روابط التحميل
http://www.mediafire.com/?ammc3ww2mvc
او
http://www.egoshare.com/af7cc33f01c0905f71692296e1390c1f/grammerrar.html
او
http://www.zshare.net/download/26708607595aa9
شكرا
لك یَفُتْ مَن لَمْ یَمُتْ ← ماهی را هر موقع از آب بگیری تازه است
الفائتُ لا یُستَدْرَكُ ← آب رفته به جوی نیاید
کالقابِضِ علی الماء ← آب در هاون کوفتن - باد در قفس کردن
مَقْتَلُ الرَجُل بین فَکّیْهِ ← زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد .
قُدّتْ سُیورُهُ مِنْ اَدِیمِك ← سر و ته یک کرباساند
یُقدِّمُ رِجْلاً و یُؤخّرُ أُخْری ← یک پا پس یک پا پیش می کشد.
مِنَ القَلبِ الی القَلبِ ← دل به دل راه دارد
اِقْلَع شَوْکك بِیَدك ← کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
لَوُقُلْتُ ثَمْره لَقال جَمْره ← اگر بگویم ماست سفید است میگوید سیاه است
القَولُ ینفذُ مالا تَنْفُذُ الِابَرُ ← با زبانش مار را از سوراخ بیرون میکشد
و بَعضُ القولِ یَذْهَبُ فی الرِّیاحِ ← حرف او و باد هوا یکی است
مِن کثَرهِ مَلّاحِیها غَرقتِ السَّفینهُ ← آشپز که دو تا شد آش یا شور میشود یا بی نمک
هَذا الکعکُ مِن ذاک العَجِینُ ← سر و ته یک کرباساند
یَکفِیکَ مِمّا لا تَریَ ما قدْ تَرَی ← سالی که نکوست از بهارش پیداست - به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
کلّْ کَلْبٍ ببابه نَبّاحٌ ← هر سگ به درخانه خویش است دلیر
لِبَس له جِلد النَّمِر ← برای او چاقویش را تیز کرد - چنگ و دندان نشان دادن
مِثلُ النّعامهِ لاطَیرٌ و لاجَمَلٌ ← به شتر مرغ گفتند بپر گفت شترم ، گفتند بار ببر گفت :مرغم
کلّفتْنِی مُخَّ البَعُوضِ ← مرا پی نخود سیاه فرستاد
لَیِّنُ الکَلامِ قَیْدُ القُلوب ← به نرمی برآید ز سوراخ مار
عِنْدِ الاِمتحانِ یُکرَمُ المَرءُ اَوْ یُهان ← به کُشتی پدید آید از مرد ، مرد
اَلْمَرءُ تَوّاقٌ اِلَی مَا لَمْ یَنَلْ ← مرغ همسایه غاز مینماید
المَرْءُ بَخلیلهِ ←
بگو با کهای ، تا بگویم کهای - تو اول بگو با کیان زیستی پس آنکه بگویم که کیستی؟
مَنْ یَمْشِ یَرْضَ بِما رَکِبَ ← کاچی به از هیچی.
لایملکُ شروَی نَقِیر ← توی هفت آسمان یک ستاره هم ندارد
مالٌ تَجْلِبهُ الرِّیاحُ تَأَخذهُ الزَّوابعُ ← باد آورده را باد میبرد
یا مَاءُ لو بِغَیْرك غَصِصْتُ ← هرچه بگندد نمکش میزنند
لا یُنْبِتُ البَقلَه اِلاّ الَمْقلَه ← گرگ زاده عاقبت گرگ شود
نَبْحُ الکِلابِ لا یَضُرُّ بِالسَّحابِ ← به حرف گربه سیاه باران نمیبارد
ناجِزاً بِناجزٍ (نقد معامله میکنم) ← امروز نقد فردا نسیه
مَن نَجَا بِرأسِهِ فقد رَبِحَ ← خَرِ ما از کُرّگی دم نداشت
مَنْ نَهَشَتْهُ الحَیّهُ حَذِرَ الرَّسَنَ ← مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
هل یَنْهَضُ البازی بلاجَناح ← یک دست ، صدا ندارد
لا نَاقَتی فی هذا و لا جَمَلی ← نه سر پیاز است نه ته پیاز
ما اَهْوَنَ الحربَ علی النَظّاره ← بیرون گود نشسته و میگوید لنگش کن
الهَوَی مِنَ النَوَی ← دوری و دوستی
اِنّ الهَوَی شریكُ العَمَی ← عشق کور است
الوَحْدهُ خَیرٌ مِن جَلیسِ السُّوء ← هست تنهایی به از یاران بد
حتّی یَرِدَ الضَّبُّ . یعنی :تا بزمجّه به آبشخور بیاید ← وقت گل نی
وَعدُ الکریمِ دَیْنٌ ← چو عهدی با کسی کردی به جا آر که ایمان است عهد از خویش مگذار
موَاعِیدُ عُرْقُوب (اسم مردی بدقول) ← وعده سرخرمن دادن
مَن اِتّکل علی زادِ غَیرهِ طالَ جَوعُه ← یعنی :هرکه به امید توشه همسایه
نشست ، گرسنگی اش به درازا می کشد. - کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
ویَلٌ لِلحَسُود مِن حَسَدِهِ ← حسود هرگز نیاسود
ویلٌ اهَونُ مِن وَیلَیْنِ ← جای شکرش باقی است
یَومٌ لَنا و یومٌ علینا ← چنین است رسم سرای درشت
الیومَ خمرٌ و غداً اَمْرٌ ← چو فردا شود فکر فردا کنیم
ما یوَمُ حَلِیمهَ بِسِرّ ← شتر سواری و دولا دولا
---------------------------------------------------------------
اَنا الغریقُ فما خَوْفی من الَبلل ← آب که از سرگذشت چه یک وجب ، چه صد وجب
الغَمراتُ ثمَّ یَنْجَلینَ ← پایان شب سیه سفید است
هذاالفرسُ و هذا المیدان ← این گوی و این میدان
اَعْظِ القَوسَ بارِیها ← کار را باید به کاردان سپرد
لا تَطَرحِ الدُّرّ اَمام الکَلْبِ ← قدر زر زرگر شناسد
ما لا یُدرَک کلُّه لا یُترک کلُّه ← آب دریا را اگر نتوان کشید – هم به قدر تشنگی باید چشید
لَیِّنُ الکلامِ قَیدُ القُلوب ← زبان خوش ، مار را از سوراخ بیرون میآورد
الماضِی لا یُذکَرُ ← گذشته ها گذشته .
یَحْسَبُ المَمْطورُ اَنّ کلّاً مُطِرَ ← کافر همه را به کیش خود پندارد
المَوتُ حَوضٌ مَوُرودٌ ← مرگ شتری است که در خانه همه می خوابد.
اِنّ الحبیبَ الی الاِخوانِ ذوالمال ← تاپول داری رفیقتم ، عاشق بند کیفتم
اَخْفَی من الماء تحتَ الرَّفهِ ← آب زیرکاه
لا یعرفُ الِهرَّ من البِرّ ← هرّ را از برّ تشخیص نمیدهد
واحدٌ کالَالف ← مشت نمونه خروار است
جادَت بِوَصلٍ حینَ لا ینفع الوَصلُ ← آمدی جانم به قربانت ، ولی حالا چرا؟
یداك اَوْکتا وفُوك نَفَخَ ← خودم کردم که لعنت بر خودم باد
یأکَلْني سَبُعٌ ولا یأکلنُی کلبٌ ← همه را برق میگیرد ما را چراغ نفتی.
کالباِحث عن حَتْفهِ بظَلْفهِ ← تیشه به ریشه خود زدن
لواِتّجرتَ بالأکفان ما ماتَ احدٌ. ←اگر لب دریا بروی خشک میشود
ترکُ الجواب علی الجاهل جواب ← جواب ابلهان خاموشی است
اِنّ الجَبانَ حتفُهُ مِن فوقه ← آدم شجاع یک بار و ترسو هزار بار میمیرد
اَجْرَدُ مِنْ صَلَعه ← مثل کف دست
لکُلّ ساقِطة لاقطة. ← دیوار موش دارد ، موش هم گوش داره
سِرْ و قمرٌ لك ← تا تنور داغ است نان را بچسبان
سِیلَ به و هو لایدری ← دنیا را آب ببرد او را خواب می برد.
شُعاعُ الشّمْس لا یُخْفَی و نورُالحَقّ لا یُطفَی ← آفتاب همیشه پشت ابر نمیماند
مَنْ صَارَع الحقَّ صَرَعَه ← هر که با حق درافتد ور افتد.
مَصَائبُ قَومٍ عندَ قومٍ فَوائدُ ← یعنی مصیبتهای مردمی برای مردمی دیگر سودها دارد.
ایّاك و اَن یَضرِبَ لسانُك عُنقك ← زبان سرخ ، سرِ سبز میدهد بر باد
ضِغْثٌ علی اِبّالة ← قوز بالای قوز
طَبیبٌ یُداوی النّاسَ و هو علیلٌ. ← کَلْ اگر طبیب بودی ، سر خود دوا نمودی .
یا طَبیبُ طِبَّ نَفْسَك ← تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبرد؟!
مَنْ طَلَبَ اَخاً بِلا عَیبٍ بَقیَ بلا اَخ ← گل بی خار نباشد.
اِنّ الطّیورَ علی اَشکالها تَقَعُ ← کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز
الأعمال بِخَواتِمها ← کار را که کرد ؟ آن که تمام کرد .
اَغنی الصَّباحُ عن المِصْباح ← یعنی : بامداد به چراغ نیاز ندارد.
---------------------------------------------------------------
اِنّ معَ الیومِ غداً . ← فردایی هم هست.
غَداؤهُ مرهونٌ بَعَشائهِ ← هشتش گروی نه است.
کمُستَبُضِع التَّمرِ الی الهَجَر ← زیره به کرمان میبرد ، چغندر به هرات
اَسْمَعُ جَعجعهً و لاأرَی طَحَناً ← حرف میشنوم و عمل نمیبینم.
ما اَشْبهَ اللّیلة بالبارحة ← به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
الشّاةُ الَمذبوحة لاتألم السَّلخَ .← مرده از نیشتر مترسانش.
لابدَّ دُونَ الشَّهْدِ من اِبَرِ النَّخلِ ← هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد
الشّیبُ کُلّه عیبٌ . یا شایب و عایب . ← پیری و هزار عیب.
اِسْمَع ولا تُصدِّقْ ← بشنو و باور مکن.
ضَیفُ العِشاء ما لَـهُ العَشاء ← مهمان دیروقت ، خرجش با خودش است.
الطَّریفُ خفیفٌ و التّلیدُ بلیدٌ ← نو که آید به بازار کهنه شود دل آزار
طَرْفُ الفَتی یُخبرُ عن جَنانه ← رنگ رخساره خبر می دهد از سرّ درون
خَفِّفْ طعامَك تأمَنْ سَقامَك . ← کم بخور ، همیشه بخور.
مَواعِیدُ عُرقُوبٍ . ← وعده سرِ خرمن می دهد.
صاحَتْ عَصافیرُ بطنی. ← روده بزرگ روده کوچک را خورد .
غُبار العمل خَیرٌ مِنْ زَعفران العُطلة . ← دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
الأعمی یَخْرأ فَوق السَّطح وَ یحسَبُ اَنّ النّاس لا یَـرَوْنَــه ← مثل کبک سرش را زیر برف می کند.
العُنْقُود العَالی حُصْرُمُ. ← دستش به انگور نمی رسد می گوید : ترش است.
إنَّ لِلحیطان آذاناً. ← دیوار موش دارد موش هم گوش دارد.
قد جَعَلَ اِحدَی اُذنَیهِ بُستاناً و الأُخری مَیداناً ← یک گوشش در است ، یک گوشش دروازه
اِسْتَوَتْ بهِ الاَرضُ ← هفت کفن پوسانده است.
اَکَلْتُم تَـمْری و عَصیْتُم أمــری. ← نمک خوردی و نمکدان شکستی.
ذَهَب أمسُ بِما فیه . ← گذشت آنچه گذشت
کُلُّ اِناء بالّذی فیه یَنْضَحُ ← از کوزه همان برون تراود که در اوست
بَطنٌ جائعٌ و وجهٌ مَدهُون ← پز عالی ، جیب خالی.
بعضُ الشیء اَفْضَلُ مِن لاشیء ← کاچی به از هیچی بَاکِرْ تَسعَدْ. ← سحر خیز باش تا کامروا شوی.
بَلغَ السِّکّینُ العَظْم . ← کارد به استخوان رسید.
بَیضَهُ الیومِ خَیرٌ من دَجاجه الغَدِ ← سیلی نقد به از حلوای نسیه
ما کلُّ بَیضاءَ شَحْمَهٌ ← هر گردی ، گردو نیست
تِلك بتلك یا عَمْروُ ← این به آن در
کما تَدِینُ تُدانُ ← از مکافات عمل غافل مشو.
