی قطعه ذیل سوالی کرده اند :

              ای آن زمین و قار که بر آسمان فضل              ماه خجسته فضلی و خورشید انوری

              جمعی زناقدان سخــــن به گفته ظهیر               ترجیح میدهند بر اشعـــــــار انوری

              جمعی دگر براین سخن انکار میکنند               فی الجمله در محل نزاعند و داوری

              رجحان یکطرف تــو بدینشان نما که هست              زیرنگیـــن طبــع تو ملک سخنوری

            

             مجد همگرقطعه ذیل را در جواب فرستاده است :

             جمعی ز اهــل خطه کاشان که برده اند          ز ارباب فضل و دانش، گوی سخنوری

             در انوری مناظره شــان رفت و در ظهیر          تامرکه راست پایـــه بهتر زشــاعــــری

             انصاف چون نیافت گروه از دگر گروه          مربنــده را گزید نظر شـــــان به داوری

             درکـــان طبع آنچه بگشتم کران کران         درقصر بحر هــــر چـــه نمودم شناوری

             شعریکی بر آمــــــده چون در شاهوار          نظم دگر بر آمده چون مهر خـــــاوری

             شعر ظهیر اگر چه بر آمد ز جنس سحر          برتر ز انــوری نزنــد لاف ساحــــــری

             براوچ مشتـــری نرســــــد تیــر نظم او          خاصه کـه در ثنا گـری و مـدح گستری

             طعم رطب اگر چه لذیذ است وخوش مذاق          کی به بــود ز خاصیت قنـــــد عسکری

             این است اعتقاد، رهی خوش قبول کن         گرتـــو مقیـــــد سخن مجــــد همگری

 

            اینگونه نظرات و داوری ها در باب شاعران و نویسندگان در ادبیات ملل مختلف موجود بوده است.  با اینهمه باید اذعان کرد که موازنه غالبا جز ذوق و علاق و تعصب و سلیقه ملاک دیگر ندارد.  البته موازنه یک نوع فتوی و حکم است و از اینرو نقادان در آن اعتماد به حق و اجتناب از هوی را لازم شمرده اند و در آن باب توصیه و تاکید کرده اند،  لیکن آن بیطرفی که در چنین کاری برای قاضی لازم و تا اندازه ای نیز ممکن است، برای منتقد امکان حصول آن بسیار بعید به نظر می آید،  زیرا در این باب هر کس به حکم ذوق و سلیقه و مطلوبی که دارد،  سخنی میگوید ورایی میزند که مخصوص اوست.  آنکه عرفان و فلسفه می پسندد،  نویسنده ای را ترجیح میدهد که در سخنش اینگونه مضامین هست و آنکه نقط شیرین و روان میخواهد،  شاعری را بر می گزیند که کلام او بدین اوصاف باشد.  یکی سبک افکار حکیمانه ناصر خسرو و یا اسلوب بیان عارفانه حافظ را دوست دارد و دیگری سبک بیان ساده فرخی یا طرز خیال لطیف بیدل را ترجیح میدهد.

             معذالک نباید پنداشت که در بحث موازنه رای و فتوای منتقد با حکم و داوری خواننده عادی تفاوت ندارد. درست است که هیچکدام از تاثیر عواطف خویش بیرون نیستند،  اما عواطف منتقد این مزیت دارد که هم تلطیف و تهذیب شده است و هم تا اندازه زیادت تحت تاثیر تجربه و دقت قرار گرفته است.  بنابر این،  هر چند در موازنه نظر منتقد بیشتر بر « وجدان و شهود هنری »  متکی است تا بر علم و قواعد فنی،  باز نظر او جالبتر و مقبولتر از دیگران میباشد.  زیرا آنچه او به ذوق  و به حکم ممارست و اختیار و تجربه در می یابد غالبا تحت قواعد و ضوابط فنی و علمی در نمی آید و نمیتوان با ملاک و میزان « نقد فنی » آنرا توجیه و تبیین کرد.  معهذا همین حکم ذوقی او ارزنده و شایان توجه است و ارزش انتقادی بسیار دارد.

           چون بحثی از موازنه در اینجا آمد،  بی مناسبت نیست در باب آنچه امروز به تبعیت از اروپایی ها « ادبیات تطبیقی »  میگویند،  نیز در اینجا سخنی چند گفته آید. تعبیر و اصطلاح « ادب تطبیقی » را در اروپـــا، اولین بار،  نقاد فرانسوی « ویلمن » بکــار برد و سپس « سنت بوو»  منتقد مشهور فرانسوی آنرا ترویج و استعمال نمود. اما این ادب تطبیقی که آنها مطرح کردند،  شیوه و روش علمی مشخص و معینی نداشت و در واقع فقط نوعی مقایسه بین شاعران و نویسندگان ممالک مختلف بود.  بعد ها محققان روش و شیوه تطبیق و مقایسه را که علما طبیعی در ساینس بکار میبردند،  در ادب نیز بکار بستند در این طریقه جدید ادب تطبیقی محققان سعی کردند در مناسبات  و روابط ادبی و ذوقی بین اقوام و ملل تحقیق کنند و این تحقیقات را مبتنی بر مدارک و شواهد دقیق درست تاریخی بنمایند.  از آن پس تحقیقات جالبی در این زمینه نشر یافت.  اما باید گفت در ادب تطبیقی آنچه مورد نظر محقق و نقاد هست،  نفس اثر ادبی نیست،  بلکه تحقیق در کیفیت تجلی و انعکاسی است که اثر ادبی قومی در ادب قوم دیگر پیدا میکند و به عبارت دیگر آنچه در ادب تطبیقی مورد توجه اهل تحقیق است،  آن تصرف و تدبیری است که هر قومی در آنچه از آثار ادبی قوم دیگر اخذ و اقتباس مینماید اعمال می کند.

             نکته جالبی که در این مورد،  باید خاطر نشان کرد، این است که ادب تطبیقی هم با نقد تاریخی تفاوت دارد و هم از موازنه ادبی جداست.  قلمرو نقد تاریخی  فقط تحقیق در مقدمات و سوابق تاریخی آثار ادبی و نویسندگان آنهاست،  در صورتیکه ادب تطبیقی بیشتر نظر به این دارد که در مناسبات و روابط بین آثار ادبی اقوام بحث کند. همچنین  در آنچه موازنه ادبی نام دارد،    سخن از مقایسه معانی و مضامین آثار شاعران و نویسندگان در میان است و چندان به ماخذ و منبع و به تقدم و تاخر آنها نظر ندارد،  در صورتیکه ادب تطبیقی به مقایسه و موازنه مجرد اکتفا ندارد و میکوشد که معلوم دارد کدام یک از آثار تحت تاثیر و نفوذ اثر دیگر به وجود آمده است و جحدود تاثیر و نفوذ هر اثری در آثار نویسندگان اقوام و ملل دیگر چیست ؟  بطور مثال وقتی سخن از آثاری باشد که به سبک و اسلوب گلستان سعدی در قلمرو فرهنگی ما بوجود آمده است،  سخن از نقد نفوذ است،  اما وقتی بحث از تقلید ها و اقتباس هایی است که فی المثل کسانی مانند لافونتن و اوژن مانویل از حکایات گلستان کرده اند، سخن از ادب تطبیقی است.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۱و ساعت 20:4|