ابزار وبمستر

اسم از نظر عدد(مفرد مثنی جمع) و بيان انواع جمع در زبان عربي

اسم از نظر عدد(مفرد مثنی جمع)

*جمع:
اسم از نظر عدد
1- مفرد: اسمی است که بر یک فرد (انسان یا غیر انسان) دلالت کند. مانند: قَلم، اسَد، تلمیذ.

2- مثنی: اسمی است که بر دو فرد(انسان یا غیر انسان)دلالت کند. مانند: قَلَمَیْنِ، تِلْمیذانِ.

3- جمع: اسمی است که بر بیش از دو فرد (انسان یا غیر انسان) دلالت کند.

4-اسم جمع: اسمی است که از نظر لفظ، مفرد اما از نظر معنی، جمع باشد و بتوان آنرا تثنیه و جمع بست. مانند: قوم (قومانِ – اقوام).

5-شبه جمع (اسم جنس): اسمی است که دلالت بر جنس نماید و برای همین آنرا اسم جنس نیز می گویند و با افزودن (هً) یا (ی) از آن مفرد می سازند. مانند: شجر: شجرهً/ جُند: جندی.

6-جمع الجمع (مُنتَهی الجموع): جمعی است که برای بار دوم جمع بسته شود. مانند: یَد(مفرد) - أیْدی(جمع) - أیادی (جمع الجموع).
نکته: اوزان جمع الجمع عبارتند از (اَفاعِل) مانند: أکالِب و (اَفاعیل) مانند: أصاحیب.
نکته: از جمعی که بر وزن افاعل و افاعیل آمده، در صورت لزوم جمع سالم ساخته می شود مانند: أفاضِلینَ

*جمع خود بر دو قسم است:

الف)سالم ب) مکسَر.
توضیح: جمع سالم را از آن جهت سالم می گویند که شکل مفرد کلمه، سالم می ماند و هیچ تغییری در آن رخ نمی دهد و تنها علامت جمع(ات – ون –ینَ) به آن اضافه می شود.
جمع مکسَر{کسر به معنای شکستن} را از آن جهت مکسَر گویند که شکل مفرد کلمه، تغییر می یابد به این معنی که ممکن است یک یا چند حرف از آن کم یا به آن اضافه شود و یا حروف آن تغییر کرده و جابجا گردد.(برای ساختن آن قاعده وضابطه ی خاصی در دست نیست بلکه باید از اهل لسان ولغت شنیده شود ولی غاعده غالبی برا اوزان آن ذکر کرده اند) ص90حسینی
الف)جمع سالم نیز دو قسم دارد:
1- جمع مذکر سالم
2- جمع مونث سالم.
---------------------------------------------
جمع مذکر سالم: جمعی است که با افزودن (ونَ)[1] یا (-ِینَ) به آخر مفرد مذکر عاقل (انسان) ساخته می شود مانند: مُعلّمونَ، معلّمینَ که جمع معلّم می باشند.
جمع مونث سالم:
جمعی است که با افزودن (ات) به آخر مفرد (معمولاً مونث) ساخته می شود. مانند: تلمیذات
توضیح: گاهی نشانه جمع مونث به کلمات مفرد غیر مونث افزوده می شود و جمع مونث سالم ساخته می شود. مانند: امتحان که جمع آن امتحانات می باشد و اطلاع که جمع آن اطلاعات می باشد.
جمعُ التَّکسیر (جمع مکسّر)
دانستید که در جمع مکسر، شکلِ مفردِ کلمه دچار تغییر می شود.
در مقابل جمع مکسر جمع سالم است که دارای قائده قانون است مثلا برای جمع بستن اسم صحیح مفرد منصرف مثل مسلم به آن واو و نون اضافه می کنند مسلمون. زیدون
جمعِ مکسّر را به دو نوع تقسیم کرده اند: « جمع قِـلّـة » و « جمع کَثرة».