کالمَربُوط و الَمْرعَی خَصیبٌ. ← دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
رَجَعَ بخُفَّی حُنَین. ← دست از پا درازتر برگشت.
کالمُستَجِیر منَ الرَّمضاء الی النّار ← از چاله درآمد به چاه افتاد.
رُبَّ رَمْیةٍ مِن غَیر رامٍ ← گاه باشد که کودکی نادان به خطا بر هدف زند تیری
الرّائدُ لایکذِبُ اَهَلهُ ← کارد ، دسته خودش را نمیبُــرد
عَلی مَن تَقرأ مَزامیرَك؟ یا داوود . ← یاسین به گوش خر خواندن
زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً. ← اگر خواهی عزیز شوی یا بمیری یا دور شوی
سَبَقَ السَّیفُ العَذْلَ. ← دیگر کار از کار گذشته است.
سحابهُ صَیفٍ عَن قلیلِ تَقَشَّعُ .← این نیز بگذرد.
ابنُ الِاسْکافِ حَفیان و ابنُ الحائکِ عُریان. ← کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد.
اَضیقُ مِن سُمّ الخِیاطِ ← مثل سوراخ سوزن
تحتَ البَرّاق سمُّ ناقِعٌ . ← مار خوش خط و خال
الأعوَرُ فی بلادِ العِمیانِ مَلِکٌ. ← به شهر کوران ، یک چشم ، سلطان است.
لیسَ الخبرُ کَالمُعایَنة. ← شنیدن کی بود مانند دیدن
اِیّاك اَعْنِی و اسْمَعی یا جَارَتی ← در! به تو میگویم دیوار! تو بشنو
رُدَّ الحجَر مِنْ حیثُ أتاک ← کلوخ انداز را پاداش سنگ است
الحدیدَ بالحدید یُفلِحُ ← آهن را به آهن توان کوفت
منْ طَلَب الحَسناءَ یُعطِی مَهَرها ← هر کرا طاووس باید ، جور هندوستان کشد
الحقیقة مُــرٌّ. ← حرف حق ،تلخ است .
جاءَ بِقَرنَی حِمارٍ ← دروغ شاخدار
ربّما اراد الصَّدیِقُ الاحمقُ نَفَعَک فَضَرَّک ← دوستی خاله خرسه
دَوامُ الحالِ من المحال ← همیشه در به یک پاشنه نمیگردد
خَرقاءُ عیّابه. ← آبکش به آفتابه میگوید دو سوراخ داری.
اِخْتَلط الحابلُ بالنّابِل ← خر تو خر شد – شیر تو شیر شد.
الخَیرُ فِیما وَقَعَ ← هرچه پیش آید ، خوش آید.
یَدْرُجُ فی کُلّ وَکْرٍ. ← نخود هر آشی است.
اَلْقِ دَلْوَك فی الدِّلاء. ← سنگ مفت ، گنجشک مفت.
دانلود مستقیم چند کتاب مهم نقد ادبی
دلالات الألوان فی شعر یحیی السماوی، مرضیة آباد؛ رسول بلاوی ( صص 32-9 )
الأسلوب والأسلوبیة وعناصر الأسلوب الأدبی من منظور القرآن الکریم، علی حاجی خانی ( صص 99- 77)
دراسة تحلیلیة لروایة «الثلج یأتی من النافذة» لحنا مینة، محمدهادی مرادی؛ محسن خوش قامت ( صص 131-115 )
شخصیة دعبل الخزاعی من خلال التناقضات، یحیی معروف ( صص 147-133)
التناص فی قصیدة «قل للدیار» لجریر مع قصیدة «خف القطین» للأخطل، علی نظری؛ یونس ولیئی( صص 179-163)
دلالة المكان فی روایة موسم الهجرة إلی الشمال، مریم اکبری موسی آبادی؛ محمد خاقانی اصفهانی (صص 29 - 9)
فضاء النقد فی شروح المعلقات (دراسة سانكرونیة) ،سمیه حسنعلیان؛ سید محمد رضا ابن الرسول (صص 82 - 49)
دراسة نقدیة فی حیاة أبی الفرج الاصفهانی وکتابه الأغانی، حسن دادخواه؛ محمد حسن زاده (صص 95 - 83)
الصورة الموسیقیة فی أشعار سعدی العربیة، حامد ذاكری وعبدالحمید أحمدی؛ منصوره شیرازی (صص 127 - 113)
تحلیل مواقف أبی حیان التّوحیدی فی کتاب "الإمتاع والمؤانسة"،مهدی عابدی جزینی (صص 153 - 129)
دور الترجمة فی ازدهار العرب العلمی فی العصر العباسی؛ نظرة نقدیة؛ زهراء أفضلی
آراء نقدیة للأدیب الإیرانی المعاصر محمد رضا شفیعی کدکنی؛ کمال باغجری
مکانة فئة "العمال والمزارعین" الکادحة فی أشعار فرخی یزدی؛ محمودرضا توکلی، مهدی ناصری
التناص القرآنی فی الشعر العراقی المعاصر؛ دراسة ونقد؛ علی سلیمی، عبدالصاحب طهماسبی
المرأة المعشوقة فی أشعار المعلقات السبع؛ حامد صدقی، یاسین ویسی
الدور الحضاری لأبی علی القالی فی الأدب الأندلسی؛ علی باقر طاهری نیا، سیدمهدی مسبوق، شهلا زمانی
الأثر الفارسی فی شعر عبدالوهاب البیاتی؛ عیسی متقی زاده، علی بشیری
النقد الاجتماعی للأدب نشأته وتطوره؛ آزاده منتظری، محمد خاقانی، منصوره زرکوب
التأثیرات الغربیة والشرقیة فی أدب الأطفال عند نسیم شمال (گلزار ادبى نموذجا)
الغزل الصوفی عند ابن الفارض وجامی؛ دراسة نقدیة مقارنة فی المضمون
بین مولانا جلال الدین وحافظ الشیرازی؛ دراسة موازنة فی الغزلیات العربیة
التحلیل والنقد لشخصیة وأدب إلیاس فرحات، شاعر العرب فی المهجر
(بر اساس «غلط ننويسيم» ابوالحسن نجفی و همچنين «دستور زبان فارسی» پرويز ناتل خانلری)
رديف | موضوع | درست | نادرست |
۱ | توجه کردن، روی آوردن، بررسی کردن |
پرداختن (در معنايی غير از دادن پول، مثلاً به فعاليت پرداختن، به موضوعی پرداختن) |
|
۲ | با وجود اين |
با اين وجود |
|
۳ | بی اعتنايی |
بی تفاوتی |
|
۴ | «اينک» به معنای «اين است» در باب معرفی شخص يا چيزی. معادل آن در انگليسی میشود: 'Here is' يا 'Here you are' |
اکنون |
اينک |
۵ | جنگ/ مبارزه/ نبرد با |
جنگ/ مبارزه/ نبرد عليه |
|
۶ | نيازی به استفاده از «های» تأنيث در صفات فارسی نيست! |
مربوط، متعلق |
مربوطه، متعلقه |
۷ | «گرام» ( 'gram' ) به معنای «نگارش و رسم» است! |
گرامی |
گرام |
۸ | «کانديد» ( 'candid' ) به معنای «ساده لوح» است! |
کانديدا |
کانديد |
۹ | درباره، راجع به |
در رابطه با، در ارتباط با، پيرامون |
|
۱۰ | اگر چه ----،
|
اگرچه ----، اما/ ولی خاتمي با اينكه ضربههاي زيادي از تندرويها خورد، اما باز هم از آزادي فكر و بيان گفت. |
|
۱۱ | «را»ی سرگردان |
را بايد پس از مفعول (در جملات مختلط پيش از "که") آورد |
بعضی اوقات "را" را به غلط پس از فعل جمله مختلط يا مفعول غيرمستقيم میآورند |
۱۲ | A (معادل حرف تعريف نکره انگليسی در فارسی «ی» نکره است، نه عدد «يک») |
کتابی |
يک کتاب |
۱۳ | For someone (در ابتدای جمله) |
از نظر کسی |
برای کسی |
۱۴ | including |
مانند، در ميان آنها، شامل، از قبيل |
از جمله، من جمله |
۱۵ | think |
تصور کردن، گمان کردن |
فکر کردن |
۱۶ | viewpoint, point of view |
ديدگاه، نظر، رأی |
نقطه نظر |
۱۷ | بايد – میبايد (برای مضارع) بایست – بايستی - میبايست کاربرد اين فعلها که به زمان گذشته اطلاق دارد برای زمان مضارع صحيح نيست! |
میبايد بايد |
میبايست بايست |
۱۸ | بهتر است از کلمات مهجور و قديمی (يا شاعرانه) در متون معاصر نثر استفاده نکنيم! |
شد |
گرديد، گشت |
۱۹ | درازنويسی مذموم است |
بررسی کردند آزمود و بررسی کرد بر __ تأکيد میکند |
مورد بررسی قرار دادند مورد آزمون و بررسی قرار داد مورد تأکید قرار میدهد مورد توجه قرار میگیرد مورد استفاده قرار میگیرند مورد بازخواست قرار دهند مورد مخالفت قرار میگیرد مورد قبول واقع نمیشود مورد تردید قرار میگيرد |
۲۰ | قيد در فارسی گاهی با ترکيب «صفت يا اسم + انه» ساخته میشود، در اين صورت، نيازی نيست پيش از چنين قيدهايی کلمات «طور، صورت، گونه و ...» افزوده شود! |
مرموزانه موذيانه دزدانه مردانه ناشيانه ناجوانمردانه خردمندانه سالانه دوستانه |
به طور مرموزانه به طور موذيانه به صورت دزدانه به طور مردانه به طور ناشيانه به طور ناجوانمردانه |
۲۱ | قيد در فارسی هميشه با ساختار «به + صفت + ی» ساخته نمیشود، بلکه بسياری اوقات صفت و قيد در فارسی يکسان هستند. |
زود تازه آرام آهسته خوب تند کُند رسا خوب درست نرم سخت روشن |
به زودی به تازگی به آرامی به آهستگی به خوبی به تندی به کُندی به روشی رسا به خوبی به درستی به نرمی به سختی به روشنی |
۲۲ | کاربرد کلمات خارجی که معادل متداول فارسی دارد صحيح نيست! |
فهرست مجموعهای، چند مهار، مراقبت، نظارت، ... دستگاه، نظام، شبکه، ... نظاممند عقيده عقيدتی طرح الگوی نظری کارگروه کارکنان فناوری انديشه، آرا مِلاک، معيار نظريه حدنصاب آرمانی، کمالمطلوب قابليت آموزه با آنکه، باوجوداينکه |
ليست يک سری کنترل سيستم سيستماتيک ايدئولوژی ايدئولوژيک پروژه پارادايم تيم پرسنل تکنولوژی ايده استاندارد تئوری رکورد ايدهآل پتانسيل دکترين علیرغم |
۲۳ | آوردن و عطف، ميان عبارت وصفی و فعل، غلط و بیمعنی است. درست نيست که بنويسيم: *«هوشنگ دست و رو شسته و آمد.» در فارسی هر گاه دو يا چند جمله که فعل همه آنها «جزءِ مُعين» برابر دارند در پی يکديگر واقع شوند (يعنی جمله مرکب بسازند) برای پرهيز از تکرار میتوان جزءِ آخر بعضی از آنها را به قرينه حذف کرد، مثلاً میتوان نوشت: «من بارها به مازندران رفته و در کنار دريا نشسته و از زيبايی طبيعت لذت بردهام.» در اينجا جزءِ «ام» از آخر دو فعل حذف شده است. در اين حال ديگر جمله يا عبارت وصفی در ميان نيست و با حرف «و» عطف به هم مربوط شدهاند. |
وجه وصفی فعل، |
وجه وصفی فعل، و |
۲۴ | کاربرد «ها»ی تأنيث در فارسی صحيح نيست |
حاصل مربوط |
حاصله مربوطه |
۲۵ | کاربرد «- يت» اسم ساز بر سر کلمات فارسی صحيح نيست. |
خوبی رهبری |
خوبيت رهبريت منيت خريت |
۲۶ | نياز به دو حرف اضافه هم معنا يا متضاد وجود ندارد |
بر يا روی عليه |
بر روی برعليه |
۲۷ | گذاردن (نهادن، جای دادن، منعقد کردن، ترک کردن، برپا کردن، وضع کردن، عبور دادن) و گزاردن (انجام دادن، بهجا آوردن، پرداختن، رسانيدن، بيان کردن، ترجمه کردن، خرج کردن، حق چيزی را ادا کردن) |
نمازگزار سپاسگزاری سياستگذاری لولهگذاری خوابگزار گزارش گذراندن واحد درسی |
نمازگذار (يعنی تارکالصلوة) سپاسگزاری سياستگزاری لولهگزاری خوابگذار گذارش گزراندن واحد درسی |
(به ترتيب اولويت بر اساس: ۱- «دستور خط فارسی» مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ۲- «نگارش و ويرايش» احمد سميعی)
ردیف |
موضوع |
درست |
نادرست |
۱ |
علامت نقل قول (SHIFT+K/L) |
«--» |
"—" |
۲ |
ّ (تشديد) گذاشتن تشديد هميشه ضرورت ندارد مگر در جايی که موجب ابهام و التباس شود که يکی از مصاديق آن همنگاشتهاست: معين/معيّن؛ علی/علّی؛ کُره/کُرّه؛ بنا/بنّا (SHIFT+F) |
|
|
۳ |
ء (همزه) در کلمات فارسی به کار نمیرود ولی در کلمات عربی علامت آن را حتماً به کار ببريم. (SHIFT+N/M/V) |
جرئت مسئول مسئله هيئت نشئت مبدأ منشأ شئون رؤسا |
