غلط ننویسیم!
(بر اساس «غلط ننويسيم» ابوالحسن نجفی و همچنين «دستور زبان فارسی» پرويز ناتل خانلری)
رديف | موضوع | درست | نادرست |
۱ | توجه کردن، روی آوردن، بررسی کردن |
پرداختن (در معنايی غير از دادن پول، مثلاً به فعاليت پرداختن، به موضوعی پرداختن) |
|
۲ | با وجود اين |
با اين وجود |
|
۳ | بی اعتنايی |
بی تفاوتی |
|
۴ | «اينک» به معنای «اين است» در باب معرفی شخص يا چيزی. معادل آن در انگليسی میشود: 'Here is' يا 'Here you are' |
اکنون |
اينک |
۵ | جنگ/ مبارزه/ نبرد با |
جنگ/ مبارزه/ نبرد عليه |
|
۶ | نيازی به استفاده از «های» تأنيث در صفات فارسی نيست! |
مربوط، متعلق |
مربوطه، متعلقه |
۷ | «گرام» ( 'gram' ) به معنای «نگارش و رسم» است! |
گرامی |
گرام |
۸ | «کانديد» ( 'candid' ) به معنای «ساده لوح» است! |
کانديدا |
کانديد |
۹ | درباره، راجع به |
در رابطه با، در ارتباط با، پيرامون |
|
۱۰ | اگر چه ----،
|
اگرچه ----، اما/ ولی خاتمي با اينكه ضربههاي زيادي از تندرويها خورد، اما باز هم از آزادي فكر و بيان گفت. |
|
۱۱ | «را»ی سرگردان |
را بايد پس از مفعول (در جملات مختلط پيش از "که") آورد |
بعضی اوقات "را" را به غلط پس از فعل جمله مختلط يا مفعول غيرمستقيم میآورند |
۱۲ | A (معادل حرف تعريف نکره انگليسی در فارسی «ی» نکره است، نه عدد «يک») |
کتابی |
يک کتاب |
۱۳ | For someone (در ابتدای جمله) |
از نظر کسی |
برای کسی |
۱۴ | including |
مانند، در ميان آنها، شامل، از قبيل |
از جمله، من جمله |
۱۵ | think |
تصور کردن، گمان کردن |
فکر کردن |
۱۶ | viewpoint, point of view |
ديدگاه، نظر، رأی |
نقطه نظر |
۱۷ | بايد – میبايد (برای مضارع) بایست – بايستی - میبايست کاربرد اين فعلها که به زمان گذشته اطلاق دارد برای زمان مضارع صحيح نيست! |
میبايد بايد |
میبايست بايست |
۱۸ | بهتر است از کلمات مهجور و قديمی (يا شاعرانه) در متون معاصر نثر استفاده نکنيم! |
شد |
گرديد، گشت |
۱۹ | درازنويسی مذموم است |
بررسی کردند آزمود و بررسی کرد بر __ تأکيد میکند |
مورد بررسی قرار دادند مورد آزمون و بررسی قرار داد مورد تأکید قرار میدهد مورد توجه قرار میگیرد مورد استفاده قرار میگیرند مورد بازخواست قرار دهند مورد مخالفت قرار میگیرد مورد قبول واقع نمیشود مورد تردید قرار میگيرد |
۲۰ | قيد در فارسی گاهی با ترکيب «صفت يا اسم + انه» ساخته میشود، در اين صورت، نيازی نيست پيش از چنين قيدهايی کلمات «طور، صورت، گونه و ...» افزوده شود! |
مرموزانه موذيانه دزدانه مردانه ناشيانه ناجوانمردانه خردمندانه سالانه دوستانه |
به طور مرموزانه به طور موذيانه به صورت دزدانه به طور مردانه به طور ناشيانه به طور ناجوانمردانه |
۲۱ | قيد در فارسی هميشه با ساختار «به + صفت + ی» ساخته نمیشود، بلکه بسياری اوقات صفت و قيد در فارسی يکسان هستند. |
زود تازه آرام آهسته خوب تند کُند رسا خوب درست نرم سخت روشن |
به زودی به تازگی به آرامی به آهستگی به خوبی به تندی به کُندی به روشی رسا به خوبی به درستی به نرمی به سختی به روشنی |
۲۲ | کاربرد کلمات خارجی که معادل متداول فارسی دارد صحيح نيست! |
فهرست مجموعهای، چند مهار، مراقبت، نظارت، ... دستگاه، نظام، شبکه، ... نظاممند عقيده عقيدتی طرح الگوی نظری کارگروه کارکنان فناوری انديشه، آرا مِلاک، معيار نظريه حدنصاب آرمانی، کمالمطلوب قابليت آموزه با آنکه، باوجوداينکه |
ليست يک سری کنترل سيستم سيستماتيک ايدئولوژی ايدئولوژيک پروژه پارادايم تيم پرسنل تکنولوژی ايده استاندارد تئوری رکورد ايدهآل پتانسيل دکترين علیرغم |
۲۳ | آوردن و عطف، ميان عبارت وصفی و فعل، غلط و بیمعنی است. درست نيست که بنويسيم: *«هوشنگ دست و رو شسته و آمد.» در فارسی هر گاه دو يا چند جمله که فعل همه آنها «جزءِ مُعين» برابر دارند در پی يکديگر واقع شوند (يعنی جمله مرکب بسازند) برای پرهيز از تکرار میتوان جزءِ آخر بعضی از آنها را به قرينه حذف کرد، مثلاً میتوان نوشت: «من بارها به مازندران رفته و در کنار دريا نشسته و از زيبايی طبيعت لذت بردهام.» در اينجا جزءِ «ام» از آخر دو فعل حذف شده است. در اين حال ديگر جمله يا عبارت وصفی در ميان نيست و با حرف «و» عطف به هم مربوط شدهاند. |
وجه وصفی فعل، |
وجه وصفی فعل، و |
۲۴ | کاربرد «ها»ی تأنيث در فارسی صحيح نيست |
حاصل مربوط |
حاصله مربوطه |
۲۵ | کاربرد «- يت» اسم ساز بر سر کلمات فارسی صحيح نيست. |
خوبی رهبری |
خوبيت رهبريت منيت خريت |
۲۶ | نياز به دو حرف اضافه هم معنا يا متضاد وجود ندارد |
بر يا روی عليه |
بر روی برعليه |
۲۷ | گذاردن (نهادن، جای دادن، منعقد کردن، ترک کردن، برپا کردن، وضع کردن، عبور دادن) و گزاردن (انجام دادن، بهجا آوردن، پرداختن، رسانيدن، بيان کردن، ترجمه کردن، خرج کردن، حق چيزی را ادا کردن) |
نمازگزار سپاسگزاری سياستگذاری لولهگذاری خوابگزار گزارش گذراندن واحد درسی |
نمازگذار (يعنی تارکالصلوة) سپاسگزاری سياستگزاری لولهگزاری خوابگذار گذارش گزراندن واحد درسی |