جمع قلّت بینِ سه تا ده است و شاملِ این چند وزن است: « أفـعُل، أفـعال، أفْـعِلَـة و فِـعْـلة».

جمع قِلّة دارای چهار وزن زیر است:
1-" أفْعُل" مانند:
مفرد:" نَفْس، ذِراع، کَفّ، وَجْه"
جمع:" أَنْفُس، أَذْرُع، أَکُفّ، أَوْجُه"
2-" أَفْعال" مانند:
مفرد:" جَدّ، ثَوْب، جَمَل، کَبِد، عُنُق و قُفل {سبب}
جمع:" أَجداد، أَثواب، أَجْمال، أکْباد، أَعْناق و أقفال"{اسباب}

3- أفْعِلَهً مانند:
مفرد:" عِماد، طَعام، شَراب، غِذاء، رَغیف، و زِمام
جمع:" أعْمِدَة، أطْعِمَة، أشْرِبَة، أغْذِیَة، أرْغِفَة، أزِمَّة".
4-"فِعْلَهً" مانند:
مفرد:" فَتَی، صَبِّی، غُلام،غَزال، جَلیل، سافِل".
جمع:" فِتْیَهً، صِبْیَة، غِلْمَة، غِ‍ْزلَة، جِلَّة، سِفْلَة".
بقیه وزنها مربوط به جمع کثرت است. ( جُز جمعهای منتهی الجُموع زیرا از یازده شروع می شوند. )

اوزان جمع کثرت:

فُعْلٌ، فُعَلٌ، فُعَلْ، فِعَلٌ، فُعَلَةٌ، فَعْلی، فِعَلَةٌ، فُعِِّلٌ، فُعّالٌ، فِعالٌ، فُعُولٌ، فِعْلانٌ، فُعلانٌ، فُعَلاءُ، اَفعِلاءُ،‌ فَواعِلُ، فَعائِلُ، فَعالی،‌ فُعالِیُّ، فَعالِلُ، فَعالیلُ

"جمع کَثْرة" از جمع مکسر، دارای شانزده وزن است:

1- وزن" فُعْل"
مفرد: أحْمَر یا حَمْراء، أحْوَر حَوْراء، أَسْوَد سَوْداء، أبْیَض بَیْضاء.
جمع:"حُمْر حُور سُود بِیض

• در صورتی که عین الفعل"یاء" باشد حرف اول کلمه در جمع، کسره می گیرد، مانند بِیض.
- این وزن جمع صفت مُشبهه بر وزن" أَفْعَل فَعْلاء" است.

2-" فُعُل"
مفرد: کِتاب، عِناقْ، ذِراع، عَمُود، قَضِیب و سَرِیر-صَبُور- غَیُور.
جمع: کُتُب، عُنُق، ذُرُع، عُمُد، قُضُب و سُرُر – صُبُر- غُیُر

این جمع، بیشتر برای دو وزن ازاسمهای مفرد آمده است: برای" فَعُول" به معنی فاعِل. مانند صبور(مفرد) که جمع آن می شود صُبُر و نیر برای اسم چهار حرفی صحیح الاخر که دارای تاء تانیث نباشد و حرف پیش از آخر آن، حرف مدّ باشد. مانند: کِتاب که جمع آن: کُتُب است.

3-" فُعَل"
مفرد: غُرْفَهً، حُجَّهً، نُوبَهً و مُدْیهً- کُبْرَی- صُغْرَی
جمع: غُرَفَ و حُجَج، نُوَب و مُدَی- کُبَر – صُغَر

این وزن، بیشتر برای اسم مفردی که بر وزن"فُعْلهً" باشد، آمده است. مانند:" غُرْفَهً"،که در جمع: غُرَفَ.
و نیر در جمع صفتی به وزن" فُعْلَی"مؤنث" أفْعَل" باشد. مانند:" کُبْرَی" کُبَر"، صُغْرَی" صُغَر".