جرأت مسؤول مسأله هيأت نشأت مبداء منشاء |
۴ |
اً – اٌ - اٍ (تنوين) در کلمات فارسی به کار نمیرود، ولی در کلمات عربی، حتماً آورده شود. (SHIFT+Q) |
گاهی تلفنی دوم، ثانياً سوم، ثالثاً خواهش میکنم، لطفاً ناچار مشارٌاليه مضافٌاليه |
گاهاً تلفناً دوماً سوماً خواهشاً ناچاراً |
۵ |
ابن/ بن بين دو اسم خاص هر دو صحيح است |
حسين بن علی حسين ابن علی |
|
۶ |
ات (علامت جمع عربی) را نبايد در کلمات فارسی استفاده کرد.، استثناء: سبزيجات |
گزارشها پيشنهادها گرايشها کارخانهها سفارشها فرمايشها سبزيجات باغات |
گزارشات پيشنهادات گرايشات کارخانجات سفارشات فرمايشات سبزیها باغها |
۷ |
آن هميشه جدا نوشته میشود مگر: آنها، آنجا، آنکه، بدان، آنچه، وانگهی |
آن (کسی) که چنانکه |
|
۸ |
اين هميشه جدا نوشته میشود مگر: اينها، اينجا، اينکه، بدين |
از اين رو |
ازينرو |
۹ |
ای (حرف ندا) هميشه جدا از منادا نوشته میشود: |
ایخدا ایکه |
|
۱۰ |
ب زينت، نون نفی، ميم نهی بر سر افعالی که با الفِ مفتوح يا مضموم آغاز میشوند |
بينداز نيفتاد ميفکن |
بيانداز نيافتاد ميافکن |
۱۱ |
به هميشه جدا نوشته میشود مگر: ۱- هنگامی که بر سر فعل و مصدر و ترکيبات اين عناصر بيايد: بگفتم، بروم، بنمايد، بخوان، بساز، بسازبفروش ۲- بدين – بدان – بدو - بديشان ۳- هرگاه صفت بسازد: بخرد، بسزا، بخصوص، بشکوه، بهنجار، بنام، بجا، (ولی در موارد ديگر جدا نوشته میشود: به قاعده، به اسلوب) ۴- در ترکيبهای قالبی عربی: بلافصل، بلاعوض، بلاحساب، بعينه، قائم بأمرالله |
بهاصطلاح جابهجا روبهرو سربهسر خودبهخود بهتنهايی بهويژه بهخصوص بهدليل بهعلت بهصورت بهوجود بهسرعت بهطور بهخاطر بهراحتی بهکار بردن بهدست آوردن بهسر بردن |
باصطلاح جابجا روبرو سربسر خود بخود بتنهايی بويژه بخصوص بدليل بعلت بصورت بوجود بسرعت بطور بخاطر براحتی بکار بردن بدست آوردن بسر بردن |
۱۲ |
بی هميشه جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود، مگر آنکه کلمه بسيطگونه باشد، يعنی معنای آن دقيقاً مرکب از معانی اجزای آن نباشد: |
بیشک بیگمان بیخرد بیهوده بيسواد بيکار بینهايت بيزار بيداد بيگانه بيراه بيخود بيچاره بينوا بيجا |
بيشک بيگمان بيخرد بیهوده بیسواد بیکار بينهايت |
۱۳ |
ة در کلمات عربی استفاده میشود (SHIFT+Z) با فونت TIMES NEW ROMAN |
دايرةالمعارف، صلوة، مشکوة، ليلةالقدر، ثقةالاسلام، طرفةالعين، حجةالاسلام، آيةالله، زکوة، کاملةالوداد، ليلةالقدر، ، |
|
|
-ی (نشانه الف کوتاه) در کلمات عربی موجود در فارسی استفاده میشود |
موسی، عيسی، يحيی، طوبی، کبری، مرتضی، مصطفی، مجتبی، الی، علی، حتی، اولی |
|
۱۴ |
-تر/ -ترين به غير از بيشتر/ بيشترين، کمتر/ کمترين، بهتر/ بهترين، مهتر، کهتر باقی جدا نوشته میشود. |
بيشتر کمترين مهمتر |
بيشتر کمترين مهمتر |
۱۵ |
چه جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود، مگر در: چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان چه جدا از کلمه پيش از خود نوشته میشود، مگر در: آنچه، چنانچه |
|
|
۱۶ |
حرکتگذاری تنها در حدی لازم است که احتمال بدخوانی و ابهام داده شود: عُرضه/عَرضه؛ حَرف/حِرَف (SHIFT+A/S/D) |
|
|
۱۷ |
را در همه جا جدا از کلمه پيش از خود نوشته میشود، مگر در: چرا (در معنای «برای چه» و در معنای «آری» در پاسخ به پرسش منفی) و مرا |
آن را اين را تو را |
|
۱۸ |
ضماير متصل ملکی همواره به کلمات پيش از خود میچسبد، مگر در: کلماتی که به ه (بيان حرکت)-و-ی ختم میشود (در این موارد فقط به ابتدای ضماير ملکی مفرد حرف "ا" اضافه میشود) |
خانهام - خانهات - خانهاش خانهمان - خانهتان - خانهشان پیام - پیات - پیاش پیمان - پیتان - پیشان کشتیام - کشتیات - کشتیاش کشتیمان- کشتیتان- کشتیشان رادیوام – رادیوات - رادیواش رادیومان – رادیوتان - رادیوشان |
خانهم - خانهت - خانهش خانهامان - خانهاتان - خانهاشان |
۱۹ |
کلمات مرکب |
تصميمگيری خشونتبار برفگير آفتابگير يکشنبه جهتگيری چشمپوشی غيرقانونی غيررسمی هرچند اگرچه بنابراين |
تصميمگيرى خشونتبار برف گير آفتاب گير يك شنبه جهت گيرى چشم پوشى غير قانونی غير رسمی هر چند اگر چه بنابراين |
۲۰ |
كه هميشه جدا نوشته میشود به جز در سه مورد: بلكه، اينكه، آنكه |
|
|
۲۱ |
می – همی – نمی (همواره جدا نوشته میشود) |
میرسد نمیتوانم |
ميرسد نميتوانم |
۲۲ |
ه (های بيان حرکت) |
علاقهمند بندگی خانگی هميشگی هفتگی |
علاقمند بندهگی خانهگی هميشهگی هفتهگی |
۲۳ |
ها همواره به کلمه پيش از خود میچسبد مگر: ۱- آنها (صورت جمع ضمير غايب) ۲- هنگامی که بخواهيم صورت مفرد کلمه را مشخص کنيم ۳- کلمه به های غيرملفوظ (بيان حرکت) و يا های ملفوظی که حرف قبل از آن حرف متصل باشد، ختم شود |
کتابها باغها چاهها کوهها گرهها ميوهها خانهها سفيهها فقيهها پيهها بهها |
|
۲۴ |
هم هميشه جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود مگر: ۱- کلمه بسيط گونه باشد ۲- جزء دوم تک هجايی باشد ۳- جزء دوم با مصوت "آ" شروع شود، مگر هنگامی که همزه در ابتدای جزء دوم تلفظ شود (تبصره: هم، بر سر کلماتی که با "الف" يا "م" آغاز میشود، جدا نوشته میشود: هماسم، هممرز، هممسلک) |
همشهری همشيره همديگر همسايه همين همان همچو همچنين همچنان همدرس همسنگ همگام همپا همدل همگام همکار همرزم همراه همايش هماورد هماهنگ همآرزو هممرز همآرمان هماسم هممسک |
|
۲۵ |
همين/همان همواره جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود |
همانکتاب همينخانه همينجا |
|
۲۶ |
هيچ همواره جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود |
هيچيک هيچکدام هيچکس |
|
۲۷ |
يک در ترکيب، جدا از جزءِ پس از خود نوشته میشود، مگر در موارد: يکتا، يکجا، يکدست، يکدفعه، يکديگر، يکرنگ، يکرو، يکسان، يکسره، يکسو، يکشنبه، يکنواخت |
|
|
-گو | -نويس | -نگار | -خوان |
-افزار | -مندی | -پرور | -پرداز |
-آموز | -آميز | -پذير | -دهنده |
-ده | -كننده | -كن | -گشا |
-بين | -بينانه | نا- | پاك- |
هم- | -گيری | -گردانی | -آور |
-گرا | -سازی | -تر | -ترين |
-تری | -ال | -انداز | -شناخت |
-شناختی | -شناس | -شناسی | -گون |
-گونه | -تان | -شان | -مان |
-اش | -ام | -ات | -ای |
-اند | -ايم | -ايد | -ام |
-ها | می- | همی- | نمی- |
بين- | برون- | درون- | ميان- |
بی- | غير- |
كلمات عربی با همزه انتهائی (SHIFT+M) يا همزه پايانی (M)، اگر به تلفظ در نيايد، طبعاً در نوشتار منعکس نمیشود: انشا، علما، لولو، شی و کلماتی که در ستون سمت راست آمده است.
انتهاء انتهائي
ارتقاء ارتقائي
ادعاء ادعائي
اجراء اجرائي
خطاء خطائي
دنياء دنيائي
اتكاء اتكائي
زيربناء زيربنائي
مجزاء مجزائي
معناء ؟ معنائي – معنايي ؟؟
محتواء ؟ محتوائي – محتوايي ؟؟
تقواء تقوائي – تقوايي ؟؟
القاء القائي
شهداء شهدائي
ماوراء ماورائي
ايفاء ايفائي
انشاء انشائي
اشياء اشيائي
ابقاء ابقائي
اغماء اغمائي
اداء ادائي
خلاء خلائي
همزه: (SHIFT+M/N/B/V)
* تاييد – تاکيد – تاثير – تاليف – متاثر – متاسفانه – تاسف – تالم –
* موثر – مومن – مودب – سوال – مولف – مونث
در کلمات فوق لازم است علامت همزه (ء) روی کرسی آن (الف يا و) قرار گيرد.
تنوين:
* نوعا – اسنادا – عمدتا – مفهوما – الزاما – قطعا – اصالتا – حدودا – لزوما – مطمئنا – حتما – دائما – تلويحا – عموما - نهايتا
* نسبتا – صرفا – اساسا – مشخصا – بعدا – شديدا – منحصرا – ذاتا – تماما – متعاقبا – دقيقا – عميقا – عمدا – تدريجا – واقعا يقينا – سريعا - صراحتا
* اصلا – کاملا – احتمالا – کلا – اولا – مثلا – معمولا – قبلا – عملا -
۱- در کلمات فوق لازم است علامت تنوين (ء) روی کرسی الف قرار گيرد.
۲- به جای برخی از قيدهای تنويندار عربی میتوان از ترکيب «اسم + ی» استفاده کرد: اسمی، تخمينی، حدودی، حتمی، تلويحی، عمدی
۳- يا از ترکيب «به/ با/ در + اسم» استفاده کرد. در اين موارد نيازی نيست از کلمات «طور، صورت، گونه و ...» استفاده کرد: به نوعی، به شدت، به تمامی، به دقت، به عمد، به تدريج، به واقع، به کل/ به کلی، به عمل، به يقين، به سرعت، با اطمينان، در حدود، به صراحت
۳- از ترکيب فوق برای قيدهای فارسی نبايد استفاده کرد: خوب، درست، تند، کُند، نرم، آرام، آهسته
* به خوبی، به درستی، به تندی، به کُندی، به نرمی، به آرامی، به آهستگی
ال-:
موجود |
پيشنهادی |
موجود |
پيشنهادی |
دارالشفاء |
|
صعبالعلاج |
|
دارالحكمه |
|
صعبالعبور |
سختگذر |
بيتالحكمه |
|
دايرةالمعارف |
دانشنامه |
بينالنهرين |
|
معالوصف |
با اين وصف |
ماوراءالنهار |
|
معالإسف |
با عرض تأسف |
بينالحرمين |
|
ماءالشعير |
آبجو |
دارالفنون |
|
بينالمللي |
|
دارالكتب |
|
دارالايتام |
يتيمخانه |
دارالخلافه |
|
مجهولالهويه |
|
دارالترجمه |
|
بالاخره |
سرانجام |
دارالحكومه |
|
خاتمةالامر |
آخر کار |
دارالسلام |
|
کاملةالوداد |
|
حجةالاسلام |
|
ليلةالقدر |
شب قدر |
ثقةالاسلام |
|
خاتمالانبياء |
|
دراالبيضاء |
|
دارالمساكين |
|
طبيبالسلطنه |
|
دارالسلطنه |
|
حبيبالرحمن |
|
رفيقالعلماء |
|
خادمالمله |
|
خادمالاغنياء |
|
وكيلالرعايا |
|
وكيلالدوله |
|
تركيبات عربی:
مـِن: من بعد – من دون – من جمله
ما: مادون – ماجرا – ماوقع – مادام – مازاد – مابين
بل: بلكه – بـِلا – بلادرنگ – بلاشك – بلافاصله -- بلامانع
فی: فيالفور – فيالجمله – فیالحال –
ب: بالاخره – بالنيه
غير: عيرممكن – غير قابل قبول –
ماوراء: ماوراء بنفش – ماوراءالنهر –
مع: قياس معالفارق – معالوصف – معالأسف –
بدون: بدون شك – بدون خيال –
جزوه آموزش اعداد ترتیبی و اصلی، ساعت، تاریخ، ماهها و فصلها در عربی
در این جزوه 18 صفحه ای که به زبان عربی و بخشی از کتاب گفتگو است، خلاصه ای کوتاه و سودمند از مبحث اعداد، ساعت، تاریخ و به طور کلی زمان در زبان عربی آمده است.
علاوه بر آن تمرینات و سوال و جوابهای مفیدی نیز برای یادگیری هر چه بهتر این مباحث قرار داده شده است.
از ویژگی های این جزوه این است که علاوه بر ذکر قواعد، خود اعداد را هم مفصلا آورده است
می توانید این جزوه را از لینک زیر دانلود کنید:
دانلود فایل پی دی اف با حجم 4 مگابایت:
نرم افزار قطرب برای یادگیری صرف افعال عربی بسیار مفید است. این برنامه با نوشتن صیغه اول ماضی هر فعل اطلاعات زیر را به شما ارائه می کند:
همه صیغه های معلوم و مجهول ماضی، مضارع، مضارع مجزوم، مضارع منصوب، مضارع موکد با نون ثقیله، صیغه های امر و امر موکد، متعدی یا لازم بودن فعل و نوع آن ( ثلاثی، رباعی )
برای استفاده بهینه از این برنامه می توانید افعال مختلف را صرف کرده و سپس با استفاده از این برنامه تصریف خود را چک و تصحیح کنید.
این برنامه نیاز به نصب ندارد و فقط کافیست که فایل main_gui را اجرا کنید و ضیغه اول فعل ماضی را بنویسید و روی دکمه تصریف کلیک کنید. اگر یک ماده مثل " لبس" بیش از یک حالت داشته باشد ( مثلا به کسر باء و فتح باء) حالتهای مختلف را در کادر نمایش می دهد و می توانید حالت مورد نظر خود را انتخاب کنید.
این نرم افزار مفید را از یکی از لینکهای زیر دانلود کنید:
حجم: 7 مگابایت
دانلود نرم افزار آموزش اعراب همراه با تمرینات و نکات نحوی مفید
یک نرم افزار مفید برای یادگیری اصول علم اعراب و تشخیص نقش کلمات و اعراب آنا در جمله.
برخی از مباحث آموزشی این برنامه:
آشنایی با علم اعراب
علامات اصلی اعراب
علامات فرعی اعراب
اعراب یا بنای اعداد
قواعد اصلی و عمومی اعراب همراه با مثال
جمله هایی که محلی از اعراب دارند
جمله هایی که محلی از اعراب ندارند
جمله هایی که کاربردشان زیاد است ولی اعراب آنها مبهم می باشد
این برنامه علاوه بر آموزش اعراب دارای تمارین مفیدی نیز هست.
ضمنا زبان این برنامه عربی است.
برای دانلود از یکی از روشهای زیر استفاده کنید:
روش اول:
دانلود یکجای نرم افزار با حجم 604 مگابایت
روش دوم:
دانلود در 7 قسمت ( پس از دانلود همه قسمتها، آنها را در یک پوشه قرار داده و فایل اول را از حالت فشرده خارج کنید تا همه به هم وصل شوند)
1
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part1.rar
2
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part2.rar
3
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part3.rar
4
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part4.rar
5
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part5.rar
6
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part6.rar
7
http://www.archive.org/download/synt...ntax.part7.rar
روش سوم:
دانلود در 7 بخش از مدیا فایر
http://www.mediafire.com/?qgjdmymr4ow
http://www.mediafire.com/?zjfiijmmvml
http://www.mediafire.com/?4zvumnj51dg
http://www.mediafire.com/?mldgynqnijf
http://www.mediafire.com/?yddyutd2uxy
http://www.mediafire.com/?4x5m5m2imol
http://www.mediafire.com/?nyegkidmmw3
توجه
فرمت فایل ایمیج iso است که برای اجرای آن به درایو مجازی نرم افزار کلون سی دی یا الکل نیاز دارید.
دانلود نرم افزار درایو مجازی کلون (Virtual CloneDrive 5.4.11):
کتاب معانی حروف در زبان عربی ( به زبان فارسی)
مبحث حروف در زبان عربی، یکی از مباحث مهم و اصلی برای فهم این زبان است. حروف، ربط میان کلمات و اجزاء جمله را برقرار و ترکیبات گوناگون کلامی میسازند. لذا به شناخت حروف و انواع آنها پرداخته شده است؛ تا با فهم کاربردهای مختلف یک حرف، به ترجمهی درست عبارت دست پیدا کرد.
شیوهی
گردآوری معانی حروف به گونهای است تا دسترسی آسان باشد.
برای
معنای هر یک از حروف، مثالی آورده شده که از قرآن کریم یا روایات یا تعابیر عربی
است.
تعداد
مفاهیم کاربردی بعضی حروف میان دانشمندان زبان عربی مورد اختلاف است؛ که به تأویلات
و توجیهات هرکدام بستگی دارد. لذا سعی بر آن شده که معانی حروف، بر طبق تبیین معصوم
علیه السلام، و یا تبیینی که مورد اختلاف نیست، دسته بندی شود.
معانی حروف در زبان عربی
تالیف: استاد نرگس سادات شهرستانی
کتاب با رضایت مولف محترم در اینترنت منتشر شده است.
برای دانلود کتاب از یکی از لینکهای زیر استفاده کنید:
حجم: کمتر از یک مگابایت
کتاب آموزش قواعد صرف و نحو عربی
کتابی مفصل در مورد قواعد زبان عربی ( صرف و نحو) با تقسیم بندی مباحث و استفاده از نمودار.
نام کتاب: قواعد اللغة العربية
فرمت: پاورپوینت
حجم: 812 صفحه
مولف: یوسف الملا
زبان: عربی
برای دانلود از یکی از لینکهای زیر استفاده کنید (حجم: دو مگابایت)
دانلود بهترین دیکشنری انگلیسی عربی و برعکس
این دیکشنری با وجود حجم بسیار اندک ( کمتر از پنج مگابایت) حدود صد هزار مدخل در دو زبان عربی و انگلیسی دارد. از ویژگی های منحصر بفرد آن ارائه مترادفهای فراوان برای کلمات انگلیسی و عربی است. این فرهنگ لغت قابلیت شناسایی کلمات با فشار دادن alt+ راست کلیک را نیز دارد و می تواند کلمات را قبل از اینکه به طور کامل نوشته شود، حدس بزند. این دیکشنری بسیاری از اصطلاحات و کنایات دو زبان را هم می شناسد و برای آن معادل می یابد و برای تغییر دیکشنری( از عربی به انگلیسی و برعکس) کافیست که کلمه انگلیسی یا عربی بنویسید تا ترجمه آن را ارائه کند.
در هنگام تایپ کلمات عربی دقت کنید که زبان کامپیوترتان عربی باشد چون حروفی مثل کاف و یاء در عربی و فارسی با هم فرق دارند. اگر به اضافه کردن زبان عربی به ویندوزتان تمایل نداشتید می توانید از کیبورد عربی مجازی خود برنامه برای نوشتن کلمات عربی استفاده کنید.
برای استفاده بهتر ، راهنمای موجود در کنار فایل نصب برنامه را مطالعه فرمایید.
دانلود شش جلد کتاب النحو الواضح
کتابی سودمند جهت یادگیری نحو به صورت تطبیقی برای تقویت مکالمه و انشا نویسی در عربی
کتاب النحو الواضح کتاب آموزش نحو در مدارس کشورهای عربی است و در دو سطح ابتدایی و پیشرفته تالیف شده است که هر سطح مشتمل بر سه جلد است( مجموعا شش جلد)
این کتاب به شیوه ای نوین تالیف گردیده و از سبکی ساده و به روز و کاربردی در آموزش نحو استفاده می کند. از ویژگی های این کتاب تعریفهای ساده و مثالها و تمرینهای کاربردی آن است که استفاده از آن را برای همگان آسان و در عین حال مفید می کند. رویکرد موجود در درسها و تمرینهای این کتاب به گونه ای است که توانایی زبان آموز را در مکالمه و جمله سازی افزایش می دهد و مهارت او را در نوشتن انشای عربی تقویت می کند.
همه شش جلد این کتاب را می توانید از یکی از دو لینک زیر دانلود کنید:
حجم: 10 مگابایت
دانلود فایل پاورپونت آموزش نحو، قواعد و علائم اعراب و بنا
یک فایل پاورپوینت آموزش نحوبه زبان عربی که مبحث مهم اقسام کلام و علائم آنها و همچنین انواع اعراب و بناء و علائم آن را بیان می کند.
حجم این پاورپوینت حدود 60 صفحه، و مطالب آن به زبان عربی است ولی ساده بیان شده و حتما در مطالعه آن با مشکلی مواجه نخواهید شد.
حجم فایل : کمتر از دو مگابایت
دانلود فایل پاورپوینت نمودار آموزش اعداد عربی
نمودارها وسیله ای مناسب برای آموزش و طبقه بندی اطلاعات است و از آنها برای ساده و ملموس کردن موضوعات گوناگون استفاده میشود و از آنجایی که مبحث اعداد در زبان عربی برای خیلی ها مبحثی پیچیده است، استفاده از نمودار کمک فراوانی در تسهیل یادگیری آن می کند. چرا که با تقسیم بندی مطالب جلوی خیلی از اشتباهات که ناشی از اشتباه کردن و خلط در قواعد است را می گیرد.
در این پست از عربی برای همه می توانید نمودار آموزش اعداد عربی را که بصورت فایل پاورپوینت است دانلود کنید. برای اجرای آن به پاورپوینت 2007 یا بالاتر نیاز دارید.
این نمودار توسط استاد مصطفی اللهیاری و به زبان عربی تهیه شده است.
معرفی بانک سایت های شیعی
در آدرس های زیر شما می توانید به فهرستی از تعداد زیادی سایت های شیعی دست پیدا کنید برای این امر روی لینک زیر کلیک فرمائید
1- صوت الشیعة: در این آدرس شما وارد سایت شیعی تمام عیار می شوید که در آن حجم انبوهی از نوحه ها قصائد و اشعار و ... درباره اهل بیت (ع) وجود دارد. (در این سایت امکان گوش کردن آنلاین و دانلود مستقیم نوحه ها، اشعار، مولودی ها و قصائدی که د رمدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در سایت قرار دارد وجود دارد.
2- فهرستی از سایت های بزرگ تشیع:
http://www.intoislam.com/islam/Islamic/Arabic/Shia
3- لیست بزرگ دیگری از سایت های شیعی:
4- برخی لینک های مفید برای دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (ع)
http://www.irqagri.com/vb/archive/index.php/f-76.html
دانلود چند پایان نامه زبان و ادبیات عربی
در زیر چند پایان نامه جهت دانلود قرار داده شده است. امید آن که مفید افتد
1. ألفاظ البيئة الطبيعية في شعر إيليا أبي ماضي دراسة دلالية
۲. أعلام المكان في القرآن الكريم دراسة دلالية
۳. ابن خلدون وآراؤه الاعتقادية، عرض ونقد
۴. سرقات المتنبی فی النقد القدیم
۵. تاصیل الاسلوبیة فی الموروث النقدی و البلاغی
۶. نماذج من الاستعارة في القرآن وترجماتها بالإنجليزية
۷. التناص الدینی و التاریخی فی شعر درویش
۸.بنیة الخطاب الروائی عند غادة السمان
۹.الترجمة الأدبية بين النظرية والتطبيق
۱۰. الخطاب الشعري والموقف النقدي عند أدونيس ونزار
مفهوم الوحدة فی القصیدة العربیة الحدیثة (پایان نامه تمام متن)
تفاوت بین هجو و طنز
هجو و هجا از مصدر «هجا، یهجو، هجواً» عربی گرفته شده و در لغت به معنی برشمردن عیبهای کسی، نکوهیدن و سرزنش کردن، مذمت و بدگویی از کسی و لعن و نفرین است.