4-"فِعَل"
مفرد: قِطْعَه – حِجَّه – لِحْیَه - قَصْعَهً
جمع: قِطَع – حِجَج – لِحَی - قِصَع

وزن جمع اسمی است که بر وزن" فِعْلَهً" به کسر فاء باشد، مانند: قِطْعَه" قِطَع"، حِجَّه" حِجَج"، لِحْیَه" لِحیً" • گاه به ندرت، اسمی بر وزن" فَعْلَهً" به فتح فاء نیز، به وزن" فِعَل" جمع بسته می شود. مانند: قَصْعَهً" قِصَع".

5-" فُعَلَهً"
مفرد: هادٍ - قاضٍ - غازٍ - رامٍ
جمع: هداهً – قُضَاهً- غُزَاهً - رُمَاهً
بیشتر، برای صفت مُعتل اللام برای مذکر عاقل که بر وزن"فاعِل" باشد آمده است. مانند: هادٍ"هُدَاة"، قاضٍ" قُضَاة"، غازٍ"غُزَاة"، رامٍ"رُمَاة".
• اصل"هُدَاة" و"هُدَیَهً" بوده و همچنین است وزن دیگر جمع های بالا.

6-" فَعَلَهً"
مفرد: ساحِر – طالِب – قاتِل – سافِر – بارٌّ – بائِعٌ - خائنٌ
جمع: سَحَرَهً – طَلَبَهً – قَتَلهً – سَفَرهً – بَرَرَهَ – باعَهً - خَاَئنهً
و این وزن، اغلب جمع صفت صحیح الاخر برای مذکر عاقل بر وزن" فاعِل" است. مانند:، طالِب" طَلَبَة"، قاتِل"قَتَلهً"، سافِر"سَفَرهً"، بارٌّ" بَرَرَهَ"، بائِعٌ" باعَهً"، خائنٌ"خَاَئنهً".
7-" فَعْلَی"
مفرد: قَتیِل جَرِیح شَیِت زَمینْ أَسِیر
جمع: قَتْلَی جَرْحَی شَتَّی زَمْنَی أسْرَی
بیشتر برای صفتی بر وزن"فَعیل" است که دارای یکی از معانی" از میان رفتن، آسیب، درد، بیماری و گرفتاری باشد. مانند: قَتیِل"قَتْلَی"، جَرِیح" جَرْحَی"، شَیِت" شَتَّی" زَمینْ" زَمْنَی" و أَسِیر"أسْرَی.

8 -" فِعَلَهً"
مفرد: دُرْج دُبّ قِرْد
جمع: دِرَجَه دِبَبه قِرَدَهً
مفرد این جمع، بیشتر اسم ثلاثی الآخر است که بر وزن"فُعْل" به ضم فاء باشد. مانند:"دِرَجَهً و دِبَبهً" درجمع: دُرْج و دُبّ. گاه اسمی بروزن" فِعْل" به کسر فاء نیز بر این وزن، جمع بسته می شود. مانند: قِرْد"قِرَدَهً".

9-" فُعَّل"
مفرد: راکِع ساجِد طالِب صائِم نائِم
جمع: رُکَّع، سُجَّد طُلّب صُوَّم نُوَّم
مفرد این جمع، اغلب صحیح اللامی است بروزن" فاعِل یا فاعِلَة". مانند:"رُکَّع، سُجَّد، طُلّب، صُوَّم، نُوَّم" در جمع: راکِع، ساجِد، طالِب، صائِم، ونائِم.

10-" فُعّال"
مفرد: عاذِل، طالِب،کاتب، نائِب، و ناظِر غازٍ
جمع: عُذّال، طُلاّب، کُتّاب، نُوّاب و نُظّار غُزّاء
وزن جمعی است برای صفت صحیح الآخر بر وزن"فاعِل”. مانند: عُذّال، طُلاّب، کُتّاب، نُوّاب و نُظّار" در جمع: عاذِل، کاتب، نائِب، و ناظِر.
• گاه به ندرت، جمع" فاعِل" از معتل اللام نیز بر این وزن آمده است. مانند:" غُزّاء" در جمع"غازٍ" از"غزَاَ یَغْزُو".