هجو در اصطلاح ادبی به نوعی شعر غنایی اطلاق میشود که بر پایه ی نقد گزنده و دردانگیز بنا میشود و گاهی به سر حدّ دشنام یا ریشخند مسخره آمیز و دردآور میانجامد. به بیان دیگر، هرگونه تکیه و تأکید بر زشتیهای وجود یک چیز خواه به ادعا و خواه به حقیقت، هجو است. با توجه به این تعریف و تفاوتی که منتقدان ادبیات، بین هجو و فحاشی قائلند، میتوان تمام ناسزاگوییهای رکیک را که به لکهدار شدن حیثیت و آبروی افراد منجر میشود، از قلمرو هجو خارج کرد. هجویه، یا هجونامه نیز، شعر یا نثری است که بر پایهی هجو و دشنام کسی باشد
مهاجات نیز هجویههای شاعران برای یکدیگر است، از جمله مهاجات ابوالعلاء گنجوی (قرن ششم) و شاگرد او و نیز مهاجات خاقانی شروانی و رشیدالدین وطواط (متوفی 573 ق) بسیار معروف است.
این نوع سخنوری در ایران، توسط بزرگترین گویندگان فارسی، چون رودکی، منوچهری، فردوسی، مولانا، سعدی، عبید زاکانی و حافظ به کار برده شده است. اشعار هیچ یک از بزرگترین گویندگان عرب نیز از هجوی یا استهزایی و تمسخری خالی نیست، این نوع سخنوری در اروپا نیز بهوسیلهی نویسندگان و اندیشمندان برجستهای چون ولتر، رابله، پوپ، هراس، و گاهگاه به وسیله گوته و شکسپیر به کار رفته است.
با تأملی در ادبیات کهن ملل گوناگون درمییابیم که این نوع بیان در آثار بازماندهی اغلب آنان، به صور گوناگون دیده شده است. در یونان قدیم از گویندگان پیش از هُومر (Homere) (از بزرگترین شاعران حماسهسرای یونان در قرن هفتم ق.م و صاحب منظومههای حماسی ایلیاد و ادیسه) شعر از نوع هجا در دست نیست، اما از عهد هومر به بعد نمونههای فراوانی از این نوع ادبی به جای مانده است
در ادبیات انگلیسی هجو به طور مستقل حضور چندانی ندارد، بلکه کاملا آمیخته با طنز است. در ادبیات این کشور، برای بدگویی و نکوهش به جای هجو، نوعی قلماندازیهای اغراقآمیز، بهعنوان کاریکاتور رایج بوده است
خشونتهای جاهلی، هجو بهعنوان یکی از ابواب و فنون مستقل شعر این دوره به کثرت دیده میشود. در واقع هجو برای شاعر بدوی به منزلهی سلاح قبیلهی اوست که بدان از شرف و ناموس قبیلهی خویش دفاع کند. بنابراین بیشتر جنبهی قبیلهای دارد تا شخصی. پس هجو در شعر عرب مخصوصا پیش از اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار است و "جَزَول بن اوس العسبی" ملقب به حطیئه (متوفی 51 هق)، اخطل (92-20 ق)، فرزدق (114-19ق)، جریر (114-33ق) از پرآوازهترین هجوسرایان عرب هستند.
دربارهی خاستگاه و منشا هجو در ادبیات فارسی، اعتقاد صاحبنظران و منتقدان متفاوت است. عدهای از آنان معتقدند که در شعر ابتدایی فارسی هجو وجود نداشته است، زیرا در آثار باقیمانده ادب پارسی باستان، میانه و پارهای از ابیات پراکندهی دری عهد طاهری و صفاری، هیچگونه اثری از هجو دیده نمیشود و همچنین اظهار میدارند که شاعر پارسی زبان در نتیجهی آشنایی با شعر عرب دریافت که میتوان برای برآوردن امیال و مقاصد از سلاح هجو در شعر بهره گرفت، بنابراین معتقدند که هجو از ادبیات عرب وارد شعر فارسی شده است. اما بنا به دلایلی چند میتوان در صحت این نظریه تردید کرد:
1. ستایش و مذمت، تحسین خوبیها و تقبیح بدیها از مضامین مشترک ادبیات همهی ملل است؛ اگر آثار باقی ماندهی ملتی در خصوص این مضامین، مسبوق به سایر آثار باشد، نمیتوان او را مبدع و سایرین را مقلّد به حساب آورد.
2. در آثار اندک باقیمانده از ادبیات ایران قبل از اسلام، تمام مظاهر ضددینی و شرک از بین رفته است و به صرف برجای ماندن اثری نمیتوان منکر وجود آن در گذشته شد.
3. نخستین اشعار پراکنده و مختصر بازمانده از شاعران پارسیگوی، نشان میدهد که این ابیات مشتمل بر مضامین هجوند و شاید بتوان ادعا کرد، توفیق ماندگاری این ابیات نیز مرهون مضمون آنها است. مثل ابیات «یزید بن مفرغ» در هجو سمیه، ترانهی مردم بلخ در هجو اسد بن عبدالله یا سرودهی مردم بخارا در مذمت عشقبازیهای سعید بن عثمان. اگر بنا باشد که این سرودهها را به عنوان اولین سرودههای فارسی تلقی کنیم، باید بگوییم نطفهی شعر فارسی با هجو بسته شده است.
4. انگیزهها و عناصر هجو و هزل در شعر شاعران عرب در مقایسه با شعر شاعران پارسیگوی تفاوت فاحش دارد. اغراض هجو در شعر عرب بیشتر جنبهی قبیلهای دارد، حال آنکه در شعر فارسی، هجو بیشتر جنبه شخصی دارد. در شعر هجوی عرب، بیشتر به مذمت خصوصیات باطنی و اخلاقی افراد و قبایل توجه شده، در حالی که در شعر فارسی خصوصیات جسمانی، از عناصر مهم هجو به شمار میروند. با توجه به مطالب فوق آیا میتوان گفت هجو در شعر فارسی تقلیدی از هجو در شعر عربی است.
گذشته از نمونههای ذکر شدهی هجو در نخستین اشعار فارسی بهجا مانده از ادبیات بعد از اسلام؛ آنچه از اشعار فارسی قرن چهارم در دست است، نشان میدهد که در آن دوره هجو و هزل در شعر فارسی به حدّ کافی معمول بوده و غالبا جنبهی شوخی بین شاعران و دوستان و نزدیکان آنان، یا جنبهی تعرض از طرف شاعر به مخالفان او داشته است. منتهی باید توجه داشت که این رکاکت به شدت دورههای بعد نمیرسد. این هجویهها اغلب لحنی ملایم و متین دارد، اما به تدریج مضمونهای هجویهها، بیپرواتر و گستاخانهتر میشود. بهطوری که در دوران سلجوقیان (700-429 ه.ق) هم حجم این نوع شعر در دیوانها بیشتر شده و هم زبان آنها بیپرواتر و گستاختر شده است. سنایی غزنوی (529-467) بنیانگذار شعر عرفانی فارسی، نیز در هجوسرایی طبعآزمایی کرده است بخش بزرگی از کلیات او از جمله قسمتهایی از حدیقهالحقیقه را هجویهها تشکیل میدهد
سدهی ششم هجری را میتوان اوج ترقی هجوسرایی در شعر فارسی دانست و برخی از برجستهترین هجوسرایان پارسیگو در این سده بر آمدهاند. بزرگترین شاعر هزلسرا و هجوگوی این قرن، سوزنی سمرقندی (متوفی 562) است که زبانی تند و گزنده و هتاک دارد؛ هزلیات و هجویات وی، به رغم رکاکت مضمون از اسلوبی ممتاز و سبکی استادانه برخوردار است.
از دیگر هجوسرایان معروف قرن ششم انوری ابیوردی است. نمونهای از هجو انوری در هجای درازی قدّ کسی:
ای خواجه! بلندیت رسیده است به جایی
کز اهل سماوات به گوش تو رسد صوت
گـر عمر تـو چون قدّ تـو باشد به درازی
تـو زنـده بـمانی و بـمیرد ملـک الموت
از همین دوره به بعد به دلیل انحطاط کلی جامعه، در اثر حملات مختلف غُزان، مغولان و... رواج شاعری در بین مردم عامی و کم سواد، شعر بسیاری از جنبههای خوب و ارزندهی خود را از دست داد و هجویهسازی نیز رواج بیشتری گرفت.
یکی دیگر از هجوسرایان معروف شعر فارسی، عبید زاکانی، طنزپرداز قرن هشتم (معاصر حافظ) است. وی هجو و طنز و هزلهای بسیاری در انتقادهای اجتماعی و سیاسی دارد، از جمله رسائل انتقادی و هزلآمیز وی: صد پند، ریشنامه، رسالهی ده فصل، تعریفات، رسالهی دلگشا، اخلاقالاشراف و... است. هجویههای عبید زاکانی اغلب به نثر نگاشته شده است.
در روزگار مشروطه، مسایل سیاسی و اجتماعی در درجهی اول اهمیت قرار گرفت و اهل قلم از هر طبقه و گروه استعداد خود را در راه آزادیخواهی به کار گرفتند. در این دوره شعر هجوآمیز رنگ تازهای به خود گرفت و هجو عصر مشروطه، یک هجو ملی و مردمی است که هدف آن به هیچ وجه اغراض شخصی نیست، بلکه بهعنوان یک سلاح در خدمت اهداف ملی و مردمی قرار گرفت از روزگار بعد از مشروطه، هجویههای ملکالشعرای بهار، عارف قزوینی، ایرج میرزا درخور ذکر است.
انواع هجو
هجو از نظر اغراض به چند دسته 1.هجای شخصی 2.هجای اجتماعی 3. هجای دینی 4. هجای سیاسی، تقسیم میشود و از نظر صراحت در معنی یا پوشیدگی به دو نوع هجو مستقیم یا صریح و هجو غیرمستقیم تقسیم میشود.
هجو صریح که در آن دشنامهای سخت و واژههای رکیک و زننده به کار رفته است و در واقع با هزل آمیخته است، این نوع بر خلاف ظاهر گستاخانهی خود از تأثیر کمتری برخوردار است. اما در نوع هجو خفی یا غیرمستقیم، شاعر به وضوح و صراحت، نارضایتی خود را از وضع موجود ابراز نمیکند و سخنان او با دشنامهای صریح همراه نیست، اما از مضمون و معنی بسیار مؤثری برخوردار است، سرودن این نوع هجا به مهارت و استادی بیستری نیاز دارد.
نمونه هجو عبید
شیطان را پرسیدند که: «کدام طایفه را دوستتر داری؟» گفت «دلالان!»، گفتند چرا؟ گفت: «از بهر آنکه من به سخن دروغ از ایشان خرسند بودم، ایشان سوگند دروغ را نیز بدان افزودند.»
مروری بر داستان نویسی معاصر عرب
هنگامی که نجیب محفوظ درسال 1988 جایزه نوبل ادبیات را ازآن خود کرد ، همه نظر ها به سرزمین های عربی دوخته شد. زیرا سرزمینی که قرن ها با سلطه شعر برادبیاتش زیسته بود ، اکنون درحوزه ادبیات داستانی ، حرفی برای گفتن داشت و ازطریق داستان ، با جهان سخن میگفت ..
قرن ها بود که غلبه شعر برهر ژانر ادبی دیگر در میان اعراب ، امری تغییر ناپذیر بود . از إمرؤالقیس پیشوای شاعران عصرجاهلی و مـُتـَنَبّی شاعر توانای عصر عباسی تا کلاسیک های نو مانند احمد شوقی والجواهری ، تا نوگرایان دیگر مانند بدرشاکر السیاب ، البَیّاتی ، نزار قبانی ، آدونیس(علی احمدسعید) ، محمود درویش و مانند این ها همواره شاعران یکته تازان میدان ادبیات عرب بودند. اما واقعیت این است که رمان و داستان کوتاه عرب ، اکنون شانه به شانه شعر فخیم عرب ، عرض اندام می کند و با حضور چهره هایی جهانی چون محفوظ ، یوسف ادریس ، احسان عبدالقدوس ، وجـوان تــر ها مانند غادة السمان ، غسان کنفانی ، میرال الطحاوی و..آمده است تا روزگاربت پرستی شعری را در ادبیات عرب ، پایان دهد.
برای بررسی ادبیات داستانی معاصر عرب لازم است اندكی به عقب بازگردیم تا ریشه های تحول آن را در گذشته های نه چندان دور، بیابیم.
ناپلئون بناپارت امپراطور فرانسه در سال 1797 میلادی به سرزمین مصر تاخت. حمله ی او به مصر بسیار حساب شده و با تمهیداتی خاص بود. بدین معنی كه تمدن باستانی و شگفت انگیز فراعنه در این سرزمین پر رمز و راز هنوز در هاله ای از ابهام پنهان بود؛ و دانشمندان مغرب زمین خواستار دیدار و پژوهش در این شرق جادویی بودند.
در نوزدهم ماه مه 1789 ناوگان پنجاه و چهار هزار نفری ناپلئون به سوی مصر به حركت درآمد، در حالی كه كتابخانه ای شامل 287 كتاب با ملزوماتی علمی و نظامی و چند دانشمند اعم از فیزیكدان و زیستشناس به همراه داشت.