11-"فِعال"
مفرد: کَعْبْ، ثَوْب، ضَخْم، صَعْب، ضَیْعَة، جَمَل، جَبَل، رَقَبَةُ، ثَمَرة، ذِئب، ظِلّ
جمع: کِعاب، ثِیاب، ضِخام، صِعاب، ضِیاع، جِمال، جِبال، رِقاب، ثِمار، ذِئاب، ظِلال
این وزن، جمع اسم های بسیاری با وزن های گونه گون است. مانند:" کِعاب، ثِیاب، ضِخام، صِعاب، ضِیاع، جِمال، جِبال، رِقاب، ثِمار، ذِئاب، ظِلال درجمع واژگان: کَعْبْ، ثَوْب، ضَخْم، صَعْب، ضَیْعَة، جَمَل، جَبَل، رَقَبَةُ، ثَمَرة، ذِئب، ظِلّ
12-"فُعُول"
مفرد: کَبِد، لَیْث، فِیل، جُنْد، شَجَن
جمع: کُبُود، لُیُوث، فُیُول، جُنُود وشُجُون
این جمع بیشتر برای وزن های:" فَعِل، فَعْل، فِعْل، فُعْل" و گاه نیز برای وزن"فَعَل" به کار رفته است. مانند: کُبُود، لُیُوث، فُیُول، جُنُود وشُجُون”. درجمع واژگان: کَبِد، لَیْث، فِیل، جُنْد، شَجَن.


13-"فِعْلان"
مفرد: غُرَاب، جُرَذ، حُوت و جَار، صِنو و حائِط
جمع: غِربان، جِرْذان، حِیتان، وجِیران، صِنْوان و حِیطان
این جمع، بیشتر برای چهار وزن زیر آمده است:1- فُعال 2- فُعَل 3- فُعْل (در صورتی که عین الفعل آن، واو باشد) 4- فَعْل (در صورتی که حرف دوم آن،الف باشد)"غِربان، جِرْذان، حِیتان، وجِیران" در جمع واژگان: غُرَاب، جُرَذ، حُوت و جَار.
- گاه نیز"فِعْلان"جمع اسم هایی، نه بر وزنهای بالا، قرار می گیرد. مانند:"صِنْوان و حِیطان" در جمع:" صِنو و حائِط

14-"فُعْلان"
مفرد: قَضِیب، حَمَل، خَشَب و بَطْن
جمع: قُضْبان، حُمْلان، خُشْبان، بُطْنان
15-"فُعَلا"
مفرد: عَلیم، عَظیم، نَبِیه، ظَریف - صالِح، عالِم، جاهِل و شاعِر
جمع: عُلَماء، عُظَماء، نُبَهاء، ظُرَفاء- صُلَحاء، عُلَماء، جُهَلاء، و شُعَراء
این وزن جمع، برای دو گونه صفت به کار می رود:
1.برای وزن"فَعِیل" به معنی"فاعِل" که صحیح الآخرو برای مذکر عاقل باشد. مانند:عُلَماء، عُظَماء، نُبَهاء، ظُرَفاء،. در جمع صفت های: عَلیم، عَظیم، نَبِیه، ظَریف.
2.برای صفت مذکر عاقل(درصورتی که به معنی: طبیعت، ستایش یا نکوهش آمده باشد.) بر وزن"فاعِل". مانند: صُلَحاء، عُلَماء، جُهَلاء، و شُعَراء. در جمع: صالِح، عالِم، جاهِل و شاعِر.

16-"أفْعیلا"
مفرد: صفیّ، ولّی، عزیز و ذلیل
جمع: أصفیاء، أولیاء، أعزّاء، أذِلّاء
این وزن جمع، برای صفت بر وزن"فَعیل" است (در صورتی که معتل اللام یا مضاعف باشد). مانند:"أصفیاء، أولیاء، أعزّاء، أذِلّاء". در جمع صفت های:"صفیّ، ولّی، عزیز و ذلیل"

• وزن های منتهی الجُموع نیز، بر وزن های یاد شدة جمع مکسر افزوده می گردد.
• گاهی جمع های"قِلَّه" و" کَثْرة" به جای یک دیگر به کار می روند.یعنی جمع قلّة برای کثرت و جمع کثرة برای قلّت و اندکی. این در صورتی است که برای بیان معنایی، وزن جمع بیانگر آن معنی، موجود نباشد. مانند:" أَقْطارُ البِلادِ" و" ثَلاثَة رِجالٍ".

در نمونة نخست، با آنکه لفظ"أقـْطار" جمع قلّة است، برای بیان کثرت و در نمونة دوم، به عکس لفظ"رِجال" با آنکه جمع"کَثره" است، در معنی جمع قِلّة، به کار رفته است.

مثال جمعهای کثرت:

أسمَر: سُمْـر / أسوَد: سود / أبیَض: بیض / صَبور: صُبُر / غَفور: غُفُر / غَیور: غُیُر / سَریر: سُرُر / عِماد: عُمُد / زِمام: أزِمّة / هِلال: أهِلَّة / کِتاب: کُتُب و گاهی کُتْـب / رَسول: رُسُل و گاهی رُسْل / غُرفة: غُرَف / حُجَّة: حُجَج / عُلبة: عُلَب / کُبرَی: کُبَر / صُغْرَی: صُغَر / جُمُعة: جُمَـع / بِدْعَـة: بِدَع / حِلْـیة: حُلَـی / لِـحْـیة: لُـحَـی / رامی ( رامٍ ) رُماة / قاضی ( قاضٍ ): قُضاة / داعی ( داعٍ ): دُعاة / کاتِب: کَتَبَـة و کُتّاب / ساحِر: سَحَرَة / بارّ ( نیکوکار ): بَرَرَة / قَتیل: قَتْـلَـی / أسیر: أسْـری / جَریح: جَرحَـی / هالِک: هَلکَـی / مَیِّت: مَوْتَـی / أحمَق: حَمْـقَـی / سَکْران: سَکْرَی / قِرْد: قِرَدَة / نائم: نُـوَّم و نُوّام و نائمونَ / صائم: صـوَّم یا صُـوّام و صائمونَ/ قارئ: قُرّاء / صَعْب: صِعاب / جَنّـة: جِنان / کَعب: کِعاب / جَمَل: جِمال / جَبَل: جِبال / ثَمَرة: ثِمار / رَقَبة: رِقاب / کَریم: کِرام / عَطْشان: عِطاش / نَمِر: نُمور / رَأس: رُؤوس / عَین: عُیون / قَلْب: قُلوب / عِلم: عُلوم / جُنْـد: جُنود / أسَد: اُسْـد و اُسُـود / ذَکَر: ذُکور / جُرَذ: جِرذان / عُـود: عیدان / حوت ( نهنگ ): حیتان / جار ( همسایه ): جیران / نار( آتش ): نیران / خَروف ( گوسفند ): خِرفان ) / حائط ( در گویشِ عراق به معنی دیوار ): حیطان ) / أخ: إخْـوان و إخْـوة / بَطْن: بُطون / قَضیب ( شاخه ): قُضبان / وَزیر: وُزَراء / شَهید: شُهَداء / عاقِل: عُقلاء / شاعِر: شُعَراء / شَدید: أشِدّاء / حَبیب: أحِـبّاء / دَلیل ( راهنمای سفر ): أدِلّـاء / دلیل ( علّت ): دَلائل / صَدیق ( دوست ): أصْـدِقاء / عزیز: أعِزّاء / قَـوِیّ: أقْـویاء و...