آلفرد دووینی شاعر معروف فرانسوی كه در آن هنگام كودك بود بعدها نوشت كه این مرد بزرگ در حالی كه تمام راه دریا را تا «اسكندریة» مصر دچار دریازدگی بود، «قرآن» مطالعه میكرد.
جالب است كه ناپلئون با همین اطلاعات اندك قرآنی و كلمات عربی توانست بسیاری از اعراب را كه از عثمانی ها چندان دلخوش نبودند با خود همراه كند. او به آنها قول داد كه دین و مقدسات آنان مورد احترام قرار خواهد گرفت. پس از فتح قاهره ناپلئون با پذیرفتن الله به عنوان خدای یگانه اعتماد آنان را به خود جلب كرد و از آنان خواست تا در سازندگی مصر به او كمك كنند.
فرانسوی ها در مصر، مدرسه و كتابخانه و روزنامه تأسیس كردند و دانشمندان آنان به باستانشناسی پرداختند و دانش مصرشناسی(tologyEgyp) را پایه گذاری كردند. در این هنگام مصریان به عظمت تاریخ نیاكان خود پی بردند و در برابر تركان عثمانی و فرانسویان اعتماد به نفس بیشتری پیدا كردند و جایی برای احساس حقارت برایشان باقی نماند.
محمدعلی پاشا در سال 1805 بر تخت حكومت مصر تكیه زد. این مرد دلیر تاریخ مصر را دگرگون كرد. محمدعلی به نهضت چاپ و روزنامه نگاری اهمیت فوق العاده ای میداد. گروه هایی را نیز برای آموختن دانشهای جدید به غرب فرستاد.
به طور كلی میتوان آغاز حركت جدید را در نگارش نو ـ اعم از قصه نویسی و امثال آن ـ تأسیس روزنامة «الوقایع المصریه» دانست، كه محمدعلی پاشا در سال 1828 آن را دایر كرد. این حركت تحولات فراوانی به دنبال داشت و انقلاب روزنامهنگاری را در مصر به وجود آورد تا اینكه در سال 1875 روزنامة عظیم «الاهرام» در مصر به وسیلة سلیم و بشاره تقلا ـ دو برادر لبنانی ـ تأسیس شد. این روزنامه همواره در سیاست و جامعه مصر تأثیری شگرف داشته است.
به دنبال نهضت روزنامه نگاری، مجلات فراوانی منتشر شد كه همگی مردم را در برابر ظلم و استبداد به سلاح آگاهی و ایمان مجهز میكردند.
از معروفترین این مجلات، مجلة «الهلال» بود كه توسط جرجی زیدان و با شعار إلی الأمام (به پیش) در سال 1892 دایر شد. این مجله هنوز هم (به سردبیری دكتر حسین مونس) منتشر میشود.
نبش ترجمه به همراه اوج گرفتن روزنامه نگاری در بلاد مصر و دیگر سرزمین های عثمانی، رواج یافت. در زمان محمدعلی پاشا بیشتر كتب علمی و نظامی ترجمه میشد اما بعدها همه نوع كتابی را به عربی برگرداندند.
آثاری مانند «آندروماك» اثر راسین؛ «بعد از توفان» اثر هنری بوردو؛ »پاریسیزیبا» اثر كونتسداش؛ «سه تفنگدار» اثر الكساندردوما و «روكامبول» اثر بنسون دوترای از جملة این آثارند.
برخورد غرب و شرق در نویسندگی اعراب اثری نیرومند گذاشت. ادراك و احساس و خردگرایی اعراب كه دربند فقر و بیخبری بود اكنون مجالی برای رهایی و انطلاق یافته بود. به بیان دیگر، روزنامه نگاری و چاپ مطبوعات كمك بیشتری به نشر ادبیات داستانی اعراب ـ كه اینك متحول شده بود ـ كرد. مجلة «الهلال»، مطالب تاریخی ، منتشر كرد.
به طور كلی میتوان دو دوره قصه نویسی را در این برهه از قصه نویسی عرب یافت:
دوره اول كه به ترجمه و اقتباس اختصاص دارد، آغاز جدایی از قالب كلاسیك قصة عرب است. البته این جدایی هنوز در ذات خود كامل نیست و عناصر قصه همان عناصر پیشین است؛ مانند «حدیث عیسی بن هشام» نوشتة المویلیحی، كه به تقلید از «مقامات» بدیع الزمان همدانی نوشته شده است.
دورةهدوم را میتوان بنیاد درست قصه جدید عرب دانست و آن نوشتن به روش غربی بود. از آن جمله است «قصه زینب» نوشتة محمدحسین هیكل (1888-1957)؛ كه از نخستین كارهایی است كه عناصر قصه از نظر فنی در آن كامل است، اما در سطحی نیست كه بتواند امتیازی مهم در قصهنویسی كسب كند. «قصة زینب»، ماجرای دلبستگی جوانی به دختر عمویش است كه اختلاف طبقاتی مانع ازدواج این دو و حتی، ابراز این عشق میشود. هیكل، در این قصه، تمامی سنتهای پوسیده و اعتقادات خرافی روستاهای مصر را با واژگان به تصویر میكشد، و تا حدی نیز از آن انتقاد میكند.
گرایشها در قصهنویسی نو عرب: به طور کلی دو جریان عمده را در این بخش از ادبیات عرب میتوان پی گرفت که عبارتند از:«گرایش تاریخی» و «گرایش اجتماعی».ظلم و ستم عثمانیهای و ترکتازیهای آنان که با قتل و غارت همراه بود، تودههای محروم جامعه را به استضعاف و بیخبری و نومیدی سوق داده بود. اکنون روشنفکران عرب با در دست داشتن سلاح کاری ژورنالیسم و مطبوعات، بر آن شدند با آگاه کردن تودهها آنان را علیه ستمگران عثمانی بشورانند. بنابراین نخست اعراب را به سوی نوعی بازگشت به خویشتن کشانیدند، تا احساس حقارت و عادی به ستمپذیری را در آنان از میان ببرند. از این رو، قصههای این دوره، تاریخ را بازگو میکرد اما با ارائه الگوهای اخلاقی والا و رشادتها و مردمیها و گوشههایی از مبارزه با فساد و تباهی که در تاریخ اندک نیست. بدین ترتیب کسانی مانند سلیمالبستانی، جرجیزیدان و فرحآنطون نوشتن این نوع قصه را دنبال کردند. سلیمالبستانی قصة «ملکه زنوبیا»، و «سرگشتگی در بلاد شام» را نوشت. این قصة پندآموز ملودرامی سرشار از مخاطرات و حوادث غیرمنتظره بود. با این حال، نویسنده تا آنجا که میتوانسته سعی کرده چهرهای واقعی از زندگانی آن روزگار به دست دهد.جرجیزیدان بیست و یک قصة تاریخی نوشته است که در این روایات کوشیده تاریخ اسلام و مسائل آن را به مخاطب القا کند. او تا آنجا که میتوانسته به حقایق تاریخی پای بند مانده است.معمولاً در قصههای جرجیزیدان گره داستان به فقدان معشوق و امثال آن وابسته است که با پیدا شدن آن عنصر، گره داستان نیز گشوده میشود. بنیان داستانهای او نیز بر «تصادف» است، نه «حادثه». از این رو همواره سرنوشت به عنوان عامل تعیین کننده در «طرح» به چشم میخورد. جرجیزیدان از تحلیل ذهنیات قهرمانش عاجز است؛ هر چند کشش داستانها آن اندازه هست که مخاطب را به دنبال خود بکشاند. بسیاری از آثار او به زبان فارسی ترجمه شده است. از آثار اوست:«ابومسلم خراسانی»، «دوشیزه قریش»، «شارل و عبدالرحمان»، «عروس فرغانه»، «صلاحالدین ایوبی»، «زیبای کربلا»، «عباسه و جعفر برمکی»، «حجاج یوسف»، «احمدبنطولون». براساس برخی از این قصهها در ایران و کشورهای عربی فیلم سینمایی هم ساخته شده است.در این دوره در آثار سلیمالبستانی روایات خاص اجتماعی دیده میشود. او قصههای «سلمی» و «أسماء» را در آن روزگار به رشتة تحریر درآورد که از نظر فنی بر «تصادف» و «اغراق» استوار است و پند و اندرز مستقیم میدهد؛ شخصیتها در خدمت آرا و اندیشهها هستند و از خود هیچگونه اختیاری ندارند. با این حال، ردّ نوعی نقد اجتماعی و اخلاقی را میتوان در آن پیگیری کرد. قصههای فرحأنطون و نقولا حداد(1872_1916) نیز همین ویژگیها را دارند.
قصهنویسان بزرگ عرب:(تا شکست ژوئن 1967 اعراب اسرائیل) اصولا دهه 1960 در سرنوشت وتاریخ معاصر اعراب ،فصل برجسته ای است که ازجهت تحولات بنیادی اهمیت جامعه شناختی ویژه ای دارد. دراین سال هاتقریبا همه کشورهای عربی گام های بزرگی در راه دمکراتیزه کردن جوامع خود برمی داشتند و برآن بودند تا اقتصاد خود را از سلطه بیگانگان خارج کنند.درسال 1963جمهوری دمکراتیک الجزایراعلام کرد که برآنست تا برپایة اصول سوسیالیسم وجامعه گرایی کشورش را بسازد. در سبتامبر1962رژیم پادشاهی در کشورعربی یمن ، برچیده شد.درهمین سال ها بود که لیبی و مراکش ، ازاجاره دادن پایگاه های هوایی به آمریکا درخاک خود، امتناع کردند. دراکتبر1964 حکومت نظامیان درسودان سقوط کرد و ائتلاف گروه های ملی قدرت را به دست گرفت..ازمهم ترین حوادثی که دراین دهه درسرزمین های عربی رخ داد و باعث شد تا استعمارگران غرب را برای مقابله با آن هماهنگ کند ، همایش سران عرب در ژانویة 1964 درقاهره بود. رهبری مصر دراین حرکت ، غرب را به شدت متوحش کرده بود.سران عرب کمی بعد درسبتامبر 1965باردیگر درمصر، درشهر اسکندریه گردهم آمدند وافزون بر پای فشردن بر یکپارچگی اعراب ، منشوری صادرکردند که همه دولت های عرب یکصدا خواستار رویارویی با اسراییل متجاوز شدند که به دنبال آن سازمان آزادی بخش فلسطین ، به طور جدی پایه گذاری شد. درسال بعد 1966 پنج کشور مصر، سوریه ، عراق الجزایر واردن ، پیمانی تدافعی دربرابراسراییل امضا کردند.غربی ها که تحولات دمکراتیک وجامعه گرایانه اعراب را جدی دیدند، برآن شدند تا با یاری کردن کشور غیرقانونی اسراییل ، روند این بیداری و حرکت را کند ویا نابود کنند ؛ ازاین روی درچانه زنی های خود با اعراب آنان را قانع کردندکه اسراییل به آنان حمله نخواهند کرد. یکی ازافسران عراقی که درآن سال ها درقاهره و درصفوف ارتش مصر بود برای من(فرزاد) مشاهداتش را بیان کرد و گفت ستادمشترک ارتش مصر مارا ازحالت آماد ه باش خارج کرد و ما با خانوادههای خود به باشگاه افسران رفتیم . اما ناگهان درساعت 9 صبح روز پنجم ژوئن(1967)غرش بمب افکن های اسراییل فرودگاه های قاهره و سایر متحدان را درهم کوبید. پس ازاین حادثه جمال عبدالناصررییس جمهورمصر برصفحه تلویزیون ظاهر شد و طی بیاناتی که بابغض همراه بود ازاینکه فریب غربیها را خورده است از ملت عرب پوزش خواست و سلاح کمریش را بیرون آورد تا خودکشی کند که ناگهان فیلمبردار تلویزیون خودش را روی دست و سلاح او انداخت و مانع شد.بادیدن این صحنه هیجانی وصف ناپذیر ملت عرب را فراگرفت و همه درخیابان ها باصدای بلند گریه می کردند.. وازآن روزبود که تمامی اعراب دانستند ، غرب دوست آنان نیست وآنان درمقاصد استعماری خود هم پیمان هستند ومسألة فلسطین تنها یک مسألة منطقه ای نیست بلکه غرب برای مقاصد بزرگ تری این دولت را تأسیس کرده است. تا پیش از جنگ رسمی اعراب و اسرائیل که در ژوئن 1967 با توطئة غرب به شکست نظامی اعراب انجامید، درونمایة قصههای عرب بیشتر دربارة ذات جامعة عرب بود و از عوامل خارجی ـ که در ساختار جامعة عرب پس از باز شدن پای غربیها به سرزمینهای اسلامی عرب زبان، تأثیری اساسی داشت ـ تا حدی غافل بود؛ یا آنکه کوشش در این زمینه به آرای سیاسیونی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی ومحمد عبده محدود میشد. بنابراین نوک حملة قلمها بیشتر به رویارویی با سنتها و جامعة سنتی عرب بود؛ به طوری که کسانی مانند جبران خلیلجبران، نویسندة توانای لبنانی، بر این باور بودند که تحولی بنیادی در ساختار جامعه و زندگی عرب و بلکه همة جهان لازم است تا بنیاد ظلم را برکند و با آن ساختار زمینة ایجاد دیکتاتوری و ستم از میان برود. این افکار ایدئالیستی در آثار منفلوطی نویسندة رومانتیک مصری نیز نمود دارد. نظریات اینان به گونهای نبود که به جامعة عرب نوید انقلاب و تحول بدهد بلکه به تصّور تناقضات اجتماعی نوعی یأس را رواج میداد. در این آثار به ویژه آثار خلیلجبران، انسانگرایی افراطی عرفانی درونمایة اصلی آثار بود. غافل از اینکه چنین تفکری، مخاطب را در پیدا کردن حالت انفعالی و پذیرفتن بیشتر کمک میکند تا پیدا کردن روحیة مبارزه و فعال. بنابراین میتوان این آثار را نیز همانند آثار پیشین، نوعی اندرزگویی دانست اما مترقیتر و زیباتر و غیرمستقیم (بیآنکه مخاطب راه به جایی ببرد). به بیان دیگر تا پیش از جنگ ژوئن 1967 میان اعراب و اسرائیل، کمتر اثری را در ادبیات داستانی عرب میتوان یافت که گرایش رئالیستی داشته باشد. شکست ژوئن، شوک و ضربهای بود که جهان عرب را از اتاق بیهوشی خارج کرد و او توانست موقعیت خود را ارزیابی کند و از حوزة مسائل جنسی و عاشقانه و عرفان سطحی و اجتماعیات بیخطر برهاند.
محمد المویلیحی(1858_ 1930)مویلیحی در قاهره زاده شد. پدرش از تاجران بزرگ عهد محمدعلی پاشا بود. مویلیحی از شاگردان سیدجمالالدین اسدآبادی بود. علاوه بر زبان عربی زبان ترکی و فرانسوی را نیکو میدانست. دوران تحصیلات و جوانیاش را در مدارس طبقة اشراف مصر گذراند. چند سالی در ایتالیا و فرانسه زندگی کرد سپس به ترکیه رفت و در آنجا به تصحیح و چاپ کتبی مانند «الغفران» تألیف ابوالعلای مَعَرّی اقدام کرد و در چند نشریه از جمله «الاهرام» مطلب نوشت.«قصة عیسیبنهشام» اثر مهم محمد المویلیحی قصهای است که به تقلید از «مقامات» بدیعالزمان همدانی نوشته شده است. قهرمان بدیعالزمان در «مقامات» او عیسیبنهشام نام دارد که در سفرهایش با حیله و نیرنگ و سحربیان و قصهگویی برای بزرگان کسب معاش میکند. بدیعالزمان هر یک از این حیلهها را یک «مقام» نام نهاده است.چهارچوب و طرح کلی قصة مویلیحی همانند «مقامات» است. او قهرمان داستانش را از نسل ماقبل نسل خود برگزیده است. شاید «قصة اصحاب کهف» الهامبخش او در این داستان بوده است.عیسیبنهشام همواره در سیر و سفر است و در یکی از شبهای مهتابی که در مقبرهها به تفکر دربارة مرگ و زندگی پرداخته است، ناگهان میبیند که یکی از مردگان از درون گوری بیرون میآید. میان او و عیسیبنهشام گفتوگویی صورت میگیرد. او خودش را احمدپاشا منکیلی معرفی میکند که در سال 1850 در گذشته و از مبارزان و جهادگران بوده است. راوی با احمدپاشا دوست میشود و او را با خود به قاهره میبرد. او با دیدن وضع و حال مردم متوجه میشود که قاهره بسیار عوض شده و زندگی مردم به صورتی جدید (آمیزهای از ظواهر سنتی گذشته و صورت جدید غربی) درآمده است. در هر حال جهانی پر از عیوب اخلاقی و اجتماعی است. مویلیحی در این قصه همة جوانب زندگی و جامعة اعراب را از تجار گرفته تا پلیسها و مردم عادی به تصویر کشیده و مورد انتقاد قرار داده است.عیسیبنهشام، احمدپاشا منکیلی را پس از گشتوگذار در مصر، به پاریس میبرد تا جامعة متمدن غربی را نیز به او نشان دهد سپس با هم به مصر بازمیگردند و منکیلی به این نتیجه میرسد که زندگی غربی صددرصد شر و پلیدی نیست و میتوان از آن کمک گرفت.قصة «عیسیبنهشام» المویلیحی را میتوان با رمان انتقادی «سیاحتنامة ابراهیمبیک» یا «بلای تعصب» نوشتة حاجی زینالعابدین مراغهای نویسندة آذربایجانی همانند دانست.آنچه قصة "عیسی بن هشام" را جذاب می کند سبک دلنشین ونثر ساده وروان آن است که باتوصیف های فراوان همراه است.
مصطفیلطفی المنفلوطی(1876_ 1924)او در منفلوط مصر از خاندانی معروف و سرشناس زاده شد. در کودکی قرآن را فراگرفت و برای ادامة تحصیلات به «الازهر» فرستاده شد. در آنجا با محمد عبده انقلابی مشهور محشور بود. سپس به نوشتن مقاله و قصه دست زد. با وطنپرستانی همچون سعدزغلول نیز همراه بود. اواخر عمر در کتابخانة مجلس مصر به کار مشغول شد و سال 1924 درگذشت.منفلوطی در ظاهر و باطنش همچون قطعهای موسیقی مینمود. او مردی خوشفکر، آراسته، متین، خوشذوق و خوشاخلاق و خوشلباس بود. این ویژگیها را در ترکیب آثارش نیز میتوان دید. او ادیبی مستعد و با بهرة ذوقی فراوان از ادبیات بود. وی بیش از آنکه صنعتگر ادبیات باشد، نویسندهای طبیعی و ساده و در زمرة نخستین کسانی است که داستان کوتاه را در مصر تجربه کردهاند.دو نکتة عمده در آثار او میتوان یافت. نخست این که ابزار بیان او ضعیف است و این بدان سبب است که او به زبان ادبیات آگاهی عمیقی ندارد. از این رو در شکل ارائه دچار اشکال است؛ تا آنجا که، ممکن است در آثارش خواننده گاهی دچار سوءتفاهم شود. این کجفهمی خواننده به جهت خطا در تعبیر منفلوطی است که به قول معروف لفظ را در غیرماوضعله قرار داده است. نکتة دوم این که منفلوطی گرفتار ضعف فرهنگی است از آن جهت که در علوم مشرق زمین متضلع نبود و نیز با مغرب زمین و تمدن آن، پیوند مستقیم نداشت. در تفکرات اجتماعی، تا حدی سطحی و ساده است و به سادگی درگیر دگرگونی و عدم ثبات میگردد.قصههای منفلوطی از جهت ارتباط اجزای قصه و عناصر آن قوی نیست. آنچه او را مشهور کرده، نثر ادبی اوست که در حقیقت نثر رایج اوایل قرن بیستم، در مصر بود. تم و درونمایة بیشتر قصههای او را غمها و آلام اقشار فرودست جامعه تشکیل میدهد، به طوری که میتوان رگههای نارسیسیزم را در ادبیات او ریشهیابی کرد و علت این همه اندوه و غم را یافت. او چنان خودشیفته است که حتی آثاری را که به عربی ترجمه میکند مسخ میکند و به دلخواه تغییر میدهد. به بیان دیگر در قصههای او نوعی گریز از واقعیت وجود دارد که در پشت اشکهای او پنهان است. با این حال اندیشه های انسان گرایانة منفلوطی وتلاش او برای ریشهیابی علل فجایع زندگی انسان (هرچند بسیار ابتدایی است) قابل تقدیر است .از آثار مشهور اوست: «العبرات» که مجموعه آثار ترجمه اوست. «النظرات» که مجموعهای در سه قسمت است و دربردارندة مقالات سیاسی، اجتماعی و ادبی او در مطبوعات است.
ناقد و نظریه پرداز معاصر یوسف خال
یوسف خال شاعر، مترجم، روزنامه نگار و ناقد ادبى معاصر عرب. در 1334 (1295ش)/ 1916 در روستاى عمارالحصن در سوریه به دنیا آمد (اعلام الادب العربى المعاصر، ج 1، ص 525؛ درباره اختلاف در تاریخ تولد وى رجوع کنید به آماتیس، ص 13ـ14، 26). پس از چند سال خانواده اش به شهر طرابلس لبنان مهاجرت كردند؛ پدرش، عبداللّه، كشیش كلیساى پروتستان بود.
یوسف دوره ابتدایى و دبیرستان را از 1305ش/1926 تا 1311ش/1932 در مدرسه امریكایى طرابلس گذراند (اعلام الادب العربى المعاصر، همانجا؛ آماتیس، ص 27). در همین سالها برخى از اشعارش را در نشریات به چاپ مىرساند و به همین سبب به كار مطبوعاتى علاقهمند شد. او در تابستان 1313ش/1934 به حزب ملى گراى سوریه به رهبرى آنطوان سعاده پیوست و در نشریه النهضة كه ارگان این حزب بود، مقاله مى نوشت تا اینكه در 1317ش/1938 این نشریه تعطیل شد و یوسف براى ادامه تحصیل به كالج امریكایى شهر حلب رفت. در آنجا با عمر ابوریشه* و میخاییل نُعَیْمه*، كه براى ایراد سخنرانى به دانشگاه آمده بود، آشنا شد و شعر سیاسى ابوریشه او را تحت تأثیر قرار داد. یوسف در 1318ش/1939 كالج را ترك كرد و در مدرسه امریكایى شهر صیدا به تدریس ادبیات عرب مشغول شد. سپس در 1321ش/1942 براى تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه امریكایى بیروت رفت، در آنجا با استاد برجسته فلسفه در لبنان، شارل مالك، آشنا شد و تحت تأثیر اندیشههاى او از حزب ملىگراى سوریه كناره گرفت (اعلام الادب العربى المعاصر، ج 1، ص 525ـ526؛ آماتیس، ص 30، 33ـ35).
خال متخصص رشته فلسفه بود، اما اشعارش سبب شهرت او شد و از همین رو در 1323ش/1944 براى تدریس زبان و ادبیات عرب به دانشگاه امریكایى بیروت دعوت شد (اعلامالادب العربى المعاصر، همانجا). در 1324ش/ 1945 نخستین مجموعه شعرش با عنوان الحریة در بیروت منتشر شد. او در 1326ش/1947 تدریس را رها كرد و سردبیر مجله صوتالمرأة شد كه ارگان جامعه زنان لبنان بود. یك سال بعد به امریكا رفت و در سازمان ملل متحد به عنوان كارمند عالى رتبه مشغول به كار شد. در 1329ش/1950 در جریان استقلال لیبى به عنوان مترجم از طرف سازمان ملل به آنجا اعزام شد. پس از بازگشت به نیویورك و ادامه شغل قبلى، مدتى هم به كارهاى تجارى مشغول بود و در 1333ش/1954 سردبیر نشریه الهدى در نیویورك شد (آماتیس، ص 51ـ53). در این زمان یوسف از یكسو به سبب پروتستان بودن با انتقاد شدید مارونی ها مواجه بود و از سوى دیگر، ایلیا ابوماضى* كه در آن زمان در مجله السمیر، رقیب الهدى، مقاله مى نوشت با او خصومت شدیدى داشت (رجوع کنید به بدوى، ص 241؛ آماتیس، ص 53ـ54).
وسف خال در 1334ش/1955 به لبنان بازگشت و مدت كوتاهى عضو تحریریه مجله الصیاد و سپس مسئول صفحه فرهنگى نشریه النهار شد و مطالب مهمى درباره مسائل فرهنگى و نوگرایى ادبیات عرب، در این نشریه مطرح كرد (آماتیس، ص 61). از 1313ش/1934 كه نخستین مقالات او در مجله الشباب در لبنان به چاپ رسید تا 1335ش/1956 كه مجله شعر را منتشر كرد، وى با بیش از چهارده نشریه همكارى داشت و ماحصل تمام این تجربیات انتشار مجله شعر بود كه در مدت كوتاهى یكى از برجستهترین و مهمترین مجلات ادبى سرزمینهاى عربى شد (رجوع کنید به همان، ص 41؛ بدوى، همانجا). وى همزمان با سردبیرى مجله شعر، مؤسسه انتشارات «شعر» را نیز به راه انداخت و دفترها و دیوانهاى بسیارى از شاعران نوپرداز عرب را به چاپ رساند، اما پس از مدتى ورشكسته شد. وى در 1340ش/1961 مجله ادبى دیگرى با نام ادب منتشر كرد كه دو سال بعد تعطیل شد. وى همچنین مدیریت یك نمایشگاه آثار هنرى به نام واحد را برعهده داشت كه سالها میزبان جلسات پرشور هفتگى شاعران و نویسندگان پیشرو عرب بود؛ شاعرانى نظیر اُنسىالحاج، شوقىابىشَقره، فواد رِفقه و توفیق صایغ* كه با وجودِ داشتنِ سلایق و گرایشهاى گوناگون، نشستهایى موافق با فضاى زنده و پرشور ادبى بیروت در دهه 1330 و 1340/ 1950 و 1960 داشتند (رجوع کنید به بدوى، همانجا؛ آماتیس، ص 73ـ 75؛ استاركى، ص 88). وى همچنین در مجامع بسیارى از قبیل باشگاه بینالمللى داستاننویسى (نادىالقصة الدُوَلى) و جمعیت اهل قلم (جمعیة اهل القلم) در لبنان عضویت داشت و مدت كمى قبل از درگذشتش، از دولت لبنان مدال لیاقت دریافت كرد؛ او براثر بیمارى سرطان در 1366ش/1987 در لبنان درگذشت (رجوع کنید به اعلامالادب العربى المعاصر، ج 1، ص 525؛ ثلاثة شعراء و صحافى، ص 199؛ آماتیس، ص 97).