اسمُ الجمع

جمعی است که در ظاهر مفرد می نماید و مفردی از جنسِ خودش ندارد. مانندِ:
جَیش: ارتش ( واحدِ آن « جُندیّ » است. ) / شَعْـب: ملّت ؛ قبیلة ؛ قَوم ؛ مَعشَر ( واحدِ آنها رَجُل و اِمرأة است. ) / نِساء ( واحدش « اِمرأة » است. ) / خَیْـل: اسب ( واحدِ آن « فَرَس » است. ) / إبِـل: شتر ( واحدِ آن « جَمَل » و « ناقة » است. ) / غَنَم: گوسفند ( واحدِ آن « شاة » یا خَروف است. )
با این کلمات به دو صورت مفرد و جمع می توان برخورد کرد. القومُ ساروا. یا القومُ سارَ.
از آنجا که ظاهرِ این کلمات مفرد است ؛ آنها را مثنّی و جمع نیز می کنند. مانند: قَومانِ، أقوام / شَعبانِ، شُعوب

اسمُ الجِنسِ الجَمعیّ

کلماتی مانند: « تُفّاح: سیب » / « رُمّـان: انار » / زیتون / بُرتُقال /« نَجم: ستاره » / « ورق: برگ » اسمِ جنس نام دارند و حرف « هً » در آنها « تاء وحدة » است. مثلاً « تُفّـاحهً » یعنی « یک سیب ». پس « تُـفّـاح » را می شود به هر دو صورتِ مفرد یا جمع دانست. یا کلِمْ که اسم جنس جمعی است و مفردش می شود کلمهً

جمع منتهی الجُموع یا جمعُ الجمع
برخی کلمات دو بار جمع بسته شده اند. در اصطلاح به این کلمات جمعُ الجمع می گویند. مثال: بُیوتات (بیت ïبُیوت ïبُیوتات ) / نُذورات ( نَذْر ï نُذور ï نُذورات ) / أکالِب: سگها ( کَلْب ï أکْـلُب ïأکالیب ) / أظافیر: ناخنها (ظُفْر ï أظفار ïأظافیر )
تعریف:
هر جمعِ منتهی به الفی که بعد از آن الف دو یا سه حرف بیاید ؛ منتهی الجُموع نامیده می شود. مانندِ: دَراهِم، دَنانیر و دارای چند وزن است.
« أفاعِل » مانندِ: أکابِر/ أفاضِل / آصابِع / أنامِل.
« أفاعیل » مانندِ: « أسالیب ».
« تَفاعِـل » مانند: « تَجارِب ».
« تَفاعیل » مانندِ: « تَفاسیر، تَقاسیم ».
«فَعالِل » مانندِ: « دَراهِم ».
« فَعالیل » مانندِ: « قَنادیل ».
« مَفاعِل » مانندِ: « مَـعابِد ».
« مَفاعیل » مانندِ: « مَصابیح ».
« فَواعِل » مانندِ: « جَوائز».
« فَـواعیل » مانندِ: « طَواحین ».
« فَـعائل » مانند: « رَسائل ».
« فَیاعِل » مانندِ « صَیارِف ».
« فَیاعیل » مانندِ: « دَیاجیر ».
« فَعالیّ » مانندِ: «کَراسیّ ».
« فَعالَـی » مانندِ: « عَـذارَی‌ ».
« فُـعالَـی » مانندِ: « سُکارَی » و...
*تعریفی دیگر:
» گاهی جمع را جمع می بندند و آنرا منتهی الجموع می نامند و آن عبارت است از هر جمعی که بعد از الف تکسیر آن دوحرف متحرک باشد یا سه حرفی که وسطی آنها یاء ساکنه است قرار گیرد مانند: دراهم – سبائک – فواصل – اناسل – طوایر – اَزاجیر – مناقیل – ریاحین - واین جمع را منتهی الجموع یا جمع الجمع می گویند مثلاً اَیادی جمع اَیدی و مفرد آن ید می باشد.

الجمعُ علی غیر مفردِهِ
برخی از جمعها با مفردشان هماهنگ نیستند. مانند:
« حَدیث ï أحادیث » ؛ « حُسن ï مَحاسِن » ؛ « باطِل ï أباطیل »
چنانچه بخواهیم برابرِ قاعده بگوییم مفرد أحادیث، اُحدوثة؛مفرد مَحاسِن محسن و مفرد أباطیل اُبطولة است

المفرد و المثنّی و الجمع علی شکلٍ واحد
برخی کلمات مفرد، مثنی و جمعشان یکسان است. مانند: فُلک به معنی کشتی ها و کشتی.
جمع مانندِ { الفُلکُ المَشحون }. مفرد مانند « الفُلکُ الّتی تَجْـری فی البحر. »

« اسم جمع – اسم جنس »
دانستید اسمی که بربیشتر از یکی دلالت کند ( غبراز نثنیه ) جمع نامیده می شود اکنون باید بدانید که این جمع سه قسم است:
1- جمعی که دارای مفرد بوده و آن مفرد بر یکی دلالت می کند مانند جمع هائی که تا کنون شناخته اید مثلاٌ زیدون که مفرد زید است واین جمع چهار قسم بود: جمع مذّکر سالم" جمع مؤنّث سالم" جمع مکَسَّر قِلَّه"جمع مکَسَّرکَثره
2- جمعی که برای آن مفردی نباشدآنرا اسم جمع می نامند مانند: قَوم – رَهط که دلالت بر بیشتر از یکی دارند وبرای آنها کلمه ای نیست که دلالت بر یکی کند.
3- اسمی است که دلالت کند برحقیقتی{مثل جنس آن} صرف نظر از یکی بودن یابیشتر، آنرا
اسم جنس می گویند مانند: رَجلٌ – تَمر- حِنطه{حیوان}.

« عَلَم »
دانستید اسم جنس اسمی است که بر حقیقتی دلالت کند و صرف نظر شده باشد از یکی بودن ویا اجتماع افراد آن حقیقت مانند: حِنطة ( گندم ) تَمر ( خرما ) که هم برای هر یک هر یک افراد این اسم بکار می رود و هم در مجموع آنها ولی عَلَم عبارتست از اسمی که برای فردی بخصوص درست شده باشد بطوری که برای فردی دیگر بکار نرود مانند: زیدٌ – هندٌ


[1] هر اسمی را نمی توان با علامت ((واو و نون)) جمع بست،‌جمع مذکر سالم مخصوص اسم خاص((علَم)) مردان یا صفت ایشان است مانند:‌الزّیدون – عالمون.

چه اسم هایی را نمی توان جمع بست:

1-جمع بستن اسماء مرکب با این دو علامت جایز نیست بنابر این ((سیبویهون )) گفته نمی شود(سیبویه..ـ»مرکب مزجی است)

2- اسماء‌جامدی که علَم نیستند با این دو علامت جمع بسته نمیشوندبنابراین (( رجلون))‌ نداریم.

3-اسماء علمی که برای مؤنث علم شده.................» ((زینبون)) نداریم.

4- صفاتی که منحصر به زنان است.......................» ((حائضون)) نداریم.

5- صفاتی که در آن مذکر و مؤنث یکسانند...........» ((صبورون)) نداریم.

6- صفاتی که از باب افعل و فعلی باشد..................» مانند: احمر – حمراء، بنا براین (( احمرون )) نداریم.

7- صفاتی که از باب فعلان و فعلی باشد...............» مانند: سکران و سکری،بنابراین (( سکرانون )) نداریم.

+درج شده توسط مترجم عربی - دکتر مهدي شاهرخ در چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲و ساعت 18:22|