یوسف خال با تأسیس مجله شعر (رجوع کنید به شعر*، مجله) كوشید از یكسو، خود را شاعرى نوگرا و نظریهپرداز معرفى كند و از سویى دیگر، براى شاعران و نویسندگان جوانِ نوپرداز نقش سرپرست و پدر را داشته باشد. تأثیر او در جنبش نوگرایى شعرعرب شاید با نقش ازرا پاوند (عذرا باوند) در جنبش ایماژیستها قابل مقایسه باشد (>دایرةالمعارف ادبیات عربى<، ذیل مادّه).
وى در آغاز كار پیرو سعید عقل، رهبر شاعران نمادگراى لبنان، بود. در نخستین دفتر شعر یوسفخال، الحریة، تأثیر سعید عقل به خوبى نمایان است. دومین اثر وى نمایشنامه منظومى است به نام هیرودیا (1954) كه در نیویورك منتشر شد. در این دو اثر از یوسف خال، شاعر نوگراى سالهاى بعد، نشان زیادى دیده نمىشود (بدوى، ص 241ـ242).
او هنگام اقامتش در امریكا با شعر پاوند، تى، اس، الیوت، رابرت فراست و بسیارى از شاعران جوان غرب آشنا شد و این امر سبب شد كه از شیوه فاضلانه سعید عقل دورى كند (بدوى، همانجا).
دفتر البئرالمهجورة (چاه متروك، بیروت 1958) دربرگیرنده تجربیات شاخص و برجسته او در شعر پیشرو عرب است. در نخستین شعر از این مجموعه با عنوان «الى عذرا باوند» دو نكته دریافت مىشود؛ یكى، علاقه و تعلق خاطر شاعر به شاعران غرب، بهویژه پاوند، و دیگر اینكه در این شعر، شاعر چهرهاى مسیحایى دارد كه نه تنها حیات مىبخشد بلكه باید در راه مطلوب، جان خود را نیز فدا سازد. این تصویر در اشعار دیگر وى نیز به شكلهاى گوناگون دیده مىشود (رجوع کنید به بدوى، همانجا؛ خال، 1979، ص 197ـ198). معروفترین شعر خال «البئر المهجورة» است كه نام همین دفتر شعرى اوست. این شعر كه ساختارى روایتگونه دارد، روایت تازهایست از موضوع مصلوب شدن مسیح و بر احیاى جامعه از طریق ایثار آگاهانه تأكید دارد. استفاده از تصویر آب در این شعر، نماد تقابلِ میانِ آب و خشكى یا زندگى و مرگ است؛ این نماد كه اصالتى دینى دارد در اشعار حاوى*، سیّاب* و آدونیس نیز دیده مىشود. نماد دیگر شعر یوسف خال، دریاست كه گاه نشان روح ماجراجو و سركش شاعر و گاه نماد نوزایى و تجدید حیات عرب است (رجوع کنید به بدوى، ص243؛ جبرا، ص38ـ39؛ نیز رجوع کنید به خال، 1979، ص203ـ 209). شاید بتوان تمامى اشعار این دفتر را شعرى واحد تصور كرد و با این دفتر، شعر او از گذشته و شاعران دیگر متمایز مىشود (رجوع کنید به جبرا، ص 38).
با انتشار دفتر قصائد فى الاربعین (شعرهاى چهلسالگى؛ بیروت 1960) تجربیات وى در شعر پیشرو عرب كامل شد. اشعار این دفتر بیشتر پیامى از رضایت و خرسندى دارند و تجربههاى معنوى شاعر در این اشعار حیات مىیابد (رجوع کنید به بدوى، ص 244).
خال، به همراه آدونیس، سیّاب، حاوى و جبرا، به «الشعراء التموزیون» معروفاند. تموز در شعر این شاعران نمادى براى بیدارى تمدن عرب از خواب و رخوت طولانى است (رجوع کنید به جبرا، ص40؛ موریه، ص 371؛ نیز رجوع کنید به جبرا ابراهیم جبرا*).
در مقایسه با بسیارى از معاصرانش، شعر یوسفخال كیفیتى معنوى و ماورایى دارد و سرشار است از تصاویر كتاب مقدس كه باتوجه به مذهب وى امرى كاملا طبیعى است (>دائرةالمعارف ادبیات عربى<؛ استاركى، همانجاها). وى همچنین با بهرهگیرى گسترده از تلمیحات توراتى، این نوع اشارات را كه در شعر عرب چندان رواج نداشت، شكوفا كرد. تصاویر و تلمیحات مسیحى خال برخاسته از باورى عمیق و حقیقى است، شیوه نگرش او به مسیحیت بسیار شبیه نگرش جبران خلیل جبران* است و شاید بهسبب همین نوع نگرش، یوسفخال كتاب پیامبر جبران را از انگلیسى به عربى، با عنوان النبى (بیروت 1968) ترجمه كرده است (رجوع کنید به >دایرةالمعارف ادبیات عربى<، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جیوسى، ج 2، ص 715؛ استاركى، همانجا).
سهم یوسفخال در پیدایش بُعد اسطورهاى در شعر معاصر عرب بسیار تعیین كننده است و شاعران تموزى به پیشاهنگى او و ترجمههایش از شعر امریكایى و انگلیسى مدیوناند (>دایرةالمعارف ادبیات عربى<، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جبرا، ص39ـ42؛ اسماعیل، ص213ـ216). تأثیر الیوت بر شعر شاعران تموزى كاملا نمایان است (ماهر شفیق فرید، ص 187). خال چه در شعر و چه در نظریهپردازى ادبى عمیقآ تحت تأثیر الیوت است و به همین دلیل به همراه آدونیس، سرزمین ویران الیوت را با عنوان الارضالخراب در 1337ش/1958 ترجمه كرده است (رجوع کنید به حلاوى، ص 73ـ75).
هداره (ص 260) معتقد است كه خال كوشیده ایمان مسیحى الیوت را به شعر عربى منتقل كند، اما از حد یك مقلد بىتجربه فراتر نرفته و تخیل وى نتوانسته تصویرى زنده و پویا از ایمان مسیحى در شعر عرب ارائه دهد.
خال با بهرهگیرى از شعر غرب و خصوصآ الیوت، شگردها و تكنیكهاى شعر غربى را بهخوبى در شعر خود به كار گرفته كه این امر به شعر وى غناى خاصى بخشیده است (براى نمونه رجوع کنید به موریه، ص 330، 338ـ340، 348، 356).
خال معتقد بود كه در شعر باید زبان محاوره و زنده امروز جانشین زبان فصیح عربى شود و به همین دلیل، مخالفانش او را مسبب هرج و مرج در شعر معاصر عرب مىدانند (رجوع کنید به خال، 1370ش، ص 48ـ49؛ نیز رجوع کنید به بنیس، ج 3، ص 83ـ84). با این حال، او و چند شاعر دیگر كوشیدند در قواعد زبان هنجارشكنى كنند و از برخى قواعد حاكم بر زبان خارج شوند (رجوع کنید به جیوسى، ج 2، ص 675؛ موریه، ص 411ـ412؛ خیربك، ص 155ـ156؛ براى نمونه رجوع کنید به خال، 1979، ص 232). نازكالملائكه (ص 291ـ292) از این كار بهشدت انتقاد كرده است و آن را دلیلى بر ضعف این شاعران مىداند. این هنجارشكنیها بعدها در شعر شاعران دیگر تكرار نشد، زیرا این تغییرات از سرِ نیاز زبان و شعر نبود بلكه معدودى شاعر از جمله خال چنین قصدى داشتند (رجوع کنید به بنیس، همانجا).
نوگرایى و سركشى و تمرد وى در شعرش در واقع قیامى است بر خواب و خمودگى مردم سرزمینش. شعر وى هم تصویرگر درد و رنج است و هم لذت و از میان این دو، مسائل دینى را یا نگرش عمیق فلسفى بیان مىكند. اسطورههاى او نمادى از گرفتاریهاى همنسلان اوست كه مصیبتهاى عظیم دارند و آرزوهاى بزرگ (رجوع کنید به طباع، ج 2، ص 512ـ513؛ جبرا، ص 47).
شعر او به لحاظ لحن معنوى عمیق و ضربآهنگ آرام، در تضاد با لحنهاى تحریكآمیز و خطابى سیاسى آن دوران، در شعر معاصر عرب متمایز باقىمانده است (>دایرةالمعارف ادبیات عربى<، همانجا). نثرى كه یوسف خال در دو دهه آخر زندگى بهكار گرفت، در میان بهترین نثرهاى این دوران قرار مىگیرد. رسائل الى دون كیشوت (بیروت 1979) زمانى نوشته شد كه جنگ داخلى و بدبینى و یأس سرزمین وى را فراگرفته بود، با این حال او در این اثر باور عاطفى دوباره زیستن و زایش دوباره را با لحنى عرفانى و تأثیرگذار ارائه مىكند (همانجا).
تمام دفترهاى شعر خال، به همراه نمایشنامه منظوم هرودیاس، در یك جلد با عنوان الاعمالالشعریة الكاملة در 1352ش/1973 در بیروت به چاپ رسید.
آدونیس منتخبى از اشعار خال را با عنوان قصائد مختارة با مقدمهاى درباره شاعرىخال در 1342ش/1963 در بیروت منتشر كرده است. یوسف خال كتابى نیز با عنوانِ الحداثة فىالشعر (بیروت 1978) دارد كه به مسئله نوگرایى در شعر معاصر عرب مىپردازد و در مبانى نظرى تحت تأثیر آراى الیوت است (رجوع کنید به حلاوى، ص 35ـ39). ترجمههاى الكتابالمقدس : العهدالجدید (بیروت 1978)؛ دیوانالشعر الأمیركى (بیروت 1958)؛ قصائد مختارة (بیروت 1978)، و برگزیده اشعار رابرت فراست، نیز از اوست (براى اطلاع از آثار كامل وى رجوع کنید به اعلامالأدبالعربى المعاصر، ج 1، ص 528ـ529).
منابع: ژاك آماتیس، یوسف الخال و مجلته «شعر»، بیروت 2004؛ عزالدین اسماعیل، الشعر العربى المعاصر: قضایاه و ظواهره الفنیة و المعنویة، بیروت 1988؛ اعلام الادب العربى المعاصر: سیر و سیر ذاتیة، چاپ رابرت كمبل، بیروت: الشركة المتحدة للتوزیع، 1996؛ محمد بنیس، الشعر العربى الحدیث: بنیاته و ابدالاتها، دارالبیضاء 2001؛ ثلاثة شعراء و صحافى: رسائل جبرا ابراهیم جبرا، یوسف الخال و توفیق صایغ الى ریاض نجیب ریس، بیروت: ریاض الریس للكتب و النشر، 1996؛ جبرا ابراهیم جبرا، النّار و الجوهر: دراسات فى الشعر، بیروت 1982؛ یوسف حلاوى، المؤثرات الاجنبیة فى الشعر العربى المعاصر، بیروت 1997؛ یوسف خال، الاعمال الشعریة الكاملة، بیروت 1979؛ همو، «جهان من، زبان من» (مصاحبه)، ترجمه و نگارش حسن حسینى، كیان، سال 1، ش 1 (آبان 1370)؛ كمال خیربك، حركة الحداثة فى الشعر العربى المعاصر: دراسة حول الاطار الاجتماعى الثقافى للاتجاهات و النبى الادبیة، قام بالترجمة: لجنة من اصدقاء المؤلف، بیروت 2009؛ عمر طباع، الرفض فى الشعر العربى المعاصر، بیروت 1427/2006؛ ماهر شفیق فرید، «اثر ت. س. الیوت فى الادب العربى الحدیث»، مجلة الفصول، ج 1، ش 4 (رمضان 1401)؛ شموئیل موریه، الشعر العربى الحدیث: 1800ـ1970، تطور اشكاله و موضوعاته بتأثیر الادب الغربى، ترجمه و علق علیه شفیع سید و سعد مصلوح، قاهره 2003؛ نازكالملائكه، قضایا الشعر المعاصر، بیروت 1962؛ محمد هداره، بحوث فى الادب العربى الحدیث، بیروت 1994؛